فصل 3

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

در آسمان مكّه، نشانى پديدار است. گويا پيام آور توطئه اى است كه قريش در هم تنيده اند، همان گونه كه عنكبوت خانه اى مى تند كه سست ترينِ خانه هاست.
«ابو جهل» با چهره اى تيره و غضب آلود پديدار شد. به راستى، محمّد او را به خشم آورده بود. اكنون در همه جاى «جزيرةالعرب» گفتگو از تازيانه هايى بود كه بر سر مسلمانان فقير فرود مى آمدند؛ و از اسلام كه در حال جريان يافتن بود، همچون جويبارى روان كه آبش را نثار ساحل هاى شنى مى كند. و ابوجهل از اين حركت بسى ناخشنود بود. سفر محمّد به «طائف» براى فراخواندن قبايل آن سرزمين به سوى اسلام، ابوجهل را به خشم آورده بود. اين كه مردانى از «يثرب» با محمّد دست بيعت داده بودند، عقل و اختيار ابوجهل را ربوده بود:
- اينك «ابوطالب» از جهان رخت بربسته و دوران زعامتش سرآمده است. خديجه نيز رخ در خاك كشيده و از ثروت بسيارش نشانى نمانده است. اكنون، هنگام آن رسيده كه محمّد نيز از ميان برود: اين انسان سركش كه مى خواهد بت ها را در هم بشكند؛ بت هايى را كه خدايان پدران و نياكان ما و نگاهبان كاروان ها و سر چشمه ى شوكت ما هستند. امّا چگونه مى توان محمّد را از ميان برد؟ او هنوز تنها نشده است. مردانى پيرامون اويند كه از آهن سخت پيكرترند. «حمزه»، اين شكارگرِ شيران، ضربه هايش فراموش ناشدنى است. ليكن اكنون حمزه نيز از مكّه هجرت گزيده و برادرزاده ى خويش را تنها نهاده است. پس اينك همه چيز براى ضربه اى مرگبار مهيّاست. و به راستى،چه انديشه ى هولناكى در ذهن «شيطان مكّه» پروريده شده بود!
فاطمه رايحه ى خوشِ وحى را استشمام كرد و ديد كه از پيشانى پدرش عرق سرازير است: «جبرئيل» او را در بر گرفته، با كلماتى بلند به او راز گفت و بدين سان، آن توطئه ى تار عنكبوتى را برايش فاش ساخت.
شب، مكّه را در خود فرو برده بود. كوچه هاى شهر از خاموشى هراس انگيزى سرشار بودند. ستارگانى كه در دور دست مى درخشيدند، به مرواريدهايى شبيه بودند كه بر چادرى سياه پاشيده شده باشند.
مردانى از قبايل گوناگون كه همچون اشباحِ شب از پشت درهاى بسته ى مكّه بيرون خزيده بودند، اينك با شمشيرها و دشنه هاى پنهان از پىِ هم مى آمدند. ابوجهل در انتظار لحظه ى سرنوشت ساز بود: به زودى، جوانان مكّه شمشيرهاى خويش را در قلب محمّد فرو خواهند كرد و همه چيز پايان خواهد پذيرفت. آنگاه، نقش حيرت بر چهره هاى «بنى هاشم» خواهد نشست، زيرا مى بينند كه محمّد به قتل رسيده و خونش هدر رفته و ميان قبايل پراكنده شده است.
ابوجهل در حالى كه از ابتكار خود سرمست بود، جام شرابش را سر كشيد: به زودى مكّه در هر محفل خود از زيركى ابوجهل سخن خواهد گفت.
شيطان مكّه دستانش را به هم ماليد و از وراى دريچه اى كه به كوچه اى پيچ در پيچ باز مى شد، به انتظار جوانانش نشست.
پيامبر با فروتنى، در حالى كه على را فرا مى خواند، زمزمه كرد:
- ياد كن هنگامى را كه كافران درباره ى تو نيرنگ مى كردند تا تو را به بند كَشند يا بكُشند يا بيرون كنند. آنان نيرنگ مى زنند و خدا تدبير مى كند و خدا بهترين تدبير كننده است. [انفال/ 30: «و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خيرالماكرين.».] بى شك، شجاعت كم مانند و شگفتى انگيزى دارند مردان ميدان كه تا واپسين نفس نبرد مى كنند. امّا اين كه انسان، جان خود را در معرض شمشيرها و دشنه ها به مرگى محتوم پيشكش كند، با هيچ بيانى، هر قدر هم دقيق و بلند، به توصيف نمى آيد. اكنون، على به سخن مردى كه بيش از بيست سال همراهى اش كرده بود، گوش فرامى داد. نجواكنان پرسيد:
- اى فرستاده ى خدا! اگر من فدايىِ شما شوم، به سلامت خواهيد ماند؟ - آرى، پروردگارم به من چنين وعده داده است.
پيش از اين، على غرق اندوه بود، زيرا مى نگريست كه مكّه توطئه گاه قتل انسانى شده كه آسمان او را برانگيخته تا زمين را رهايى بخشد. امّا در اين لحظه، اندوهش به شادمانى بزرگى تبديل گشت. با گام هايى آرام به سوى بستر پيامبر رفت. آنگاه، عباى پشمين او را گرد خود پيچيد و در انتظار شمشيرهايى ماند كه زود بود تا پيكرش را از هم بدرند و خون پاكش را بر زمين جارى سازند تا قصّه اى دل انگيز از فداكارى و ايثار بسرايد.
اشباح هراس آور از روزنِ در دزدانه به درون نگريستند و محمّد را ديدند كه همچنان در خوابى آرام فرو رفته است:
- او همچنان غرق خواب است.
- و پس از اين شب، هرگز بيدار نخواهد شد.
- زود است كه دشنه ام را در قلبش فرو كنم.
- اين هموست كه خدايان ما را به ريشخند مى گيرد.
يكى از آنان ديگر بار از روزنِ در نگريست و بازگشت تا دوستانش را مطمئن سازد:
- تا بامداد درنگ مى ورزيم و سپس ناگاه بر سر او فرود مى آييم.
همچون رنگين كمانى كه از بال فرشتگان امتداد مى يابد، پيامبر به عزم هجرت از خانه بيرون خراميد و روى به سوى جنوب نهاد، بى آن كه به كسى يا چيزى التفات كند. در اين حال، خاشعانه از خدا مى خواست كه جوانمرد اسلام، على، را نگاهبان باشد:
- پروردگارا! براى من دستيارى از كسانم قرار ده. [طه/ 29: «رب اجعل لى وزيرا من اهلى.».] آن شب، خواب هرگز به چشمان فاطمه راه نيافت. به پدرش مى انديشيد كه مكّه را با بيم و انتظار وداع مى گفت و به سوى سرنوشتى ناپيدا مى رفت؛ و نيز به جوانِ ابوطالب كه در خوابگاه وى آرميده بود و به زودى شمشير قبائل، او را در مى ربود. و راستى كه اين شب، باردار رويدادى عظيم و ناگهانى بود. فاطمه، جان خويشتن را خاضعانه به درگاه خدا برده بود و از او مى خواست تا پدرش را يارى كند، همان سان كه پيشتر «موسى» را يارى كرده بود؛ و نيز پشتيبان فرزند «بزرگِ سرزمين بطحا» باشد.
ناگاه گرگ ها به خانه ى پيامبر هجوم آوردند. شمشيرها و دشنه ها به سوى مردى نشانه رفتند كه زير عباى سبز يَمَنى آرميده بود. جوان همچون شيرى خشمگين از بستر خويش برخاست و شمشير يكى از مهاجمان را- كه همگى از بيم اين رويداد در جاى خود خشكيده بودند- از كف وى بيرون كشيد. يكى فرياد برآورد:
- محمد كجاست؟ و پاسخى به استوارى كوه «حرا» به سوى او بازگشت:
- من وكيل او نيستم.
نفس صبح برآمد و مكّه با خبرهاى طوفانى بيدار شد. محمّد ناپديد شده بود و اكنون به سوى «يثرب» پيش مى رفت. سوارانى سرسخت همه جاى صحرا را در جستجوى اين مرد گريزپا مى كاويدند.
هيچ كس از جاى پيامبر آگاه نبود، مگر جوانى بيست ساله كه اكنون به تنهايى به غارى در كوه «ثور» بازگشته بود، همان جا كه پس از ايمنى يافتنِ پيامبر با او وداع كرده بود. على بازگشت تا از پيكر خويش غبار راه بتكاند و در وصاياى پيامبر بينديشد. اينك يك مسؤوليت بزرگ بر عهده ى او باقى مانده بود: بازگرداندن امانت ها به صاحبانشان؛ و نيز همراه بردن «فاطمه»ها و مسلمانان ناتوان به يثرب.
على شترى خريد و پنهانى به مادرش «فاطمه» دختر «اسد» پيغام داد كه براى هجرت آماده گردد و نيز «فاطمه» دختر «محمّد»، «فاطمه» دختر «حمزه»، و «فاطمه» دختر «زبير» را آگاه سازد.
كاروان «فاطمه»ها در راه شد و على، پياده، جلودار كاروان گشت. «امّ ايمن» و «ابو واقد» نيز از پى آنان به راه افتادند.
ايشان، آرام و پنهانى، شبانه به «ذى طوى» رفتند، جايى كه على با ايشان وعده نهاده بود. ابوواقد مركب را شتابان به پيش مى راند و على مى دانست كه چه بيم و اضطرابى در اعماق جان او موج مى زند: قريش هرگز از اين گناه ابو واقد چشم نمى پوشيدند!
على با نوايى آرام بخش بانگ برآورد:
- ابوواقد! با زنان بيش از اين مدارا كن.
نزديك به «ضجنان»، هشت سوار غبار برانگيز در چشم كاروان نمايان شدند. سواران بسى خشمگين بودند و از چشم هاشان آتش مى جهيد.
على به ابوواقد و امّ ايمن ندا داد:
- شتر را دور كنيد و پايش را در بند سازيد.
صحرا تا آن جا كه چشم كار مى كرد، موجِ ريگ بود. على كه اينك پياده رَوى او را رنجور ساخته بود و مرد اوّلِ اين كاروان به شمار مى رفت ، جوانى بيست و سه ساله بود. چشم ها به او دوخته شده بود: مادرش كه با نگرانى به او مى نگريست؛ دختر محمد كه از شمشيرهاى دشمنان پدرش- كه به سوى على پيش مى آمدند- انديشه مى ورزيد؛ و ابوواقد كه ناى و توانى برايش نمانده بود. على ايستاد، در حالى كه چشمانش از شور و شراره موج مى زد.
يكى از سواران كه هنوز على را نشناخته بود، فرياد برآورد:
- اى حيله گر! آيا مى پندارى كه مى توانى در ميان زنان، خود را نجات دهى؟ اى به عزاى پدر نشسته، بازگرد!
- اگر باز نگردم ...؟ - آنگاه، به ناچار باز خواهى گشت.
در اين ميان، يكى از سواران به شتر نزديك شد تا او را برماند. على راهش را بست و با شمشير ضربه اى بر او فرود آورد. سوار بر ريگ ها فرو افتاد. ناگاه سواران در جاى خود خشكيدند. آنان به سختى غافلگير شده بودند، زيرا در سراسر زندگانى خود، چنين ضربه اى نديده بودند. يكى از آن ها كه جوان را آماده ى حمله مى ديد، بانگ برآورد:
- اى فرزند ابوطالب! خشم خود را از ما بازگير. و بدين سان، على به دنياى جنگندگى پا نهاد، همان سان كه روزهايى پيشتر به جهان ايثار و فداكارى گام نهاده بود.
كاروان صحرا، راهش را به سوى يثرب پى گرفت؛ كاروانى كه شب ها در راه بود و به هنگام روز پنهان مى گشت...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page