عالم مذكور، صاحب كتاب «اَلْمُقنِعُ فِى الْاِمامَةِ» مى گويد: هنگامى كه خلافت ابوبكر استقرار يافت، و از سقيفه به خانه هاى كنار مسجد آمد، «عمروعاص» (به عنوان طرفدارى از ابوبكر) به سرزنش انصار پرداخت، و آنان را فرومايه و زبون خواند و تحقير كرد، او آنچه از عناد و كينه اى كه در زمان پيامبر (ص) نسبت به اسلام داشت، پنهان مى كرد، در اين هنگام از فرصت، سوء استفاده كرده و آن دشمنى ها را آشكار نمود، اين موضوع به اطّلاع امير مؤمنان (ع) رسيد، برخاست و وارد مسجد شد، و بالاى منبر رفت و فضائل انصار، و نزول آيات قرآن در شأن آنها را براى مسلمين بيان كرد، و فرمود: بر همه لازم است كه حق انصار را بشناسند و احترام آنها را حفظ كنند.
مردم به «حسّان بن ثابت» (شاعر معروف انصار) تأكيد كردند كه بايد فضائل على (ع) و سبقت او در اسلام را بيان كنى، و همچنين جماعت انصار از مخالفت خود با على (ع) در سقيفه، اظهار پشيمانى نمودند، آنگاه حسّان بن ثابت اشعار زير را سرود:
جَزَى اللَّهُ خَيْراً وَ الْجزاءُ بِكَفِّهِ اَبا حَسَنٍ عَنّا وَ مَنْ كَاَبِى حَسَنٍ
سَبَقْتَ قُرَيْشاً بِالَّذِى اَنْتَ اَهْلُهُ چ فَصَدْرُكَ مَشْرُوحٌ وَ قَلْبُكَ مُمُتَحَن
تَمَنَّتْ رجالٌ مِنْ قُرَيْشٍ اَعِزَّةَ مَكانِكَ، هَيْهاتَ الْهُزال مِنَ السَّمْنِ
و َ اَنْتَ مِنَ الْإسْلامِ فِى كُلِّ مَوْطِنٍ بِمَنْزِلَةِ الدَّلْوَا الْبَطِينِ مِنَ الرَّسَنِ
غَضَبْتَ لَنا اِذْ كانَ عَمْروٌ بِخُطْبَةٍ اَماتَ بِها التَّقْوى، وَ اَحْيى بِها الْمَحَن
و َ كُنْتَ الْمُرَجّى مِنْ لَوِىّ بْنِ غالِبٍ لِما كانَ فِيهِ، وَ الَّذى بَعْدُ لَمْ يَكُنْ
حَفِظْتَ رَسُولَ اللَّهِ فِينا وَ اَهْلَهُ اِلَيْكَ وَ مَنْ اَوْلى بِها مِنَْكَ مَنْ وَ مَنْ
اَلَسْتَ اَخاهُ فِى الْهُدى وَ وَصِيِّهِ وَ اَعْلَمُ مِنْهُمْ بِالْكِتابِ وَ بِالسُّنَنِ
فَحَقِّكَ ما دامَتْ بِنَجْدٍ وَ شِيحَةٍ عَظِيمُ عَلَيْنا ثُمَّ بَعْدٍ عَلَى الْيَمَنِ
يعنى: خداوند جزاى خير، از جانب ما به ابوالحسن على (ع) بدهد، و جزاى خير در دست خدا است، و كيست مانند ابوالحسن (ع)؟!
تو از قريش سبقت گرفتى، به خاطر آن صفاتى كه شايسته ى آن بودى، پس سينه ى تو، باز و وسيع، و قلب تو آزموده شده است.
از قريش، افرادى آرزوى مقام تو را كردند ولى چقدر دور است كه مرد لاغرى هماوردى با فربهى كند (و كم مايه اى، خود را به مقام آنكه در كمال علم و فضيلت است جا بزند؟!) و تو در حمايت از اسلام در هر جا و مكان بسان دلو پر و طنابى براى كشيدن آن بودى (اسلام همچون آب چاه پر از كمالات بود و تو دلو و طنابى بودى كه آن را مى كشيدى و مردم را از آن بهره مند مى ساختى).
تو براى ما انصار، نسبت به مخالفان ما خشم كردى، آنگاه كه عمروعاص با خطبه اش، فضائل و تقوا را كُشت، و دردها را زنده كرد. و تو از دودمان لوّى بن غالب، اميد مردم هستى، هم در امور حاضر و هم در امور آينده.
تو رسول خدا (ص) و اهلبيتش را حفظ كردى، و عهد او با ما را نگهدارى نمودى، و عهد آنحضرت با تو بود، و كيست كه شايسته تر به اين عهد (مقام رهبرى) باشد؟ و باز كيست كه سزاوار آن باشد؟!
آيا تو برادر رسول خدا (ص) در راستاى هدايت مردم هستى؟ آيا تو وصّى آن حضرت، و آگاهترين مردم به قرآن و سنّت پيامبر (ص) نمى باشى؟!
بنابراين تا وقتى كه در سرزمين نجد و يمن، ريشه اى باقى است، حقّ تو بر ما بزرگ و مورد احترام است.
طرفدارى على از انصار و اشعار حسّان
- بازدید: 913