ستمكارى دشمنان خدا بر صديقه كبرى

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

مجلسى رحمه اللَّه مى فرمايد: كه عمر و ابوبكر قنفذ را با جمعى از اعوان فرستادند به در خانه ى حضرت امير به جهت بيعت، حضرت آنها را اذن دخول ندادند، اصحاب قنفذ برگشتند و گفتند: ما را اذن دخول نمى دهد عمر گفت: بدون اذن داخل شويد.
حضرت صدّيقه آنها را قسم داد كه بدون اذن داخل نشوند اصحاب قنفذ برگشتند و خبر به عمر دادند. عمر در غضب شد و گفت: ما را با گفته ى زنان چكار است و امر كرد به جماعتى كه دور او بودند هيزم برداشتند و به در خانه ى على (عليه السلام) آمدند و در خانه ى اهل بيت (عليهم السلام) گذاشتند.
عمر فرياد برآورد: يا على بيرون بيا و بيعت كن والّا خانه را مى سوزانم، پس حضرت صدّيقه (عليهاالسلام) برخاست و فرمود: اى عمر چه مى خواهى از ما؟!!. عمر گفت: در را بگشا والّا خانه را مى سوزانم ، فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: اى عمر از خدا نمى ترسى و به خانه ى من مى خواهى درآئى؟! آن بى حيا برنگشت و آتش طلبيد و به در خانه زد [ بحرالعلوم رحمه اللَّه: و مجمعى حطب على البيت الذّى- لم يجتمع لولاه شمل الدّين و الدّاخلين على البتول ببيتها- والمسقطين لها اعزّ جنين و القائدين امامهم بنجاده- والطّهر تدعوا خلفه برنين خلّوا ابن عمّى او لا كِشف للدّعا- راسى و اشكو للاله شجوبى اىّ الرّزايا اَتّقى بتجَلدّى- هو فى النّوائب مذحييت قرينى فقدى ابى، ام غصب بعلى حقّه- ام كسر ضلعى ام سقوط جنينى ام اخذهم ارثى و فاضل نحلتى- ام جهّلهم حقّى و قد عرفونى «اين ابيات سروده ى مرحوم شيخ صالح كوّاز حلى مى باشد. ر. ك. ديوان شيخ صالح: ص 45، موسوعة ادب المحنته: ص 286، معارف الرجال: 1/ 376، المجالس السنية: 2/ 105». م.

چون كه روح خاتم پيغمبران- در مقام قرب رفت از اين جهان بعد از آن آمد ابوبكر و نخست- برخلافت غصب كردن تسبق جست چون كه او بر جاى پيغمبر نشست- پس عمر آمد به دستش داد دست بعد از آن گرديد او را رهنمون- كز على لازم بود بيعت كنون يك دو روزى بيشتر نگذشته بود- كه رسول از دار دنيا رفته بود پس به فرمان ابوبكر و عمر- قنفذ ملعون با جمعى ديگر رو به سوى خانه ى سلطان دين- آمدند آن فرقه ى شوم لعين تا كه او را جانب مسجد برند- حضرتش را حاضر بيعت كنند ليك شاه اولياء زوج بتول- عاقبت نادادشان اذن دخول لاجرم برگشت قنفذ وانگهى- داد آنها را از اين حال آگهى پس عمر گفت آنكه بى اذنش رويد- خانه او، وانگه او را آوريد چون كه ننهاد آن ولى كردگار- پا برون از خانه در انجام كار در غضب آمد عمر گفتا رويد- هيزم و آتش برايم آوريد آمد و فرياد زد، آن بى حيا- يا على از خانه ات بيرون بيا بهر بيعت ورنه آتش مى زنم- خانه ات را و برونت مى كشم آمد اندر پشت در دخت رسول- گفت با آن ملحد شوم جهول آخر اى ظالم چه مى خواهى ز ما؟- شرم كن اى ظالم، آخر از خدا عاقبت آن بى حيا يعنى عمر- در غضب گرديد و آتش زد به در و انگه از زهراء زار مستمند- شد فغان يا رسول اللّه بلند آتش خشم عمر شد، شعله ور- برق آسا زد به زهرا بس شرر شد كبود از تازيانه بازويش- وز غلاف تيغ، خسته پهلويش پس فكندى آن لعين از راه كين- ريسمان بر گردن حبل المتين فاطمه آمد كه اين سان خوار و زار- جانب مسجد نگردد رهسپار قنفذ از ضرب لگد در را چنان- زد به پهلويش كه چون برگ خزان بر زمين افتاد آن نور هدى- محسنش هم سقط شد زين ظلمها بعد از آن با تازيانه آن لعين- زد چنان بر بازويش از راه كين كه ز ضربى كه فرود آورد دست- استخوان بازوى زهرا شكست عاقبت زين ظلمها از اين جهان- رفت زهرا سوى دار جاودان مرغ روحش چون قفس تن را شكست- رفت و اندر شاخه ى طوبى نشست ] و فاطمه (عليهاالسلام) فرياد يا اَبَتاه يا رَسُولَ اللَّهِ بلند كرد، عمر غلاف شمشير بر پهلويش زد و تازيانه را بلند كرد و بر كتف شريفش زد و ريسمان به گردن حبل المتين دين انداختند و او را به مسجد بردند. [ كتاب سُليم بن قيس هلالى: 2/ 584- 585- 864، بحار: 28/ 231 ح 17، و ج 31/ 59، و ج 43/ 197 ح 29. ] مجلسى در «حقّ اليقين» مى فرمايد: چون حضرت امير (عليه السلام) را به در خانه رسانيدند حضرت فاطمه (عليهاالسلام) نزديك درآمد و مانع شد، قنفذ ملعون در را به عقب گشود و بر پهلوى فاطمه (عليهاالسلام) زد كه يك دنده از دنده هاى مباركش شكست و فرزندش كه او را حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) «محسن» نام كرده بود سقط شد و باز ممانعت مى نمود، تازيانه بر بازويش زد كه استخوانش شكست و به همين ضربتها شهيد شد و چون از دنيا رفت، در بازويش گره بزرگى بود از آن ضربتها [ حق اليقين: ص 122- 124، احتجاج: ص 82- 83. ] ابن ابى الحديد مى گويد: نزد استاد خود ابوجعفر نقيب درس مى خواندم حديثى كه هبّار بن اسود نيزه اى حواله ى هودج زينب دختر رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) كرد و زينب ترسيد و فرزندى از شكمش سقط شد و به اين جهت حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله) روز فتح مكّه خون هبار بن اسود را مباح كرد به جهت ترساندن زينب و سقط شدن طفل او. گفت: ظاهر حال اين است كه اگر رسول خدا در حيات مى بود مباح مى كرد خون كسى را كه فاطمه را ترسانيد و محسن نام او را هلاك كرد. [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 14/ 193. ] شيعيان علىّ و فاطمه! ابوجعفر نقيب سنّى مى گويد: رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) مباح كرد خون هبّار بن اسود را به جهت آنكه زينب، دختر رسول خدا را ترسانيد، نمى دانم خداوند چه خواهد كرد با اشخاصى كه پاره هاى تن همين على و فاطمه را از دم شمشيرها پاره پاره و قطعه قطعه كردند و آنها را شهر به شهر گردانيدند؟!
«قالَ حَميدُ بْنِ مُسْلِمٍ فَوَ اللَّهِ لا اَنْسى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِىٍ وَ هِىَ تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ وَ تُنادِى بِصُوتٍ حَزينٍ وَ قَلْبٍ كَئيبٍ: وا مُحَمَّداه صَلَّى عَلَيْكَ مَليكُ السَّمآءِ، هذا حُسَيْن مُرَمّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ، وَ بَناتكَ سَبايا، اِلَى اللَّهِ الْمُشْتَكى، وَ اِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى، وَ اِلَى عَلِىٍّ الْمُرْتَضى وَ اِلى حَمْزَةَ سَيِّدِ الشُّهَدآءِ. وا مُحَمَّداه هذا حُسَيْنٌ بِالْعَرْآءِ يَسْفى عَلَيْهِ الصَّباء ، قَتيلُ اَوْلادِ الْبغايا، يا حُزْناهُ يا كَرْباهُ، اَلْيَوْمْ ماتَ جِدِّى رَسُولُ اللَّهِ، يا اَصْحاب مُحَمَّداه، هؤلآءِ ذُرِّيَةُ الْمُصْطَفى يُساقُونَ سَوْقَ السَّبايا». [ اللهوف: ص 57- 58، بحار: 45/ 58- 59. ] مسلمانان! زينب چه ديد؟ ديد برادر در خاك و خون طپيده، با بدن پاره پاره در قتلگاه افتاده!

زينب چه ديد پيكرى اندر ميان خون     چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون
بى حد جراحتى نتوان گفتش كه چند     پايمال پيكرى، نتوان ديدنش كه چون
خنجر بر او نشسته، چو شهپر كه بر عقاب     پيكان بر او دميده، چه مژگان كه از خفون
گفت: اين به خون تپيده نباشد حسين من     اين نيست آنكه در بر من بود تاكنون
يكدم فزون نرفت، كه رفت از كنار من     اين زخمها به پيكر او چون رسيد چون
يا خواب بوده ام من گم گشته است راه     يا خواب بوده آنكه مرا بوده رهنمون

اَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمين.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page