130 «وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارِينَ»
ترجمه[1] :
130. و موقعى كه به سختى و عنف مىگيريد از روى ظلم و جبر مىگيريد؟
تفسير :
[انتقام سخت خدا از ظالمين مخصوصاً ظالمين به ائمّه(علیهم السلام) :]
«بطش» اخذ به شدت و عنف است در مقام انتقام. در قرآن مىفرمايد :(يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى)[2] اشاره به روز قيامت است كه خداوند سخت انتقام مىكشد از ظالمين در حق مظلومين، مخصوصاً ظالمين به آل محمد (صلی الله علیه و آله و سّلم) و بالاخص قتله ابى عبدالله(علیه السلام) كه چندين مرتبه انتقام كشيده شده و مىشود: اول، مختار[3] و سليمان بن صرد خزاعى[4] از قتله. [دوم،] احمد سفاح[5] از بنى اميه. [سوم،] حضرت بقية الله(عج الله تعالی و فرجه الشریف) از راضين به قتل حسين(علیه السلام) [كه]عامه عميا [باشند ] كه عاشورا عيد بزرگ آنهاست. [چهارم،] ابى عبدالله در دوره رجعت. [پنجم،] خداوند متعال در قيامت. و در حديث از حضرت صادق است كه به ابان بن تغلب[6] فرمود :
«كَيفَ أنت إذا وَقَعَتِ البَطْشَةُ بينَ المَسجِدَينِ»[7] .
گفتند مراد لشكر سفيانى است بين مدينه و مكه. خداوند آنها را در زمين بيداء خسف[8] مىفرمايد كه يكى از علايم ظهور، خسف بيداء است، اشاره به ظهور حضرت است[9] .
(وَ إِذا بَطَشْتُمْ) موقعى كه با هم اختلاف پيدا مىكنيد، شما بخواهيد انتقام كشيد به اندازه حق انتقام قناعت نمىكنيد بلكه: (بَطَشْتُمْ جَبّارِينَ) «جبار» سختگير است از روى بزرگى و نخوت و يكى از اسماى الهى جبار است، يعنى انتقام و عذاب او سخت است، لكن زايد بر استحقاق عذاب نمىكند و جبروتيّت مثل كبريايى مخصوص ذات اقدس اوست.
____________________________________________________________________
[1] . ترجمه ديگر: و چون حملهور مىشويد چون زورگويان حمله ور مىشويد؟
[2] . روزى كه آنان را با قدرت بسيار سخت بگيريم. سوره دخان: آيه 16.
[3] . مختار بن ابى عبيد الثقفى: مختار در اول هجرت متولد شد و فرزند ابى عبيد بن مسعود ثقفى است. پدرش ابو عبيد از بزرگان اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است كه در اوايل خلافت عمر به قتل رسيد، مادرش روحه دختر وهب بن عمر بن معتب است. مختار داراى چهار برادر بود به نامهاى جبر، ابوجبر، ابوالحكم و ابواميه. بر حسب تواريخ اسلام مختار در مدائن از دوره خلافت عمر حكومت داشت و تمام دوره عثمان و حضرت امير (علیه السلام) هم تا آمدن امام حسن به مدائن آنجا بود و زخمهاى امام حسن را در قصر خاص كسرى معالجه كرد. وى در زمان حكومت يزيد در زندان ابن زياد در كوفه زندانى شد لكن با وساطت عمربن سعد، شوهرخواهرش بعد از شهادت امام حسين (علیه السلام) آزاد شد. دومين جنبش به خونخواهى امام حسين (علیه السلام) به دست مختار اتفاق افتاد وبا شعار يا لثارات الحسين قيام خود را آغاز كرد.مختار مردى شجاع و داراى عقلى وافر و در پاسخ دادن حاضر جواب بود، و در دوستى بااهل بيت(علیهم السلام) و دشمنى با دشمنان آنها زبانزد خاص و عام بود. مختار در سال 66 هجرى باانگيزه خونخواهى از قاتلان امام حسين(علیه السلام) دست به قيام زد و همه قاتلان امام(علیه السلام) را دستگيركرد و به سزاى اعمالشان رسانيد. سرانجام مختار پس از چهارماه جنگ با مصعب بن زبير بر اثر بىوفايى كوفيان مغلوب شد و مصعب سر او را بريد و در دارالاماره كوفه روى همان طشتى كه سر امام حسين (علیه السلام) را در آن گذاشته بودند، قرار داد. مختار هنگام شهادت 67 سال داشت و در 14 رمضان سال 67 هجرى شهيد شد. ر. ك: تاريخ يعقوبى: ج2، ص293؛تاريخ طبرى: ج7، ص367؛ الاستيعاب: ج4، ص1465؛ الكامل فى التاريخ: ج4، ص73؛بحار الأنوار: ج45، ص350؛ مقتل الحسين(علیه السلام) «مقرم»: ص147؛ منتخب التواريخ: باب ششم،فصل ششم و قصه كربلا «نظرى منفرد»: ص592.
[4] . سليمان بن صرد بن الجون بن منقذ بن ربيعه، الخزاعى: مكنى به ابا المطرف. در جاهليت،اسم وى يسارا بوده است كه پيامبر او را سليمان نام نهاد. وى شخصى كريم و بسيار عابد وهميشه همراه اميرالمؤمنين (علیه السلام) بوده است و در جنگ صفين حوشب ذا ظُلَيم الألْهانى رابه قتل رساند و از كسانى بود كه به امام حسين (علیه السلام) نامه نوشت و امام(علیه السلام) را دعوت به آمدن به كوفه نمود، لكن امام را يارى نكرد. وى بعد از شهادت امام پشيمان شد و قيام توابين را به راه انداخت و در رأس العين كشته شد و سر او همراه مسيب بن نجبة فزارى به نزد مروان بن حكم فرستاده شد. سليمان در هنگام وفات 93 سال داشته است. ر. ك: اُسد الغابة: ج2،ص315، شماره 2230 ومنتخب التواريخ: باب ششم، فصل ششم.
[5] . ابوالعباس عبدالله بن محمد السفاح: پس از قيام ابو مسلم اولين خليفه رسمى بنى العباس عبدالله سفاح بود كه در ربيع الاول يا ربيع الثانى سال 132 هجرى لباس خلافت پوشيدومردم با وى بيعت كردند. مادرش ريطه دختر عبيدالله بن عبدالملک حارثيه بوده است.زمان خلافت سفاح چهار سال ونه ماه بوده است. در اخبار آمده است كه سفاح آن قدر ازبنى اميه وسربازان آنها كشت كه به شمار در نمىآيد وسفاح امر كرد كه قبرهاى بنى اميه را شكافتند ومردگان ايشان را از گور درآوردند وسوازندند. سرانجام در سال 136 هجرى در ماه ذى الحجه در «انبار» در شهرى كه خود بنا كرده بود و«هاشميه» نام داشت دنيا را وداع كرد كه در اين زمان 32 يا 33 سال از عمرش گذشته بود. ر. ك: مروج الذهب: ج3،ص264 وتتمة المنتهى «شيخ عباس قمى»: ص197.
[6] . مختصرى از زندگى نامه وى در همين تفسير: ج7، ص472 گذشت.
[7] . چگونه باشى (عقيده تو چيست در باره ) زمانى كه حمله سختى ميان دو مسجد واقع شود. (اشاره به جنگ مهمى كه ميان مسجد كوفه و سهله يا مكه و مدينه واقع مىشود).ر. ك: الغيبة «نعمانى»: ص163؛ كافى: ج1، ص340، ح17؛ و بحار الأنوار: ج52، ص134،ضمن ح38.
[8] . درباره علائم حتمى ظهور ر. ك: كمال الدين: ص650، ح7؛ الاختصاص: ص256 والحتميات من علائم الظهور: ص249.
[9] . در روايات ائمه اهل بيت(علیهم السلام) : آمده است كه بعد از استيلاى سفيانى به عراق وى به سپاهيان دستور مىدهد كه به طرف حجاز حركت كنند. لذا لشكريان وى به سمت حجازحركت مىكنند و وارد مدينه مىشوند در آنجا مردم را قتل عام مىكنند. بعد از آن عازم مكه مىشوند در راه مكه به امر خدا در منطقه ذات جيش زمين شكافته مىشود وتعداد زيادى از لشكريان سفيانى را مىبلعد. بعد از اين معجزه الهى سفيانى عقبنشينى مىكندوامام عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ ظهور مىنمايند. به اين واقعه (خسف بيداء)يعنى فرو رفتن بيابان گفته مىشود. ر. ك: عصر ظهور «كورانى»: ص147.
آیه 130 «وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبّارِينَ»
- بازدید: 6200