سال ها بود كه آرزوى خانه ى خدا را داشت . سرانجام آرزويش برآورده شد و زيارت كعبه نصيبش گرديد.
بين راه ، كاروان آنان با گروهى ديگر همسفر شد. بين گروه امام نهم نيز حضور داشت . احساس خوبى داشت و به خاطر افتخار بزرگ همسفر بودن با امام ، خدا را سپاس مى گفت .
هنوز چندين فرسخ از راه باقى بود. هنگام ظهر براى خوردن و استراحت ، توقف كردند.
مرد سجستانى (23) وقتى امام را ديد كه در گوشه اى خلوت كرده و تنها نشسته ، انديشيد كه بهتر است برود و مشكلش را براى امام بازگو كند.
فكر مى كرد حتما امام برايم قدمى بر خواهد داشت . بهتر است دل را به دريا بزنم و از او كمك بخواهم . جلو رفت و سلام كرد. امام پاسخش را گفت و او را دعوت به نشستن كرد. مرد گفت :
- اى فرزند رسول خدا! اهل سجستان هستم . در شهر ما شخصى به نام حسين بن عبدالله از طرف حكومت مسئول خزانه دارى و امور مربوط به ماليات است . شنيده ام به خاندان پيامبر (ص ) ارادت دارد و به شما نيز علاقه مند است .
- او را نمى شناسم . حال بگو چه كمكى از من ساخته است ؟
- ماليات سنگينى براى من وضع كرده و من توان پرداخت آن را ندارم . اگر ممكن است ، نامه اى برايش بنوسيد و سفارش مرا بكنيد. با علاقه اى كه به شما دارد، به حرف شما احترام خواهد گذاشت . حضرت قلم و كاغذى برداشت و نامه اى براى والى سجستان نوشت . مرد تشكر كرد و برخواست . حس كنجكاوى اش تحريك شده بود. خيلى دلش مى خواست بداند در نامه چه نوشته شده ، امّا به خود اجازه گشودن نامه را نداد.
مراسم حج تمام شد و او همراه كاروان به ديار خود برگشت . پس از يكى دو روز استراحت نامه را برداشت و نزد حسين بن عبدالله نيشابورى ، والى سجستان رفت . حسين با ديدن او گفت :
- چه مى خواهى ؟
- نامه اى از امام جواد عليه السلام برايت آورده ام .
- امام جواد؟! او كه مرا نمى شناسد و نديده است .
- اتفاقا ايشان نيز همين را گفتند.
نامه را گرفت و خواند.
به نام خداى بخشنده ى مهربان . حامل نامه از تو و عقيده ات بسيار تعريف كرد. بدان كه خوشبختى و سعادت تو به اعمال و رفتارت بستگى دارد. سعى كن نسبت به دوستان و همنوعان خود دلسوز باشى ، زيرا فرداى قيامت در پيشگاه خدا در برابر اعمال و كردارت مسئول هستى و مورد مؤ اخذه و باز جويى قرار خواهى گرفت .
والى بعد از خواندن گفت :
- قربان دستخط زيبايت آقا!
بعد رو به مرد بدهكار كرد و گفت :
- بسيار خوب ! از من چه كارى ساخته است ؟
- مالياتى كه براى من قرار داده ايد، سنگين است و توانايى پرداخت آن را ندارم . اگر لطف كنيد و... . حسين دستور داد مبلغى پول آوردند و نام مرد بدهكار را از فهرست ماليات دهندگان آن سال حذف كردند.
مرد سجستانى با خوشحالى خداحافظى كرد و بيرون آمد. در راه با خود مى گفت :
- عجب نامه ى پر بركتى بود! نه تنها ماليات را نگرفتند ؛ بلكه هزينه ى يك سال زندگى ام را نيز پرداخت كردند.(24)
- پاورقی -
23 - سجستان نام قديم سيستان است .
24 - تهذيب الاحكام ، ج 6، ص 384.
نامه اى پر بركت
- بازدید: 835