تاريخ نويسان، نه زمان رحلت فضه ـ رحمة اللّه عليها ـ را ذكر كردهاند و نه از عدد ساليانى كه زيسته است چيزى گفتهاند. (57) امّا گفتهاند پيكر پاك فضه را بعد از آرامش، در قبرستان «باب الصغير» دمشق به خاك سپردند.
در انتهاى غربى قبرستان اتاقى است كه گنبدى سبز رنگ و كوچك دارد و ديوارهايش از سنگ سياه است. روى سنگ قبرش محفظهاى چوبى قرار دارد كه با پارچهاى سبز پوشيده شده است.
مرقد فضه كمى بالاتر از قبر عبداللّه فرزند امام صادق (عليه السلام) قرار دارد (58) و مورد توجه اولياى خدا و مردم است. اولين زائر فضه، سيده نفيسه، همسر اسحاق، فرزند امام صادق (عليه السلام) بود كه در سال 193 (هـ.ق) به زيارت قبر حضرت زينب (عليها السلام) رفت و قبر فضه را نيز زيارت كرد. (59)
فضه نيز از خاندان رسول خدا غربت و مظلوميت را به ارث برده است و چون آنان گنج درونش كه با سعى فراوان به دست آورده بود، ناشناخته مانده است، امّا آنچه مسلّم است به هنگام ترك دنياى فانى، از دنيا و حُبّ دنيا هيچ نداشته است، چرا كه داستان علم كيميا را از ياد نبرده بود. آخرين لحظات كه فضه اشهد خويش را با دل و جان به زبان مىراند، بانويش فاطمه او را در سينه مىفشرد، به پاس آن دم كه او خود را عمود كمر خميدهاش نمود.
رسول خدا و مولايش على ـ صلوات اللّه عليهم ـ به استقبالش آمدند تا از زحمات او در خانه فاطمه زهرا قدردانى كنند. حسنين سرور جوانان بهشت در انتظارش بودند و مهربانىهاى او را در روزگارشان به ياد داشتند، و بهشت با همه زيبايىها، جلوهها و طراوتش به سوى او مىآمد.
آن زمان شايد خوشترين لحظات زندگى فضه بود؛ امّا براى زمينيان و فرزندان فاطمه زهرا ـ جانها به فداى همگى شان باد ـ غمبار و جان گداز بود. چون فضه از ياران انگشت شمار خاندان وحى و تنها گلى بود كه در بوستان خانه على و فاطمه شكفت و قد راست كرد.
غروب آن روز سخت دلگير بود و شبش تاريكتر از شبهاى ديگر. چون ستارهاى ديگر از آسمان علم و ادب و معرفت رخت بر بست و خاموش شد.
امّا امروز غروبش دلگيرتر و شبش تاريكتر است، چرا كه خورشيدمان دير زمانى است كه پس ابرها پنهان است و ستارگانى كه در آسمان عشق و ايمان مىدرخشند بسيار اندكند.
دنياى امروز ما عشق و ادب را وارونه، علم و ايمان را جدا و حيا و عفت را رها كرده است. از فضه ـ كه خدايش از او شاد باد ـ و بانويش فاطمه (عليها السلام) هر چند يادى هست، امّا اثر پررنگى نيست. آيا بر ما نيست كه بكوشيم تا از يادشان گلى ببوييم. خويش را به عطر ايشان معطر كرده و روزگارمان را از اين زشتى و پستى به در آوريم؟!
- پاورقی -
(57) - برخى گفتهاند: فضه يار باوفاى خاندان علوى در حادثه كربلا نيز حضور داشته و در تسلّى حضرت زينت (عليها السلام) كوشيده است. فضه گويد: «من چون به خدمت حضرت زينب رسيدم ديدم كه گريه وناله مىكند و چون مرا ديد فرمود: «اى فضه! دير رسيدى، همانابنىاميه بر بدن برادرم اسب تاختند و اعضا وجوارح او را در هم شكستند.»
صاحب رياحين الشريعه مىفرمايد:«اين روايت در اصول كافى، بحارالأنوار و ديگر كتب مقاتل مسطور است.»
(58) - شام سرزمين خاطرهها، ص 115 به نقل از فضه همراز زهرا (عليها السلام) ص 104.
(59) - مراقد العقيله زينب (عليها السلام)، ص 234، 236 به نقل از فضه همراز زهرا (عليها السلام)، ص 105.
آغوش وصل
- بازدید: 775