مراسم شروع شده بود و از پيش همه چيز تدارك ديده شده بود. ما هم به جشن عروسى دعوت شده بوديم و لحظه شمارى مى كرديم تا او را در لباس دامادى ببينيم .
افراد دور تا دور مجلس نشسته بودند و خدمتكاران به پذيرايى از ميهمانان مشغول بودند. دوستم كه آن طرف تر نشسته بود، خود را به من رساند و گفت :
- ريّان ! چرا مضطربى ؟
- از كجا فهميدى كه اضطراب دارم ؟
- رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمير! چهره ات همه چيز را به خوبى بيان مى كند.
- دلم شور مى زند!
- چرا؟
- آرامشى كه در ميهمانى وجود دارد، مثل آرامش قبل از طوفان است .
اين همه خدمتكار و اين همه كنيز زيبا رو را ببين ! ته دل خوشبين نيستم !
به دلت بد راه نده . فعلا از اين ميوه هاى تازه و خوشمزه بخور كه جاى ديگر نمى توانى پيدا كنى . شايد هرگز پيش نيايد كه دوباره به جشن عروسى دختر ماءمون دعوت شويم .
مشغول خوردن ميوه بوديم كه عروس و داماد وارد شدند. به به ! چه جلال و جبروتى ! تاكنون او را چنين خوش لباس و آراسته نديده بودم ! جوان بود و رشيد! لباس دامادى هم برازنده ى آن قد و قامت رعنا بود! به دوستم گفتم :
- مى بينى ؟
- آرى . در اين لباس خيلى زيباتر شده است .
در همين هنگام كه با هم صحبت مى كرديم ، كنيزكان - كه حدود صد نفر مى شدند - با جام هاى طلايى در دست براى خوشامدگويى و تبريك ، ميان مهمانان ، حركت كردند.
از چهره ى امام جواد عليه السلام فهميدم كه ناراحت شده ، اما خشم خود را فرو مى خورد. سرش را به زير افكنده بود تا چشمش به نا محرم هاى مجلس نيفتد.
در همين گيرودار مردى كه ريش بلندى داشت و در نواختن عود(17) ماهر بود، برخاست و شروع به نواختن موسيقى و خواندن كرد.
هاج و واج مانده بودم ! يك چشمم به امام بود و چشم ديگرم به خواننده ى ترانه . دوستم گفت :
- عجب صداى خوبى دارد! او كيست ؟
- نمى شناسى اش ؟
- نه . از كجا بايد بشناسمش !
- او مخارق است ؛ نوازنده ى دربار خليفه .
- عجب ! پس مخارق اين است ! چرا خودش را به شكل دلقك در آورده ؟!
- نمى دانم . حتما اين همه از توطئه هاى ماءمون است .
صداى سوت و كف بلند بود. هنوز يكى دو بيت بيش تر نخوانده بود كه صداى داماد جوان - امام جواد - همه را سر جاى شان ميخكوب كرد:
- از خدا بترس ، اى ريش دراز!
عود از دست مخارق به زمين افتاد و مثل مجسمه اى ثابت و بى حركت ماند. اصلا انتظار نداشت داماد جوان اين گونه بر او فرياد بزند. ماءمون كه ديد مجلس عروسى دخترش دارد به هم مى خورد، كنيزها را به بيرون فرستاد و دست خشك شده مخارق را گرفت و او را بيرون برد تا بيش تر از اين آبرويش نرود.
آرامش به محفل بازگشته بود. نگاهم به نگاه امام گره خورد. جلو رفتم و لبخندى زدم و عرض كردم :
ان شاء الله مبارك است !(18)
- پاورقی -
17 - عود يكى از وسائل موسيقى ، شبيه تار است .
18 - مناقب ، ج 4، ص 396.
خنياگر
- بازدید: 899