فصل 25

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

پيامبر خدا به مدينه بازگشت. شادمانى از اين پيروزى الهى، قلبش را انباشته بود. اكنون از سوى قريش، خاطرى آسوده داشت و هنگام گسترش دين نوين از شبه جزيره به سراسر جهان، فرارسيده بود.
پيامبر، به آيين هميشگى، روى به سوى مسجد نهاد و دو ركعت نماز گزارد. بدينسان، رنج سفر و اندوه حيات را از جان خويش شُست. آنگاه، برخاست تا به ديدار دختر خويش رود؛ دخترش، اين يادگار «خديجه» و كوثرى كه خداوند به او ارمغان داده بود.
در را به صدا درآورد. فاطمه به سوى پيامبر پرگشود، در حالى كه مى كوشيد تا رنج ها و غصّه هايش را پنهان سازد. در را گشود و با تبسّمى كه بر چهره اش مى درخشيد، پديدار گشت. پيامبر به چهره ى دخترش نگريست كه هم آفتابگون مى نمود و هم چون ماه به زردى مى زد؛ ماهى كه شبْ بيدارىِ يك شام دراز زمستانى او را رنگ پريده كرده است.
پدر با اندوه گفت:
- دختركم! چيست اين زردى كه بر چهره ات نشسته و چشمانت را دگرگون كرده است؟ فاطمه با صدايى آرام زمزمه كرد:
- پدرم! سه روز است كه ما به غذايى لب نزده ايم. «حسن» و «حسين» از فرط گرسنگى، آن قدر گريسته اند كه به خواب رفته اند.
پيامبر دو گل خوشبوى خويش را بيدار كرد و آنها را در دامان خود نشاند. آن دو، همچون گنجشكانى كه از گرماى آشيانه شادمان مى شوند، رنج گرسنگى را از ياد بردند.
على در پى كسى بود تا از او چند درهم وام بگيرد و خانواده ى خويش را از گرسنگى رهايى بخشد. خورشيد، شعله هاى سوزان خويش را روانه ى زمين مى كرد. چيزى نگذشت كه كسى را يافت تا به او دينارى وام دهد. آنگاه، روانه گشت تا خوراكى فراهم كند.
مدينه، متروك و تهى به نظر مى آمد. ساكنان شهر از سوزش گرما به خانه ها گريخته بودند. از دور، مردى را ديد كه سراسيمه به سويش مى آيد. در سيمايش خوب نگريست و آنگاه كه نزديك شد، به وى گفت:
- اى «مقداد»! چه چيز تو را در اين لحظه از خانه بيرون كشانده است؟ - گرسنگى، اى «ابوالحسن»! گرسنگى، من و خانواده ام را سخت گَزيده است. در پى كسى هستم كه درهمى يا دينارى به من وام دهد.
به راستى كه گرسنگى، تأثيرى شگفت بر جان ها مى گذارد. گاه دل را پاكيزه مى كند و آن را به آسمان مى رسانَد؛ و گاه دل را به پست ترين پستى ها مى كشاند. گرسنگى است كه فرشتگان و شيطان را مى سازد. و اين هر دو، پاى بند اراده ى انسان يا غريزه ى حيوانى اند، حيوانى كه در ژرفاى تيره ى جان نهفته است. امّا در روح على، مجالى براى نبرد ميان نفس و ايثار نيست. او در جان روشن خود، چيزى را نمى يابد كه راه را بر اراده اش ببندد؛ اراده اى كه پيام پيامبران آن را صيقل داده است.
بدينسان، على هرچه را داشت به برادرش بخشيد و خود، تهيدستانه به خانه بازگشت.
خانه در سكوت فرورفته و رحمتى آسمانى آن را در بر گرفته بود. على، رسول خدا را در خانه يافت. حسن و حسين در دامان او بودند و فاطمه در محراب خويش به نماز ايستاده بود. از فضاى خانه، شميم خوراكى خوشگوار به مشام مى رسيد.
على نزد مردى كه او را در دامان خويش پرورده بود نشست، پيامبر، با فروتنى به آسمان چشم دوخت و زمزمه كرد:
- بار خدايا! اينان اهل بيت من اند؛ پس ناپاكى را از آنها دورگردان و پاك و پاكيزه شان بدار! [اللهم هولاء اهل بيتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.] فاطمه از خلوت خويش با خدا فارغ شد. آنگاه، دست به سوى ظرفى سرپوشيده دراز كرد. در ظرف، نان بود و گوشت!
على، با شگفت زدگى پرسيد:
- فاطمه! چگونه به اين غذا دست يافته اى؟ فاطمه، فرزند پيام آور آسمان، پاسخ داد:
- اين از سوى خداست. خداوند به هر كه بخواهد، روزى بى شمار مى بخشد. [آل عمران/ 37: «... قالت هو من عندالله يرزق من يشاء بغير حساب.».] پيامبر لبخندى زد و گفت:
- قصّه ى شما همانند «زكريّا» است كه نزد «مريم» رفت و ديد غذايى در برابر اوست. پرسيد: «مريم! چگونه به اين غذا دست يافته اى؟» او گفت: «اين از سوى خداست. خداوند به هر كه بخواهد، روزى بى شمار مى بخشد.» اگر حجاب ها از برابر ديدگان مردم مدينه كنار مى رفت و خوب مى نگريستند، مى ديدند كه در كنار مسجد، خانه اى است كه در اتاق هايش نشان «جبرئيل» است. هرگاه انسان در اين خانه پاى نهد، درمى يابد كه اين قطعه از زمين، با خاك، با اين عالَم خاكى، نسبتى ندارد. اين قطعه، مكانى است كه فرشتگان به هنگام فرود به زمين، آن را برگزيدند؛ همان هنگام كه نور با خاك درآميخت تا انسان آسمانى را پديد آورد، انسانى را كه در ژرفاى وجودش رازهاى آفرينش نهفته اند.
پنج تن بودند: محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين؛ نام هايى كه در سپيده دم زندگانى «آدم»، آن دم كه او رايحه ى حيات را بوييد، تولّد يافتند؛ يا آنگاه كه خداوند به «نوح» گفت: «به وحى ما، كشتى بساز!»؛ يا آن روز كه كانون آب هاى داغ از زمين فراجوشيد و نوح به آسمان خيره گشت كه همانند دهانه ى مَشك، باران فرومى باريد و كوه هايى از ابر بر فراز هم فشرده شده بودند تا آن كه زمين خشك به دريايى آكنده از امواج سراسيمه تبديل گرديد و كشتى با نام خدا راه خويش را از ميان موج هاى كوه آسا گشود، در حالى كه پيشانى كشتى بى قرارانه بالا و پايين مى رفت. آواز حيوان ها و خروش موج و زمزمه ى دعاى مؤمنان با هم درآميختند و قلب ها را صفا و دل ها را اميد بخشيدند؛ اميد به آينده اى پاك براى زمين. كشتى به سوى لنگرگاه خويش پيش مى رفت. مؤمنان در برابر قطعه چوبى كوچك و مستطيل شكل گردآمده بودند كه بر آن نام هايى نقش بسته بود كه هراس را از دل هاشان مى زدود و در همين حال، آنها را به شگفتى و پرسش وامى داشت: واژه هايى كوچك و روشن با لغت مردمى كه پيش از طوفان مى زيستند، واژه هايى كه رهايى را با يك شاخه ى سبز زيتون برايشان ارمغان مى آوردند، واژه هايى رنگين كمانى، واژه هايى كه نوح آنها را كنده بود تا اميدبخش زندگانى اش باشند:
- خداوند من، اى ياور من!
با مِهر و بخشايش خويش، مرا يارى كن!
به خاطر اين جان هاى مقدّس:
«محمّد» «ايليا» «شبر» «شبير» «فاطمه»؛ كه اينان، همه، بزرگ و گرامى اند و جهان به خاطر آنان پابرجاست.
مرا به حرمت اين نام ها يارى كن!
تنها تويى كه مى توانى مرا به راه راست هدايت كنى.
آنگاه، كشتى امواج دريا را شكافت تا بر كوه «جودى» استوار گشت و ندا داده شد: «اى زمين! آبت را در كام فروكش و اى آسمان! از باريدن بايست.» در اين لحظه، كبوترى سپيد با شاخه اى زيتون بر لب پديدار گشت و در آسمان، رنگين كمان اميد و شكفتگى جلوه گر شد. و پيامبر در حالى كه دو گل بهشتى اش را به سينه مى چسباند، در گوش تاريخ زمزمه كرد:
- اهل بيت من همانند كشتى نوح اند كه هر كه بدان ها پناه برد، رهايى يافت؛ و هر كه از آنها بازماند، غرق گشت! [مثل اهل بيتى مثل سفينه نوح من ركبها نجار و من تخلف عنها غرق.]

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page