جبرئيل عليه السلام بر شوهر نازنينم نازل مى شود و پيام خدا را مى رساند.
- اى احمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم! خداى بزرگ، سلامت مى رساند و مى فرمايد،چهل روز از خديجه عليهاالسلام فاصله بگير، و به ملاقاتش نرو!
شويم نيز برايم همين پيام را فرستاد تا نگران نباشم.
- به امر خدايم از تو دورى گزيده ام و از تو رنجش ندارم. آگاه باش كه در خانه فاطمه بنت اسد هستم. چون شب آيد، در به روى خود ببند و با خيالى آسوده به خوابگاهت برو!
پيامبر خدا در آن چهل شبانه روز، روزها را در عبادت حق با صيام و سجود مى گذرانيد و شب ها را به قيام و قعود. در پايان مدت معين و در موعد مقرر، حضرت ميكائيل عليه السلام- فرشته آسمان ها- در حالى كه طبقى سرپوشيده در دست داشته، نزد شوهرم مى آيد و براى افطار او طعامى مى آورد. على عليه السلام- پسر عموى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله- چند روز پس از واقعه آن شب از راز آن طعام بهشتى برايم حرف زد و روشن كرد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم از على عليه السلام خواسته بود كسى را به اتاقش راه ندهد، تا او آن طعام را ميل كند؛ طعامى كه شامل چند خوشه انگور و مقدارى خرما بوده و از آن جا كه اختصاص به رسول خدا داشته، خوردن آن براى ديگران ممنوع بوده است. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به حد سيرى از آن ميوه هاى بهشتى مى خورد. سپس، جبرئيل عليه السلام او را ندا مى دهد:
- اى احمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم! برخيز و نزد خديجه عليهاالسلام برو، كه خداوند به يگانگى خود سوگند خورده و قسم ياد فرموده كه امشب از تو و او، كودكى بيافريند كه در طهارت و پاكى، نظير و بديل نداشته باشد!
درست همان شبى كه آن افطارى مخصوص بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نازل مى شود يعنى چهل روز پس از آن كه على به من فرمود به خواست حق بايد من و شوهرم از هم جدا باشيم، من تازه پرده ها را كشيده، در را بسته و آماده خفتن بودم كه در خانه به صدا درآمد. فكر كردم خواب مى بينم، دق الباب تكرار شد و سپس صداى مشتاق، آتش شور و اشتياقم را شعله ورتر كرد.
خديجه جان! منم، محمد، در را بگشاى!
ديدار يار مهربان پس از چهل روز كه برايم از چهل سال طولانى تر بود، چه شاد و شيرين و چقدر به ياد ماندنى بود. در آن شب روحانى با شويم در بسترى خفتيم.به عزت و كبريايى خدا سوگند، هنوز پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم از بسترم دور نشده بود كه سنگينى فاطمه عليهاالسلام را در وجودم حس كردم؛ دخترى كه مونس خلوت ها و هم صحبت تنهايى ام بود. زيرا فاطمه عليهاالسلام به لطف يزدان، از درون رحم به من حرف مى زد. گفت و گو با يك فرشته بهشتى پس از درك وجود شريف رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، بزرگ ترين افتخار من است.
كساى يكم: نطفه ى بهشتى
- بازدید: 755