در منطق يونان باستان ، زن موجودى است پاك نشدنى و زاده شيطان كه تنها براى خدمت به مردها و اطفاى آتش غريزى آنان آفريده شده است .
از ديدگاه برخى دانشمندان يونانى ، بانوان به عنصرى كه (( گيسوان بلند و عقل كوتاه )) دارند، نام گذارى شده اند. اين تعبيرات زشت از ادبيات يونان به ميان عربها رسيده و به صورت ضرب المثل درآمده است (1) .
سقراط حكيم نيز تحت تاثير همين فرهنگ قرار گرفته و مى گويد: (( سلوك با زن ، يك نوع زجر و رياضت جانكاه است ، كه براى تقويت اراده و مالكيت بر نفس ، چشيدن اين زهر، و كشيدن اين زجر، سودمند خواهد بود (2) )) .
معروف است كه سقراط زن تندخويى داشته كه با كتاب و مطالعه سخت مخالف بوده است . نقل است روزى غرق مطالعه بود و توجه خاصى به همسرش نداشت ، وى بر حكيم خشم كرد و با دم پايى پياپى بر سر او كوبيد؛ به اين كار هم بسنده نكرده ، يك آفتابه آب سر سقراط ريخت . سقراط گفت : فهميدم كه هميشه بعد از رعد و برق باران مى بارد.
در كشور (( روم )) هنگامى كه زن مرتكب جرم و گناهى مى شد، روغن داغ بر بدنش مى ريختند و سپس او را به دم اسب مى بستند و به سرعت مى راندند. آنگاه وى را با دست و پاى شكسته به ستون مى بستند و از فراز مجسمه ها آتش بر بدنش مى ريختند (3) .
در چين ، زن ها (( آب هاى درد آلود )) ناميده مى شدند كه نيك بختى و ثروت را مى شويند.
در آيين هندو، زنان را پس از مرگ شوهر به علت فقدان روح جاودانى ، فداى شوهر مى كردند و با تشريفات خاصى در كنار جسد همسران مى سوزاندند (4) .
وضعيت رقت بار بانوان در تمام گستره زمين بدين منوال بوده است . گروهى به شكنجه و آزار و تضييع حقوق آنان همت مى گماشتند و جمعى به استفاده ابزارى آنان مى پرداختند. دسته اى تلاش مى كردند كه جنسيت او را فراموش كنند و نقش اصلى وى را ناديده بگيرند و از تساوى حقوق بين مرد و زن و در همه جا و تمام موارد، دم زنند و زنان را دوشادوش مردان به همه جا بكشانند. آنان ، حجاب و پوشش زن را اسارت ، حيا و عفت او را عقده و عقب ماندگى تلقى مى كردند.
اعراب جاهليت ، فلسفه وجودى زنان را زير سوال بردند. دختران را مايه ننگ و ذلت شمردند و از ترس فقر و ننگ ، آنان را زنده به گور نمودند.
تورات تحريف شده مى گويد: (( خداوند زن را از پهلوى چپ و يا دنده چپ آدم آفريد )) تا تلقين كند كه چنين موجودى هرگز راست نخواهد شد. بى شك در اين گونه بدعتها و تحريف هاى دينى مقاصد سياسى و الحادى پنهان بود تا به اديان الهى ضربه سنگينى وارد نمايند، چرا كه بانوان محترم نوعا بيش از مردها به دين و معرفت گرايش دارند و بعضا موجبات هدايت همسران ، فرزندان و پدران خود را فراهم مى سازند. و به ندرت دين و ايمان شوهر و فرزندان خود را نابود مى كنند.
زراره از امام صادق (عليه السلام ) مى پرسد مى گويند: (( خدا حضرت حوا را از ضلع چپ آدم آفريده است ؟ امام ششم (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: خداوند از چنين نسبتى پاك و منزه است . مگر خداوند متعال قدرت نداشت كه همسر آدم را از غير دنده چپ بيافريند تا دستاويزى به دست ملحدان ندهد كه بگويند بعضى از اعضاى بدن حضرت آدم با عضو ديگرش نكاح نمود (5) )) . بلكه مطابق فرموده قرآن ، آدم و حوا را از (( نفس واحده )) خلق كرده و هر دو را از نزديك شدن به (( درخت مخصوص )) نهى نمود: و لا تقر باهذه الشجره فتكونا من الظالمين
اين نهى براى آدم و حوا يكسان و مساوى اعلام گرديد، اما هر دو از (( شجره ممنوعه )) تناول كردند و از بهشت اخراج گرديدند و هر دو با هم دست به سوى خدا برداشتند و عرض كردند: ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (6) و هر دو همسان مورد عنايت حضرت حق قرار گرفتند. پس در نظام خلقت زن و مرد مكمل وجود يكديگرند و به يارى هم بايد به حيات طيب برسند.
زن در گذشته تاريخ گرفتار ستم هاى گوناگون شده است . هم مورد ستم علمى و نظرى قرار گرفته و هم از نظر عملى و رفتارى به او ستم رفته است . از نظر علمى گفته مى شود كه زن از دنده چپ مرد آفريده شده تا همواره سركوب شود و يا براى عشرت مرد خلق شده تا ابزار لذت گردد و از نظر عملى نيز با همين ديدگاه رفتار نمودند. متاسفانه در ادبيات ما نيز اين نوع تفكرات منعكس شده است :
به هر جا رفت در گوشش بخواندند كه زن را بهر عشرت آفريدند
زن از پهلوى چپ شد آفريده كسى از چپ راستى هرگز نديده
به او غير از هوس چيزى نگفتند از او جز جلوه ظاهر نديدند
تاريخ بشر از ستم هاى بى شمارى كه بر جنس زن رفته لبريز است . هم اكنون بعضى از خانواده هاى بى فرهنگ كه نه از اسلام خبرى دارند و نه از علم روز بهره مندند، پيوسته از فقدان پسر، اظهار ناراحتى مى كنند و از داشتن دختر ناراضى مى باشند. روح لطيف دختران را مى آزارند و همسران را سخت نگران مى سازند. برخى از داشتن پسر بر خود مى بالند و دختر را مورد بى مهرى قرار مى دهند كه گويا آنها انسان نيستند. غافل از اينكه تحقير دختر و تعظيم بى اندازه پسر، يكى را عقده اى بار مى آورد و ديگرى را لوس و از خود راضى مى سازد و در نتيجه آينده هر دو سياه و تباه مى گردد. وانگهى نمى دانند كه دختر و پسر بودن مربوط به مردست نه زن ، چون ظرف رحم زن تنها نقش پذيرش دارد؛ يعنى آنچه همسر مى دهد، زن قبول مى كند. امروز مى گويند: (( اگر ايكس بدهد يا ايگرگ ، به ترتيب دختر و پسر مى شود. ولى چگونه ايكس يا ايگرگ بدهيم براى علم هنوز نامعلوم است . ))
شخصى براى پسر دار شدن ازدواج مجددى كرد، همسر دوم مانند اولى دو نوزاد دختر آورد، همسر سومى را انتخاب نمود، باز هم خداوند متعال دختر به او عنايت كرد! بنابراين دخترزايى و يا پسرزايى به وضع فيزيكى مرد بستگى دارد. البته شرايط زمان ، مكان و تغذيه ممكن است نقش تعيين كننده داشته باشد كه هنوز علم دقيقا كشف نكرده است .
- پاورقی -
1- المرثة طويله الشعر و قصيره الفكر.
2- ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 1، ص 234.
3- ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 1، ص 235.
4- ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 1، ص 236.
5- ويل دورانت ، تاريخ تمدن ، ج 1،ص 236.
6- اعراف (7)، آيه 23.
كارنامه زن در جهان قبل از اسلام
- بازدید: 1075