روزى مولاى فضه، على بن ابى طالب (عليه السلام) بر حسب اتفاق به حجره عايشه آمد (17) و فضه را خواند تا آبى بياورد و حضرتش وضويى بسازد. امّا جوابى نشنيد. بار دوم فضه را صدا زد، پاسخى نشنيد و مرتبه سوم نيز در جواب مولا از فضه صدايى برنيامد. امّا نه براى آن كه سرپيچى كرده باشد؛ هرگز! بلكه از باب ادب در پاسخ مولا خاموش ماند؛ ولى در دلش توفانى بود كه خدا مىداند. فضه از انجام خواست امامش محروم بود. چرا كه او نيز هر ماه چند روز چون ديگر زنان ـ هر چند وضوى عشق مىساخت و بر سجاده نياز مىنشست امّا ـ تكبير، ركوع و سجود را به امر خداوند حكيمِ متعال رها مىكرد و در وقت فضيلت نماز، با اذكار و خواندن قرآن، خويش را محرم حريم انس الهى مىنمود و چون طنين آواى مولا با نداى فضه بر گوشش نشست؛ هر چند با جان به خدمت مولا مىشتافت، امّا به جسمى كه آلوده به خبث بود اجازه نمىداد پا در حريم پاكِ پاكان بنهد، چرا كه بارها خوانده و شنيده بود:
«انّما يُريدُ اللّهُ ليُذهِبَ عنكم الرِّجسَ اهل البيت و يطهِّرَكم تطهيراً؛ (18)
خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان پيامبر بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.»
فضه خاموش ماند تا حرمت علوى را پاس داشته باشد.
على ـ جانها به فدايش ـ از سكوت فضه در شگفت شد. برخاست تا به حجره فاطمه مرضيه (عليها السلام) وارد شود. آوايى او را گفت: اين آب است در برابر تو.
حضرتش چون چشم برگرداند در طرف راست خود ابريقى (19) پر از آب با صفا ديد. با آن وضو ساخت و ابريق از ديده پنهان شد، سپس به خدمت رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در آمد و پيامبر چون جان خويش را ديد از او پرسيد: «اين چه آبى است كه همانند دانههاى مرواريد بر صورت تو درخشان است.»
على، انيس پيامبر آنچه را كه بر او گذشته بود، از خواندن فضه خادمه، نداى هاتف، ابريق پر از آب و وضو ساختن خويش، براى پيامبر بيان كرد. رسول خدا فرمود:
يا على! آيا مىدانى آن هاتف كه بود و آن ابريق از كجا آمده بود؟
ـ شما بهتر مىدانيد.
ـ هاتف، دوست من جبرئيل بود. امّا ابريق از بهشت و آن آب يك سومش از مغرب و يك سومش از بهشت بود. (20) و جبرئيل نيز تو را سلام مىرساند و مىگويد: خداوند هم به تو سلام مىرساند و مىفرمايد:
«از من به على بگو كه فضه حائض بود و نمىخواست با آن حالت آب وضوى تو را حاضر نمايد.»
پس مولاى فضه، حضرت اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرمود:
«عنه السلام و إليه يعود السلام و إليه يعود الطيب من الكلام؛ سلام از سوى خداست و به سوى او باز مىگردد و بازگشت كلام نيكو به سوى اوست.»
پس امام فضه، زبان به دعاى دوستدار، پيرو و فرمانبر خويش گشود و از روى محبّت فرمود:
«اللّهم بارك فى فضتنا؛ خداوندا! به فضه ما بركت عنايت فرما.» (21)
فضه كه تاكنون سر در گريبان شرم و حيا فرو برده بود چون اضافه نام خويش را به خاندان پيامبر شنيد با دو بال خرسندى و خوشحالى در آسمان عشق آل اللّه به پرواز درآمد، وجود خويش را با ياد صلوات عطرآگين ساخت و سر بر سجده شكر الهى فرود آورد. چون او در تاريخ اسلام دومين كسى بود كه از سوى خاندان نبوى به مدال «نا» مفتخر مىشد.
اوّلين فرد سلمان فارسى بود كه در جنگ خندق پيامبر گرامى اسلام حضرت محمّد مصطفى (صلّى الله عليه وآله وسلّم) در موردش فرمود: «سلمانُ مِنّا أهلَ الْبيت».
و دومين فرد فضه خادمه بود كه برادر پيامبر حضرت على بن ابىطالب (عليه السلام) در موردش فرمود: «اللّهم بارك فى فضتنا».
كفى لها شرفا و فخراً؛ همين شرافت و افتخار او را بس.
هر چند خدمتى كه هميشه فضه انجام مىداد اين بار جبرئيل امين به انجام رساند، امّا خداى عزّوجلّ به فضه فهماند كه برترين فرشتگان بر اين خدمت افتخار مىكنند.
- پاورقی -
(17) - حضور امام در حجره عايشه براى اين بود كه فضيلت و شرافت امام على (عليه السلام) براى او ثابت شود و خدا حجت را بر او تمام كند. (به نقل از نزهة الابرار).
(18) - احزاب (33) آيه 34.
(19) - ابريق: ظرفى لولهدار است كه با آن وضو مىگيرند، آفتابه، مطهره فلزين (لغتنامه دهخدا).
(20) - گفتهاند. يك سوم ديگر آب از مشرق بود. (رياحين الشريعه، ج 2، ص 324).
(21) - همان جا.
اوج افتخار
- بازدید: 1373