موسم حج آن سال با گذشته تفاوت داشت ، مثل سال هاى گذشته نبود. از آن ازدحامى كه موقع طواف مى شد خبرى نبود. به دستور عبدالملك (پنجمين خليفه اموى ) كعبه را خلوت كرده بودند تا او بدون مزاحم طواف كند. حاجى ها يا صبح زود براى طواف مى آمدند، يا سر ظهر موقعى كه او آن جا نبود و يا ترس و لرز اعمال و طواف و نماز خود را به جا مى آوردند.
در اين ميان شخصى به توصيه هاى ماءموران توجهى نكرد و بسيار عادى همچون سال هاى گذشته آمد و گرد خانه كعبه طواف كرد و سپس به نماز ايستاد، نمازش را با حضور قلب و بدون توجه به اطراف شروع كرد.
عبدالملك وقتى او را ديد كه به نماز ايستاده ، بسيار عصبانى شد و به ماءمورانش گفت : او كيست كه به خود جراءت داده و دستورات مرا ناديده گرفته .
- نمى دانيم قربان .
- برويد و ببينيد او كيست .
يكى از سربازان او را شناخت ، پيش خليفه رفت و گفت : قربان ، او على بن حسين (زين العابدين ) است .
- هركه مى خواهد باشد، او را نزد من بياوريد.
امام نمازش را تمام كرده بود. سربازان او را نزد عبدالملك بردند. او پس از مقدارى سؤ ال و جواب و ديدن شمه اى از لطف خدا به آن حضرت گفت : على بن حسين ! موعظه اى ، پندى ، چيزى بگو تا استفاده كنيم . لبخند تلخى بر لبان امام نشست ، آهى كشيد و فرمود: قرآن سراسر پند و حكمت است ، هيچ پند دهنده اى بهتر از قرآن نيست ، وقتى خدا در قرآن مى فرمايد:
ويل للمطففين واى بر كم فروشان (37)، حال آن كه اموال و دارايى هاى مردم را چپاول مى كند معلوم است كه چه خواهد شد... پس از خدا بترس (38).
- پاورقی -
37- مطففين (83) آيه 1.
38- القاب الرسول و عترته ، ص 53.
شجاعت در گفتن حق
- بازدید: 1015