شکي نيست که در عهده داري هر پست ومقام وسپردن هر کار به ديگري قابليّت وصلاحيّت مناسب آن لازم است، وحد اقل در ارجاع هر عمل به هر کس سه شرط بايد رعايت شود:
نخست اينکه آن کس در آن کار عالم وآگاه باشد.
دوّم اينکه مورد وثوق واعتماد باشد که کار را با درستي انجام مي دهد وخيانت نمي نمايد.
سوم اينکه قوّت ونيروي انجام آن کار را داشته باشد چنانکه از امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه روايت شده است:
(ان أحق الناس بهذا الامر أقواهم عليه وأعلمهم بأمر الله(1) = اي مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترين مردم است بر آن وداناترين آنان است در آن، به امر واحکام خداوند).
اگر به تقديم ميم بر هاء باشد. ويا (اعملهم به امر الله) اگر به تقديم ميم بر لام باشد بهر حال بايد هم اعلم وهم اعمل وهم اقوي باشد.
البته رعايت مراتب علم وامانت وقدرت بر انجام عمل به حسب کار ومقامي که واگذار مي شود متفاوت بوده ويکسان نمي باشد. مثلاً در امور غير مهم به مجرد وثوق واعتماد، واطلاع وآشنائي متعارف اکتفا مي شود، ودر امور مهم تر عدالت وکفايت کامل علمي وعملي را شرط مي نمايند وفطرت بشر هم با همين موافق است وهمه آن را عملاً قبول دارند ودر نظامها کم وبيش پذيرفته شده است. لذا در مقام به کار گماردن افراد در سوابق وگذشته هاي آنها نيز تحقيق مي نمايند مبادا که سابقه سوئي داشته باشند که هم اعتماد به آنها را ضعيف مي نمايد، وهم زمينه پذيرش وقبول آنها را در جامعه از بين مي برد. در امري مثل امر امامت که رهبري در کل امور دين ودنياي جامعه است شرايط بايد متکامل تر وصلاحيت بايد از هر جهت حاصل باشد.
بايد امام که بطور مطلق واجب الاطاعه است معصوم باشد وچنان باشد که دواعي الهي از همه سو در همه چيز عامل حرکت او باشد.
هم چنين امام که رهبر کلّ وحجت بر کلّ است بايد اعلم وافضل از همه باشد واز آنچه موجب منافرت طبع انساني وحقارت شخص در نفوس سالمه باشد، وخلاصه از جميع سوابق سوء ومعايب ونواقص خلقي وخُلقي منزّه باشد.
اين حکم بديهي وفطري است که معلّم از متعلّم واستاد از شاگرد وراهنما از رهجو ومقتدا از مقتدي ومربّي از مربّا اعلم واکمل باشد ونبايد غير افضل مطاع افضل، وعالم مطيع جاهل باشد چنانکه در قرآن مجيد مي فرمايد:
(أفمن يهدي الي الحق أحق أن يتبع أمّن لا يهدي الا أن يُهدي فمالکم کيف تحکمون).(2)
وهمچنين مي فرمايد:
(لا يستوي الاعمي والبصير... ولا الظل ولا الحرور).(3)
(قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون).(4)
وهمانطور که پيش از اين به آن اشاره کرديم از آياتي مثل:
(انا جعلناک خليفة) و(اني جاعلک للناس اماماً) و(لا ينال عهدي الظالمين) کاملاً استفاده مي شود که:
اولاً از لحاظ اينکه امامت به جعل خدا است، وخداوند عالم به تمام احوال وسوابق بندگان است وکارهايش مطابق حکمت ولطف است، شخصي را به امامت منصوب مي نمايد که از همه جهات وملاحظات صلاحيتش مشخص ومحرز باشد.
وثانياً چون عهد خدا است، به ظالم وستمگر داده نخواهد شد هر چند بالفعل ظالم نباشد زيرا دور از حکمت خداي حکيم ولطف او است که عهد خود را به کسي عطا کند که روزگاري پرستش بت وعبادت شيطان کرده ودر تاريکي جهل ودوري از حق بسر برده باشد.
- پاورقی -
(1) نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه172.
(2) آيا آنکه خلق را به راه حق رهبري مي کند سزاوارتر به پيروي است يا آنکه نمي کند؟ مگر آنکه خود هدايت شود. شما مشرکان را چه شده وچگونه چنين قضاوت باطل براي بتها مي کنيد. (سوره يونس، آيه35).
(3) هرگز کور وبينا مساوي نيست... وآفتاب وسايه يکسان نيست. (سوره فاطر، آيه19 و21).
(4) بگو (اي پيامبر) آنان که مي دانند با آنان که نمي دانند يکسانند؟ هرگز (سوره زمر، آيه9).
شرائط واوصاف امام
- بازدید: 1228