هر چه نيرو داشت در گلو جمع كرد، فرياد زد، نعره كشيد، ناسزا گفت و دشنام داد، ولى او ساكت ايستاده بود و گوش مى كرد. منتظر شد تا چهره مرد زير آوار سخنان زشتش مدفون شود. مرد كلافه شده بود، فكر مى كرد با آن سخنان از كوره در مى رود و خشم مى گيرد، ولى هر چه صبر كرد جز سكوت عكس العملى نديد.
با عصبانيت و در حالى كه هنوز فحش مى داد به سمت خانه اش حركت كرد. وقتى دور شد امام رو كرد به حاضرانى كه مات و مبهوت از اين صحنه در كنارش نشسته بودند و گفت : آنچه او گفت شنيديد؟ دوست دارم همه شما همراه من به خانه او بياييد و پاسخ مرا بشنويد. حاضران با خوشحالى گفتند: باشد، برويم ، ولى چرا هر چه گفت شما سكوت كرديد، كاش همين جا جسارت او را تلافى مى كرديد، يا دست كم اجازه مى داديد كه او را ادب كنيم .
امام برخاست . آن عده نيز دنبال او به راه افتادند. در راه با هم پچ پچ مى كردند كه امام به او چگونه پاسخ خواهد داد، آيا فحش هايش را به خود او بر مى گرداند، يا كتكش مى زند؛ اما وقتى شنيدند امام آيه والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين (36) را مى خواند و تكرار مى كند از خود خجالت كشيدند و شرمنده شدند، فهميدند كه پاسخ امام به گونه ديگرى است و آنان در اشتباهند.
پس از كمى راه رفتن به خانه آن مرد رسيدند. امام كنارى ايستاد و گفت بگوييد حسين بن على آمده است . مرد صداى امام را از خانه شنيد و به همسرش گفت : نگفتم ؟! تازه پى بردم كه چه شنيده است ، حتما از اين كه پيش آن همه جمعيت توهين و دشنام شنيده و آبرويش رفته ، عصبانى شده و براى تلافى آمده است .
در را باز كرد و در حالى كه در آستانه در ايستاده بود، دست به كمر زد و گفت : ها، چه شده ؟
امام با نگاهى گرم تر از آفتاب و كلامى نرمتر از لالايى مادارن فرمود: آمده ام درباره آن حرف هايى كه زدى با تو صحبت كنم .
- بگو، مى شنوم .
- ببين بردارم ، اگر تو راست گفته باشى خدا مرا عفو كند، و اگر دروغ گفته اى خدا تو را بيامرزد.
گويى آسمان را بر سرش كوبيدند، اصلا نمى دانست آنچه را مى بيند باور كند، برايش قابل درك نبود، امام سجاد (عليه السلام ) به او ((بردار)) گفته بود و بعد از آن همه فحش و ناسزا از خدا برايش طلب آمرزش مى كرد. رنگش از خجالت سرخ شد، از زنده بودن خود احساس شرم مى كرد، آرزو كرد كاش زمين دهان باز مى كرد و او را مى بلعيد.
جوانه هاى عشق و انسانيت از دلش برآورد و وجدان خفته اش بيدار شد، سرش را از خجالت به زير افكند و يك قدم جلو رفت ، ميان دوابروى امام را بوسيد و در حالى كه مى گريست گفت : اى امام بزرگوار، آنچه درباره تو گفتم از آن پاك و منزهى و من سزاوراترم ، مرا ببخش .
آن گاه در زير چتر محبت و آرامش امام سجاد (عليه السلام ) پناه گرفت .
- پاورقی -
36- و فروخورندگان خشم و عفوكنندگان مردم هستند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد. ((آل عمران (3) آيه 124.))
رويش عشق
- بازدید: 1033