اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم أعرف نبيک

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

اصول کافى کتاب الحجة باب الغيبة، حديث5.
معرفت خدا، شناختن خدا به هستى وصفات جلال وجمال او است که مقول به تشکيک است ومراتب ودرجات متفاوت دارد وب حسب مراتب آثار آن در اخلاق وکردار ورفتار شخص عارف نيز تفاوت دارد.
در حديث است از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) که فرمود:
(من عرف الله وعظمه منع فاه من الکلام وبطنه من الطعام وعنا نفسه بالصيام والقيام(9) هر کس خدا را بشناسد وتعظيم کند، دهان خود را از کلام (بيهوده وغير ذکر واطاعت او) وشکم خود را از طعام (حرام وزيادتر از مقدار لازم) منع مى نمايد وخود را با روزه وايستادن به نماز وعبادت به زحمت مى اندازد).
خوف وخشيت، رضا وتسليم، توکل واستقامت، صبر وشجاعت وخلاصه همه صفات حميده، ميوه درخت معرفت وخدا شناسى است. هر چه معرفت کامل تر باشد اين صفات نيز در انسان کامل تر مى شود. محبت ودوستى خدا که از اعظم درجات ومتعالى ترين مقامات است محصول معرفت است. زيرا انسان هر کس وهر چيزى را که دوست مى دارد براى اين است که او را به کمالى از کمالات متصف مى داند; عالم را براى علمش، بخشنده را براى بخشش، جميل وزيبا را براى جمال وزيبائيش، قادر وتوانا را براى قدرت وتوانائيش ورحيم را براى رحمت ومهربانيش وخلاصه هر کس را که دوست مى دارد براى اين است که او را داراى وصفى از کمال مى شمارد. چون حب به کامل وکمال، فطرى بشر است وبر حسب اين فطرت وقتى معرفت به خدا پيدا کرد که کمال مطلق وجامع جميع کمالات وبخشنده هر کمال به هر صاحب کمال است، او را دوست خواهد داشت وهر چه را به او تعلق دارد از آن جهت که وابسته به او است، دوست مى دارد ودعايش اين دعا مى شود.
(اللهم ارزقنى حبک وحب من يحبک وحب کل عمل يوصلنى الى حبک: خدايا روزى من فرما دوستى خودت ودوستى هر کس که تو را دوست مى دارد ودوستى هر عملى که مرا به دوستى تو مى رساند).
ودر مناجاتش با خدا او را اينگونه توصيف مى نمايد:
(أنت الذى أزلت الاغيار عن قلوب أحبائک حتى لم يحبوا سواک ولم يلجئوا الى غيرک: توئى آنکه بيگانگان را از دلهاى دوستانت مى برى تا غير از تو کسى را دوست نداشته باشند وبه غير تو پناه نبرند).
وحاصل آنکه آثار معرفت، بايد در اعمال ورفتار انسان ظاهر باشد. چون اگر آثار آن نباشد از عدم اثر پى به عدم مؤثر مى بريم واز جمله علائم معرفت، شوق به عبادت ودعا ومناجات وخلوت با حضرت قاضى الحاجات وانجام تکاليف وفرائض است که در عارف به خدا وعارف به آثار وبرکات دعا وعبادت واطاعت بايد وجود داشته باشد.
بالجمله تفاوت مراتب معرفت از تفاوت تعهدات دينى والتزامات اسلامى افراد معلوم مى شود. هر چند طريق معرفت صاحبان مراتب مشاهده آثار ومصنوعات ومخلوقات باشد که جميع خردمندان در آن شرکت دارند از انبياء تا افراد عادى چنانکه در قرآن مجيد مى فرمايد:
(وکذلک نرى ابراهيم ملکوت السموات والارض وليکون من الموقنين)(10) (وهمچنين ما به ابراهيم ملکوت آسمانها وزمين را ارائه داديم تا به مقام اهل يقين رسد).
لذا اگر چه همه سالک اين راه مى باشند اما سلوک ووصولشان به مقصود بر حسب مراتب عقول وصفاى باطن آنها مراتب ودرجات دارد وهمان طور که حضرت خليل الرحمن (عليه السلام) به ملکوت آسمان ها وزمين، وطلوع وغروب کواکب استدلال بر وجود خدا نمود، ديگران هم استدلال مى نمايند اما بعضى معرفتشان چنان ضعيف است که در کمترين ابتلا وفشارى که بر آنها وارد شود، به هر کسى ملتجى مى شوند ودر برابر هر کس تضرّع وتذلل مى نمايند; ولى ابراهيم خليل چنان در اوج ايمان قرار گرفته بود وعلم ثابت ويقين جازم داشت که در هنگامى که توسط منجنيق او را به سوى آتش انداخته بودند جبرئيل امين به او گفت:
(ألک حاجة: آيا حاجتى دارى؟)
فرمود: أما اليک فلا: به تو حاجتى ندارم).
اين اظهار بى نيازى حضرت خليل الرحمن از مثل روح الامين والتجاء او به خدا براى معرفتش به خدا وصفات کمالى او بود. او ما سواى خدا را به خدا نيازمند ومغلوب ومقهور او مى دانست لذا اظهار نياز به غير خدا در آن حالت بسيار حساس وخطرناک از او ظاهر نگرديد.
بعد از اين بيانات بايد توجه داشت که در اين دعا چون مقام، مقام دعا وتوجه به حق ومسئلت حاجت است، مسلّم است که دعا کننده بى معرفت نيست. بنا بر اين مقصود از طلب معرفت يا طلب ثبات وبقاء بر آن ودر خواست توفيق در نگهدارى آن است نظير آنچه در تفسير آيه کريمه (اهدنا الصراط المستقيم)(11) فرموده اند: (أى ثبتنا على الصراط المستقيم).
وممکن است مراد از طلب معرفت، طلب افزايش کمال ودرجات ومنازل بالاتر باشد; چون هر مرتبه اى از مراتب معرفت را که انسان حاصل نمايد، ارتقاء به مراتب بالاتر از آن را بايد وجهه همت قرار دهد.
ومحتمل است مقصود از اينکه از خدا طلب معرفت مى شود اين باشد که خدا خودش، خود را به بنده بشنا ساند زيرا هر چند انسان به هر چه او را بشناسد، آن معرفت هم به دلالت خدا مى باشد چون همان شيء دلالت کننده را او آفريده است وخود را به آن شناسانده است وخود انسان را نيز که يکى از مجموعه هاى دلائل بيشمار او است او آفريده است; وانسان، هم عارف است وهم دليل معرفت ومعرف است مع ذلک مراتبى از مراتب معرفت است که عنايت مستقيم الهى سبب آن مى شود ودر اثر دعا وعبادت وخضوع وخشوع حاصل مى گردد وشخص عارف اين نوع عرفان اشراقى را ذوق مى نمايد.
بنا بر اين، مقصود دعا کننده اين نيست که معرفت ندارم يا تو را با آثار ودلائل نشناخته ام، بلکه مقصودش اين است که تو خودت، خودت را به من بشناسان واين معرفت مانند نوارنيّت عقل است که خدا افاضه فرموده است وهر کس که آن را دارا شد سخت در نگهدارى آن مراقبت مى نمايد.
ما همه چيز را به خدا شناخته ايم، زمين وآسمان وکوه ودريا وحيوان وانسان، وهمه چيز وهمه کس شناختيم ايم، اگر خدا به ما عقل وتميز ورشد نداده بود، ما هيچ چيز را نمى شناختيم وار او مخلوقات را نيافريده بود واين همه دلائل را براى اثبات وجود خودش قرار نداده بود، شناسانده وشناخته نمى شد.
پس چنانکه صحيح است بگوئيم (عرفت الله بالاشياء: شناختم خدا را به اشياء). صحيح است که بگوئيم (بالله عرفت الاشياء: به خدا شناختم اشياء را). واين هم ممکن است معنائى از (انا لله وانا اليه راجعون)(12) باشد زيرا از سوى خدا وبه اعانت ويارى وافاضه خدا اشياء را مى شناسيم مثل اينکه در اول، از خدا به سوى خلق سفر کرده باشيم ـ هر چند برخى به مبدأ سفر توجه ندارند ـ وسپس از خلق به سوى خالق سفر مى نمائيم.
بارى اين مرتبه از معرفت وقتى کامل شد، عارف، خدا را اظهر اشياء مى داند بلکه او را فقط ظاهر مطلق وحقيقى مى يابد ولذا در دعاى عرفه است:
(کيف يستدل عليک بما هو فى وجوده مفتقر اليک أيکون لغيرک من الظهور ما ليس لک حتى يکون هو المظهر لک متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدلّ عليک ومتى بعدت حتى تکون الاثار هى التى توصل اليک عميت عين لا تراک عليها رقيباً وخسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصيباً (13) چگونه استدلال مى شود بر تو به چيزى که آن در وجود وهستى محتاج به سوى تو است؟ آيا هست براى غير تو از ظهور، چيزى که نيست براى تو؟ چه هنگام پنهانى تو تا نيازمند باشى به دليلى که بر تو دلالت کند؟ وچه زمان دورى تو تا آثار بوده باشند که برسانند به سو تو؟ کور باد (يا کور گرديده است) چشمى که نديده است تو را وحال آنکه همواره بر او رقيب ونگهبانى، وزيان کرده است کالاى بنده اى که براى او از دوستى خودت بهره ونصيبى قرار ندادى).
خدايا تو از همه چيز ظاهرتر وآشکارترى، تو اصلى وتو ذاتى، تو حق حقيقى وحقيقت حقى، تو کمال مطلقى، چه چيز از تو ظاهرتر مى باشد که تو را به آن بشناسيم، ظاهر وآشکار توئى، باطن وپنهان هم توئى.

ظهور جمله اشياء به نور است
به نور شمع کى خورشيد تابان
برم من از مؤثر پى به آثار
اگر برهان لِمى جلوه گر شد
چگونه نور از آنها در ظهور است
کند پيدا کسى اندر بيابان
به ظاهر گر چه بر عکس است اين کار
نبايد بهرا آنى خون جگر شد

تصوّر را در اينجا چون گذر نيست بجز لفظ انّى ولِمى ديگر چيست.(14)
اگر گفته شود، با اينکه خدا اظهر اشياء است بلکه ظاهر حقيقى وبا لذّات او است، چگونه بر بسيارى مخفى وپنهان است؟
پاسخ اين است که: اين خفا عکس العمل ظهور است واين پنهانى از فرط آشکارى ونمايانى، واين بُعد ودورى در اثر کمال قرب ونزديکى است.

دوست نزديک تر از من به من است
چکنم با که توان گفت که دوست
وين عجب تر که من از وى دورم
در کنار من ومن مهجورم

بطور مثال گفته اند: ماهيان دريا نزد ماهى دانائى رفتند وبه او گفتند هميشه مى شنويم که به ما مى گويند; حيات شما از آب است، آب را به ما بنمايان. آن ماهى جواب داد شما چيزى غير از آب به من نشان دهيد تا من آب را به شما نشان دهم.
وجهت ديگر که اينگونه خفا ونهانى را موجب مى شود اين است که هر چيزى به ضد خود معروف وشناخته مى گردد. (تعرف الاشياء بأضدادها) مثلاً روشنائى ونور به ظلمت وتاريکى، علم به جهل، وصحت وتندرستى به بيمارى، شناخته مى شوند اما اگر چيزى را ضد نباشد شناسائى او بر بسيارى پنهان مى ماند وچون خدا را ضدى نيست وهيچگاه جهان بى خدا نبوده ونخواهد بود لذا اثر فيض خدا در پيدايش اين جهان وبقا وپايدارى آن ناشناخته مى ماند وکمال ظهور موجب خفا مى گردد.

سالها دل طلب جام جم از ما مى کرد
گوهرى کزصدف کون ومکان بيرون بود
بيدلى در همه احوال خدا با او بود
آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مى کرد
طلب از گم شدگان لب دريا مى کرد
او نمى ديدش واز دور خدايا مى کرد
وآخرين توضيح ديگر در مراتب معرفت الله که بطور فشرده بيان مى شود اين است که معرفت الله در مرتبه اى که خود حاوى مراتب زياد است، عبارت است از سلب نعوت وصفاتى که ذاتى باى تعالى از آن منزّه است مثل جهل وعجز وجسميت وترکيب وغيره که بارى تعالى از آنها منزّه است.
ومرتبه ديگر که آن نيز مراتب بسيار دارد، معرفت صفات کماليه مثل وجود ووجوب وقيوّم وعالم وقادر وحّى وسميع وبصير است که اين صفات همه از صفات وجودى است وحق ـ عز اسمه ـ به آنها اتصاف دارد. در اين مرتبه عارف مى شناسد که تنها مرتبه سلب نقايص از خدا در معرفت به امور مسلوبه از بارى تعالى نبايد اکتفا شود. بلکه بايد به صفات وجودى که حق به آنها اتصاف دارد نيز عارف شود. مثلاً علم يکى از صفات خدا است که به آن اتصاف دارد ومعنى علم او به اشياء عدم جهل نيست يا موجوديّت يا وجوب وجود او وقدرت او سلب عدم موجوديّت يا وجوب ونفى عجز از او نمى باشد، بلکه معناى تمام اين صفات اتصاف ذات مقدس بارى تعالى به آنها است وخلاصه آنکه صفات وجودى بارى تعالى همه موجود به وجود واحدند وبه عين وجود ذات مقدس او موجودند وذات او وجود است وعلم است وقدرت وحيات است واو موجود وعالم وقادر وحى است واين بيان با فرمايش حضرت مولى العارفين امير المؤمنين (عليه السلام) که مى فرمايد: (وکمال الاخلاص له نفى الصفات عنه).(15)
کمال اخلاص براى خدا نفى صفات از او است) منافات ندارد زيرا مراد از نفى صفات در اين کلام معجز نظام نفى صفاتى است که به وجود زايد بر ذات موصوف به آنها متصف مى گردد مثل عالم وقادر در مقام اطلاق بر انسان واينکه صفات خداوند ـ سبحان ـ عين ذات او وذات او صفات او وصفات او ذات او است نه اينکه ذات شى اى باشد وصفت شيء ديگر باشد، تا لازم شود ترکيب واحتياج وامکان. (تعالى الله عن ذلک کلّه علواً کبيراً).

 - پاورقی -

(9) اربعين شيخ بهائى، ص10، حديث دوّم.
(10) سوره انعام، آيه75.
(11) سوره فاتحه الکتاب، آيه5.
(12) سوره بقره، آيه156.
(13) مفاتيح الجنان، دعاى عرفه، ص569، چاپ نشر محمد.
(14) از کتاب گنج دانش مرحوم والد 1.
(15) نهج البلاغه، خطبه يکم.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page