اميرالمومنين على عليه السلام مى فرمايند: روزى فاطمه عليهاالسلام در محضر رسول خدا نشسته بود كه مرد نابينايى اجازه ى ورود خواست. در اين حال دختر رسول گرامى اسلام اتاق پذيرايى را ترك كرده و در اندرون نشست. پس از رفتن ميهمان، پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله پرسيدند: چرا از مرد نابينا دور شدى در حالى كه او تو را نمى ديد؟ فاطمه عليهاالسلام جواب داد:
ان لم يكن يرانى فانى اراه، و هو يشم الريح. فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: اشهد انك بضعه منى. [عوالم، ج 11، ص 223، بحارالانوار، ج 43،ص 91، ح 16.] اگر او مرا نمى ديد، من وى را مى ديدم. علاوه بر اين؛ اگر او چشم نداشت كه مرا ببيند، از طريق بويايى مى توانست بو كند.
پيامبر خدا چون سخن دختر را شنيد فرمود: من شهادت مى دهم كه تو پاره ى تن من هستى.
از اين حديث استفاده مى شود كه دختر عالى قدر رسول خدا تا چه ميزانى شرم و حيا داشت؟ و چقدر از مردان بيگانه دورى مى جست؟ و تا ضرورتى نبود از كنار مردها نمى گذشت، هرچند فاطمه عليهاالسلام در مواقع حساس و لزوم به ميان جامعه آمده و سخنرانى كرده و از حق خود و ولايت شوهرش اميرالمومنين على عليه السلام دفاع نموده و اسلام را از دستبرد غاصبين خلافت و از انحراف و بدعتها مصون داشته است.
فاطمه و مرد نابينا
- بازدید: 917