حیى بن اخطب که یکى از محرکین اصلى این جنگ بود و در حرکت دادن لشکر قریش و احزاب سهم بسزایى داشت به ابو سفیان گفته بود:اگر شما به یثرب حمله کنید و به جنگ محمد(ص)بیایید یهود بنى قریظه نیز پیمان خود را با محمد شکسته و به یارى شما خواهند شتافت.
همین که احزاب به نزدیکیهاى مدینه رسیدند حیى بن اخطب روى قولى که به ابو سفیان داده بود از آنها جدا شده و بسرعت به مدینه آمد و صبر کرد تا چون شب شد به سوى قلعههاى بنى قریظه و در خانه کعب بن اسدـرئیس یهود بنى قریظهـرفت و در را کوفت.کعب بن اسد پشت در آمد و چون دانست حیى بن اخطب است در را باز نکرد.
حیى فریاد زد:در را باز کن!کعب گفت:تو مرد نامبارک و میشومى هستى و براى وادار کردن ما به پیمان شکنى و نقض عهد با محمد به نزد ما آمدهاى،در را به روى تو باز نمىکنم،ما با محمد پیمان داریم و در این مدت جز محبت و وفا از او چیزى ندیدهایم.
حیى گفت:در را باز کن تا دو کلمه حرف با تو بزنم!
کعب پاسخ داد:در را باز نخواهم کرد،از راهى که آمدهاى باز گرد.
حیى که خود را با شکست مواجه مىدید گفت:به خدا باز نکردن در تنها به خاطر این است که مىترسى لقمهاى از نان تو بخورم!
این حرف کعب را بر سر غیرت آورد و در را به رویش باز کرد،و چون چشم حیى بن اخطب به کعب افتاد گفت:واى بر تو اى کعب،من عزت همیشگى را براى تو آوردهام!یک دریا لشکر به یارى تو آوردهام،این سپاه عظیم قریش است که من به همراه آنها به اینجا آمدهام و از آن سو بزرگان قبایل دیگرى نیز مانند غطفان،اشجع و بنى مرة را با آنها همراه کرده و همگى یک دل و یک زبان تصمیم به نابودى محمد و یارانش گرفته و هم عهد شدهاند،که تا محمد و پیروانش را نابود نکنند از اینجا نروند و هم اکنون در پشت دروازه یثرب هستند.
کعب در جوابش گفت:به خدا اینکه براى من آوردهاى ذلت و خوارى ابدى است(نه عزت همیشگى)و ابرى است بىآب که بارانش را در جاى دیگر ریخته و رعد و برقى بیش در آن نیست.اى حیى ما را به حال خود واگذار که ما از محمد جز نیکى و وفادارى چیزى ندیدهایم.
اما حیى بن اخطب از این سخنان نومید نشده و آن قدر از این در و آن در سخن گفت تا کعب را به شکستن پیمانى که با پیغمبر اسلام بسته بود حاضر کرد و از او قول گرفت که با احزاب و قریش در وقت جنگ کمک و همکارى کند. (9) و خلاصه به هر ترتیبى بود بنى قریظه را وادار به نقض عهد نموده و بدین ترتیب مقدمات نابودى و کشتن آنها را فراهم ساخت چنانکه در صفحات آینده خواهید خواند.
بنى قریظه براى احتیاط کار بدو گفتند:ممکن است با تمام این احوال لشکر قریش و غطفان و سایر احزاب نتوانند کارى بکنند و با شکست روبه رو شده از اینجا باز گردند آن وقت معلوم نیست سرنوشت ما با محمد چگونه خواهد بود پس باید تو نیز تا پایان کار پیش ما بمانى و در سرنوشت با ما شریک باشى!
حیى بن اخطب به ناچار این شرط را پذیرفت و در آن قلعه پیش بنى قریظه ماند و براى قریش پیغام فرستاد که بنى قریظه عهد خود را با محمد شکسته و آماده کمک با شما هستند،جز آنکه ده روز مهلت خواستند تا آماده جنگ و مجهز شوند.
- پینوشتها -
9.و در تفسیر على بن ابراهیم است که حیى بن اخطب به کعب گفت:اى کعب پایبند پیمانى که با محمد بستهاى نباش زیرا محمد از جنگ با این سپاه فراوان جان سالم بدر نخواهد برد،و این فرصتى است که اگر آن را از دست بدهى دیگر بدان دست نخواهى یافت.
کعب که با این سخنان حیى بن اخطب مردد شده بود به بزرگان بنى قریظه مانند غزال بن شمول،یاسر بن قیس و زبیر بن باطا که در آن محفل حاضر شده بودند رو کرده گفت:چه صلاح مىدانید؟گفتند :تو بزرگ و رئیس ما هستى و هر چه انجام دهى اطاعت مىکنیم!تنها زبیر بن باطا که پیرمردى با تجربه بود و از دو چشم نابینا گشته بود به سخن آمده گفت:من تورات را خواندهام و نشانههاى پیغمبر آخر الزمان در آنجا این گونه است:
«یبعث نبیا آخر الزمان یکون مخرجه بمکة و مهاجره فى هذه البحیرة.یرکب الحمار العرى و یلبس الشملة،و یجتزى بالکسیرات و التمیرات و هو الضحوک القتال،فى عینیه الحمرة،و بین کتفیه خاتم النبوة،یضع سیفه على عاتقه لا یبالى من لاقى،یبلغ سلطانه منقطع الخف و الحافر»
[پیغمبرى در آخر الزمان به نبوت مبعوث خواهد شد که از مکه بیرون آید و به این سرزمین هجرت کند،او بر الاغ برهنه سوار شود و رداى پشمین پوشد،و در خوراک به پارههایى از نان و چند دانه خرما قناعت ورزد،خنده رو و جنگجوست،در دو چشمش قرمزى و میان دو کتفش مهر نبوت است،شمشیر بر شانه گذارد و باک از جنگ کسان ندارد،آوازه قدرتش به همه جا برسد.]
سپس دنباله سخنان خود را ادامه داده گفت:
ـو محمد اگر همان پیغمبر است که از این گروه و سپاه فراوان وحشتى ندارد و اگر به قصد این کوههاى محکم نیز برود بر آنها چیره خواهد شد.
حیى بن اخطب گفت:آن کس که تو مىگویى این پیغمبر نیست زیرا او از فرزندان اسرائیل مىباشد و این از فرزندان اسماعیل و از عرب است و فرزندان اسرائیل هرگز پیرو فرزندان اسماعیل نخواهند شد با اینکه خدا آنها را برترین نژادها قرار داده و بر همه مردم برترى داده است،و پیغمبرى و سلطنت را در آنها مقرر داشته،و موسى با ما عهد کرده که ایمان به پیغمبرى نیاوریم مگر آنکه قربانى بیاورد که آتش آن را بسوزاند و محمد چنین نشانهاى ندارد بلکه او به وسیله سحر و جادو مردم را دور خود گرد آورده و مىخواهد بر آنها ریاست کند...و پیوسته از این سخنان گفت تا آنها را وادار به شکستن پیمان کرده گفت:آن عهدنامه را که میان شما و محمد است بیاورید و چون آوردند آن را پاره کرد و ایشان را حاضر به جنگ نمود .
یهود بنى قریظه پیمان خود را مىشکنند
- بازدید: 539