برابرى فاطمه و على، همسرانى آسمانى

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

به هر حال چگونه مى باشد كه حضرت امير (عليه السلام) و صدّيقه كفو نباشند و حال آنكه خداوند تزويج [ در خواستگارى صدّيقه و كيفيت تزويج آن حضرت به امير مؤمنان (عليه السلام): ] امّا خواستگارى حضرت صدّيقه طاهره، اكثر بزرگان و اعيان آنها و شاهزادگان اطراف خواستگارى كردند و محروم و مأيوس شدند و امّا از اصحاب پيغمبر ابوبكر و عمر و ديگران به خواستگارى آمدند و حضرت رسول هر كدام را به قسمى جواب مى فرمود. گاهى مى فرمود: امر تزويج فاطمه با خداى تعالى است، گاهى مى فرمود: هنوز صغيره است. و قتى ابوبكر آمد به خدمت حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) و اظهار منزلت خود كرد و بعد خواستگارى حضرت صدّيقه را نمود، حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) جواب نفرمودند تا مرتبه ى سوم جواب فرمودند: «انّ امر فاطمه الى ربّها يزوجّها ممّن يشاء».
ابوبكر بعد از جواب شنيدن بيرون رفت و عمر را ملاقات كرد و قصّه را گفت پس از آن گفت: مى ترسم رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) به جهت عارضه اى از من دلتنگ باشد و اين اعراض آن حضرت به واسطه ى آن باشد.
عمر گفت: به همين حالت باش تا من هم بروم به خواستگارى، اگر به من هم همين قسم جواب فرمود، خاطر جمع باش كه از تو دلتنگ نيست. پس عمر آمد و مثل ابوبكر خواستگارى كرده به همان قسم جواب شنيد، پس مراجعت كرد و قصّه را به ابوبكر گفت. پس از آن گفت: من گمان مى كنم كه تزويج حضرت صدّيقه را تاخير بياندازد تا آنكه رؤساى عرب، كه صاحب قوّت و شوكت و اقتدار هستند خواستگارى كنند و به اين جهت پشت پيغمبر قوى شود. و به همين حالت بودند تا آنكه عبدالرّحمن بن عوف آمد و مطلب را شنيد پس گفت: من مى روم به خواستگارى و گمان مى كنم كه به واسطه ى كثرت مال و رفاهيت حال من قبول فرمايد به جهت آنكه پيغمبر بى مال و فقير است و ممكن است كه قبول كند به واسطه آنكه مال را صرف كند در كارهاى مهم. پس رفت به خانه ى خود و جامه هاى فاخر پوشيد و خود را زينت كرد و لباسهاى خود را به عطر آلوده كرد و آمد نزد حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) به خواستگارى جواب نفرمودند، گمان كرد آنكه مقصود پيغمبر تعيين مهر حضرت صدّيقه است. پس عرض كرد، يا رسول الله فلان قدر شتر و فلان قدر گوسفند و فلان قدر بنده و فلان قدر طلا و فلان قدر نقره صداق مى كنم.
حضرت رسول در غضب شدند و دست مبارك را دراز كردند و يك قبضه از سنگريزه هاى مسجد را برداشتند و در دامن عبدالرّحمن پاشيدند و فرمودند: بگير اينها را تا مال تو زيادتر شود.
پس سنگريزه ها در دست حضرت تسبيح گفتند و چون در دامان عبدالرحمن مستقر شدند همه آنها درّ و مرجان شده بود.
پس حضرت رسول فرمودند: اى عبدالرحمن بارها نگفتم به شما كه امر فاطمه با خدا است؟ قسم به خدا اگر خواستگارى كند بعد از اين احدى، نفرين خواهم كرد. پس كعب بن مالك انصارى، چند شعر در ظهور اين معجزه عرض كرد كه اين مختصر جاى ذكر آن را ندارد.
به هر حال عبدالرّحمن خجلت زده بيرون رفت نزد ابوبكر و عمر و سعد بن معاذ و قصه را نقل كرد و تمام آنها مأيوس شدند تا آنكه گفتند: على (عليه السلام) تا به حال خواستگارى نكرده و شايد به جهت فقر او باشد و اعتقاد ما به اين است كه خدا و رسول تزويج آن حضرت را تأخير انداخته تا آنكه على خواستگارى كند. پس گفتند مى رويم خدمت حضرت و مى گوئيم به چه جهت خواستگارى نمى كنى؟ پس با جمعى از بزرگان قريش آمدند به جانب آن حضرت و آن حضرت در باغستان يكى از انصار، آب كشى مى فرمود. پس حضرت امير قدرى خرما كه به جهت اجرت گرفته بود آورد و نزد آنها، پس خوردند و شروع كردند مقدمه را اظهار كردند و گفتند:
يا على اگر بروى خدمت آن حضرت به خواستگارى، اعتقاد داريم كه تأخير تزويج فاطمه نيست مگر به جهت تو، به جهت آنكه خداوند جميع محاسن و فضايل را در تو جمع كرده و مخصوص كرد تو را به انواع كرامات و هيچ خصلتى نيست مگر آنكه در تو هست و قرب تو و مصاحبت تو و مكانت تو را همه مى دانند.
چرا خواستگارى نمى كنى و حال آنكه در او خير دنيا و آخرت است؟ «فتغر غرت عيناه بالدموع»، چشم آن حضرت پر از اشك شد و فرمود: من لا محاله راغب و مايل هستم ولى دو مانع دارد اول بى بضاعتى و دوّم حياء.
خلاصه بعد از صحبتهاى بسيار و ترغيب و تحريص بى شمار در خواستگارى، حضرت امير آمدند به خانه و جامه ى خود را مبدّل فرمودند و آمدند خدمت رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) در حالى كه در حجره ى امّ سلمه بود. پس در را كوبيدند. حضرت رسول از كيفيّت در زدن، فهميدند كه حضرت امير است و فرمود: على در خانه است پيش از آنكه على تكلّم كند. حضرت رسول فرمودند: امّ سلمه برخيز در را باز كن اين كسى است كه خدا و رسول او را دوست مى دارند و او هم خدا و رسول را دوست مى دارد.
امّ سلمه عرض كرد: يا رسول اللّه كيست به اين منزلت؟ حال آنكه خدا ما را امر به حجاب فرموده. فرمود: كسى كه در خانه ايستاده نيست حجاب درنده و نگاه كننده، او برادر من است و پسر عمّ من، احبّ خلق و اعزّ آنها به سوى من.
امّ سلمه مى گويد: در را باز كردم و به سرعت مراجعت كردم، حضرت امير حلقه ى در را گرفته بود تا آنكه فهميد من داخل حجاب شدم، پس در را گشود و داخل شد و گفت: السلام عليك يا رسول الله و رحمةالله و بركاته. پس حضرت رسول فرمود: عليك السّلام و رحمةالله و بركاته. پس ساعتى جلو آن حضرت نشست در حالتى كه سرش را پائين انداخته بود و گويا مى خواست چيزى عرض كند، حيا مى كرد. حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) از اين حالت خنديدند و فرمودند: يا على آيا حاجتى دارى؟ پس عرض كرد: بلى يا رسول الله. خودت مى دانى كه مرا از پدرم ابيطالب گرفتى و به منزله ى اولاد خود قرار دادى و در كنار خود تربيت كردى و به ادب خود ادب كردى و بودى مهربان تر از پدر و مادر من و تو در دنيا و آخرت حرز و پناه من هستى.
پس از آن شروع نمودند به ذكر مراتب خود و سبقت به اسلام و همراهى با آن حضرت در غزوات و غيره.
پس حضرت فرمودند: يا على تو فاضل تر از آنى كه گفتى، پس حضرت عرض نمود: يا رسول اللّه شنيدم فرمودى «كلُّ نسب و سبب منقطع الّا سببى و نسبى».
پس حضرت رسول فرمودند: پيش از اين مردانى چند خواستگارى آمدند و قبول نيفتاد ولكن قدرى تأمّل كن تا بيايم سپس رفتند نزد فاطمه، آن حضرت برخاست و به جانب پدر بزرگوار آمد و عبا از دوش آن حضرت برداشت و نعلين آن حضرت را كند و آب آورد و پاهايش را شست و جلو پدر بزرگوار نشست.
حضرت رسول فرمودند: اى فاطمه، عرض كرد: لبيك لبيك، چه مى فرمائى يا رسول الله ؟ پس حضرت فرمودند: اى فاطمه، على بن ابيطالب را مى شناسى و شروع كردند به ذكر فضايل آن حضرت. پس فرمودند: از خدا خواهش كردم كه تو را تزويج كند به بهترين خلق خودش و دوستدارترين بندگانش و على (عليه السلام) الحال، خواستگارى آمده رأى تو چيست؟ حضرت صدّيقه ساكت شدند و روى نگردانيدند و از ايشان كراهتى به ظهور نرسيد. پس آن حضرت برخاستند از نزد فاطمه و مى فرمودند: «اللّه اكبر، سكوتها اقرارها»، يعنى ساكت شدن فاطمه اقرار اوست.
ر. ك اللمعة البيضاء: ص 238- 242، احقاق الحق: 10/ 326- 335، بحار: 43/ 93 ح 4، مناقب خوارزمى: ص 342 ح 364. فرمود حضرت صدّيقه را به حضرت امير، چنانچه  در بحار از «امالى» نقل فرموده در ذيل حديثى كه رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) مى فرمايد:
«ما أنا زَوَّجْتُ عَلِيّاً، وَلكِنَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زَوَّجَهُ لَيْلَة اَسْرى بى عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى، اَوْحَىَ اللَّهُ اِلَى السِّدْرَةِ اَنْ اِنْثِرِى ما عَلَيْكِ فَنَثَرتِ الدُّرّ وَالْجَوْهَرَ وَالْمَرْجانَ، فَابْتَدَر الْحُور الْعين فالتَقَطن، فَهُنَّ يَتَهاديْنَهُ وَ يَتَفاخَرُونَ وَ يَقُلْنَ: هذا مِن نِثارِ فاطِمَةِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ (صلى اللَّه عليه و آله) فَلَمَّا كانَتِ ليلة الزَّفافِ اَتَى النَّبِىِّ (صلى اللَّه عليه و آله) ببَغْلتِهِ الشَّهْباءِ، وَ ثَنّى عَلَيْها قَطيفَةً، وَ قالَ (صلى اللَّه عليه و آله) لِفاطِمَةَ: اِرْكِبى وَ اَمَرَ سَلْمانَ اَنْ يَقُودُها، وَ النَّبِىُّ (صلى اللَّه عليه و آله) يَسُوقُها، فَبَيْنَما هُوَ فِى بَعْضِ الطَّريقِ اِذْ سَمِعَ النبىَّ (صلى اللَّه عليه و آله) فَقالَ النَبِىُّ (صلى اللَّه عليه و آله): ما اَهْبَطَكُمْ اِلَى الْاَرْضِ؟ قالوا جِئْنا نَزُفُّ فاطِمَة (عليهاالسلام) اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِبٍ (عليه السلام) فَكَبَّرَ جِبْرَئيلُ، وَ كَبَّرَ ميكائيلُ، وَ كَبَّرَتِ الْمَلائِكَةُ، وَ كَبَّرَ مُحَمَّد (صلى اللَّه عليه و آله)، فَوَقَعَ التَّكْبيرُ عَلَى الْعَرائِس من تِلْكَ اللّيْلَةِ». [ امالى طوسى: ص 257 ح 464/ 2، تاريخ دمشق: ترجمه امام على بن ابى طالب (عليه السلام): 1/ 256، بحار: 43/ 104 ح 15. ] پيغمبر فرمود: «من شوهر ندادم صديقه را به على (عليه السلام) بلكه خداوند عزّوجلّ تزويج فرمود او را در شب معراج نزد سدرةالمنتهى، پس وحى فرمود به سدرةالمنتهى اينكه نثار كن به فاطمه هر چه دارى، پس نثار كرد گوهر و مرجان را، پس سبقت مى جستند بر يكديگر حورالعين به آن نثارها و به جهت هم هديه مى دادند و مفاخره مى كردند و مى گفتند: اين نثار فاطمه دختر محمّد (صلى اللَّه عليه و آله) است، پس چون شب عروسى شد، پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) بغله ى شهبا را آورد و قطيفه بر روى آن كشيد و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: سوار شو و به سلمان فرمود جلو آن را بگيرد و خود پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) مى راند.
پس قدرى راه رفتند پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) از بالا صدائى شنيد پس ناگاه جبرئيل (عليه السلام) رسيد با هفتاد هزار مَلك، و ميكائيل (عليه السلام) با هفتاد هزار ملك، پس پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) فرمود: به چه جهت فرود آمديد به زمين؟ گفتند: به جهت آنكه عروس كنيم فاطمه (عليهاالسلام) را به جهت على بن ابيطالب (عليه السلام).
پس جبرئيل گفت: اَللَّهُ اَكْبَرُ و ملائكه گفتند: اَللَّهُ اَكْبَرُ پس پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) گفت: اَللَّهُ اَكْبَرُ. پس واقع شد تكبير بر عروسى ها در اين شب».
يعنى استحباب تكبير از اين شب است.

هر عروسى كه مادر «كُنْ» زاد     به فداى كنيزكش مى باد
ايستاده ملك يمين و يسار     با طبقهاى نور بهر نثار
طوبى و سدره لؤلؤ و مرجان     در نثارش ز شاخه ها ريزان
قَمَرُ زهره رامش افزايان     حجله اش را به زينت آرايان
زحل و مشترى سِيّم مريخ     كرده خاك در ورا تاريخ
آمده دست آسمان در كار     گشته انجم گسل ز بهر نثار
گهر بحر عصمت ازلى     شد روان سوى بحر علم على

مجلسى رحمه اللَّه مى فرمايد در كتاب «مولد فاطمه»، كه از ابن بابويه است در خبرى هست كه حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) امر فرمود كه دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار همراه فاطمه (عليهاالسلام) بروند و شادى كنند و رجز بخوانند و خود پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) با سلمان و حمزه و عقيل و جعفر و اهل بيت با شمشيرهاى كشيده عقب آن حضرت مى رفتند و مجلسى رحمه اللَّه اين اُرجُوزه را از عايشه نقل مى كند:

يا نِسوَةُ اسْتَتِرْنَ بِالْمَعاجِرِ     وَاذْكُرنَ ما يَحْسُنُ فِى اَلْمَحاضر
وَاذْكُرْنَ رَبَّ النَّاسِ اذ خَصّصنا     بدينِة مَعَ كُلِّ عَبدٍ شاكِرٍ
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلى اِفْضالِهِ     وَالشُكُر لِلَّهِ الْعَزيزِ الْقادِرِ
سِرْنَ بِها وَاللَّهُ اَعْلى ذِكْرَها     وَ خصَّها مِنْهُ بِطَهْرِ طاهِرٍ
عندليبان باغ آن خوشخوى     در ترنم تبارك الله گوى
همه اندر ركاب شاه بدند     همچو هاله بدور ماه بدند
همه بودند حامد و ذاكر     بهر افضال حضرت قادر
تا زند خنده ز آسمان يقين     صبح ايمان به سوى مشرق دين
يا كه آن بضعه ى نبى هدى     پا نهد در حريم قرب خدا

و حفصه اين اشعار را انشا كرده مى خواند:

فاطِمَةُ خَيْرُ نِسآءِ الْبَشَرِ     وَ مَنْ لَها وَجْهٌ كَوَجْهِ الْقَمَرِ
فَضَّلَكِ اللَّهُ عَلى ذِى الْورى     بِفَضْلِ مَنْ خُصَّ بِآىِ الزُّمَر
زَوَّجَكِ اللَّهُ فَتىً فاضِلاً     اَعْنِىْ عَلِيّاً خَيْرَ مَنْ فِى الْحَضَرِ
فَسِرْنَ جاراتى بِها اِنَّها     كَريمَةٌ بِنْتُ عَظيمِ الْخَطَرِ

[ مناقب: 3/ 354- 355، بحار: 43/ 116، ح 24، اللمعة البيضاء: ص 267- 268. ] .

اى سيّده ى نساء كونين     دخت شه ملك قاب و قوسين
رويت چو مه سپهر خضرا     گيسوى تو چتر و غمزه طغرا
دانم كه حبيبه ى خدائى     هم جفت علىّ مرتضايى
بخرام به شاه پرّ طاووس     كن جلوه به بارگاه قدّوس
و شعر اوّل اين ارجوزه ها را، زنهاى مهاجر و انصار مكرر مى خواندند و اَللَّهُ اَكْبَرُ مى گفتند. و باقى اشعار را صاحب ارجوزه ها. تنها مى خواندند و اَللَّهُ اَكْبَرُ مى گفتند و بعضى ارجوزه هاى ديگر هم، مجلسى رحمه اللَّه و ديگران نقل مى فرمايند كه اين مختصر گنجايش ندارد.
به هر حال، حضرت صدّيقه (عليهاالسلام) با زنان وارد خانه شدند، پس حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله)، حضرت امير و صدّيقه (عليهاالسلام) را صدا زد و دو دست حضرت صدّيقه (عليهاالسلام) را گرفت و در دست حضرت امير گذاشت و فرمود: يا على مبارك گرداند خدا دختر رسول (صلى اللَّه عليه و آله) را بر تو. و به روايتى فرمود:
«مَرْحَباً بِبَحْرَيْنِ يَلْتَقيان وَ نَجْمَينِ يَقْتَرِنان» و از خانه بيرون رفت و اسماء بنت عميس به وصيّت حضرت خديجه در خدمت حضرت صدّيقه يك هفته ماند و به روايتى صبح روز اوّل و به روايتى صبح روز چهارم حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) وارد شدند بر حضرت امير و صدّيقه (عليهاالسلام). و حضرت امير مى فرمايد: من و صدّيقه در زير عبا خوابيده بوديم صداى حضرت (صلى اللَّه عليه و آله) را كه شنيديم خواستيم برخيزيم، حضرت قسم داد كه بخوابيد تا من هم بيايم پس ماها خوابيديم، حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) تشريف آوردند تا بالاى سر ما و پاهاى مبارك را ميان ما داخل كردند و من پاى راست آن حضرت را به سينه گرفتم و حضرت صدّيقه پاى چپ آن حضرت را در سينه گرفت پس فرمود:
يا على كوزه ى آبى حاضر كن، پس حاضر كردم، پس سه مرتبه در او دميد و چند آيه از قرآن خواند، پس فرمود: يا على بخور و قدر كمى از آن را بگذار، پس مرتبه ديگر همين طور كرد پس باقى آن را پاشيد بر سر و سينه ى من و فرمود:
دور گردانيد خدا تو را از جميع آلايش و پاكيزه گردانيد تو را.
پس فرمود: آب بياور و همينطور هم با حضرت صدّيقه كرد و به من فرمود: از حجره بيرون رو و به فاطمه فرمود: حالت چطور است و شوهرت چگونه است؟ عرض كرد: خيلى خوب است، ليكن زنهاى قريش مى گويند: فقير است و پيغمبر (صلى اللَّه عليه و آله) ترا به فقير بى مال داد پس حضرت فرمود: نه پدرت و نه شوهرت فقير هستند و خزينه هاى طلا و نقره ى دنيا را به ما عرضه داشتند و ما قبول نكرديم و آنچه نزد خداست بهتر است، اگر بدانى آنچه من مى دانم دنيا به نظر تو زشت و قبيح خواهد بود. [ ] دستى به آستين و لا آشنا بود- كز دامن تنعّم دنيا جدا بود آنجا كه دنيا است در آنجا غنى بود- آنجا كه آخرت بود آنجا بلا بود فاطمه، شوهر تو از هر جهت خوب است، خداوند از اهل زمين دو نفر را اختيار كرد: پدرت و شوهرت را و مبادا خلاف رضاى او بنمائى.
حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد: پس مرا صدا زد و فرمود: يا على رفق و مدارا كن به زوجه ات «فَاِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى يُؤلِمْنى ما يُولِمها وَ يَسُّرْنى ما يَسُّرُها» [ فى «المجمع»، و فى الحديث المشهور، فاطمه بضعة منّى بفتح الباء، اى انّها جزء منّى كما انّ القطعة من اللّحم جزءٌ من اللّحم. انتهى و جوّز بعض انّ يقرءٌ بالكسر. مجمع البحرين: 1/ 209 حرف باء. ] فاطمه پاره ى تن من است، صدمه مى زند مرا آنچه او را صدمه مى زند و خشنود مى كند مرا آنچه او را خشنود مى كند. خدا لعنت كند اشخاصى را كه مكرّر آن حضرت را اذيّت كردند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page