آیا عزاداری برای امام حسین عليه السلام‌ بدعت است؟

(زمان خواندن: 41 - 81 دقیقه)

سوال :
آیا عزاداری برای امام حسین علیه السلام‌ بدعت است؟

پاسخ :
در طول تاریخ توسط وهابیت همواره نسبت به قیام حضرت امام حسین علیه السلام‌ و عزاداری آن بزرگوار شبهاتی مطرح بوده و یكی از آن‌ها بدعت شمردن عزاداری سرور آزادگان می باشد در این زمینه ابن تیمیه نظریه پرداز وهابیت این چنین می گوید:
1 ـ ومن حماقتهم إقامه المأتم والنیاحه على من قد قتل من سنین عدیده
 از حماقت‌های شیعیان برپایی مجلس ماتم و نوحه است بر كسی است كه سال‌ها پیش كشته شده.
منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، ج 1، ص 52.
2 ـ  وصار الشیطان بسبب قتل الحسین رضی الله عنه یحدث للناس بدعتین، بدعه الحزن والبكاء والنوح یوم عاشوراء... وبدعه السرور والفرح.
شیطان به واسطه كشته شدن حسین [علیه السلام] برای مردم دو بدعت ایجاد كرده است: 1. بدعت گریه و ناله و حزن در روز عاشوراء... 2. بدعت شادی و سرور.
منهاج السنه، ابن تیمیه، ج 4، ص  334 تا 553.
و نیز شبیه به آن‌چه كه ابن تیمیه گفته است را در متن زیر می‌یابید:
3 ـ  الروافض لما ابتدعوا إقامه المأتم وإظهار الحزن یوم عاشوراء لكون الحسین قتل فیه...
و چون روافض (شیعیان) برگزاری ماتم و اظهار حزن  و اندوه در روز عاشوراء را به خاطر كشته شدن حسین در این روز بدعت نهادند...
حاشیه رد المحتار ابن عابدین، ج 2، ص 599.

پاسخ :
در پاسخ به شبهات فوق كه از اساسی‌ترین شبهات وهابیت پیرامون عزاداری امام حسین علیه السلام‌ است در بخش‌های زیر به پاسخ می‌نشینیم:
بخش اول: معانی بدعت و اركان آن.
بخش دوم: جایگاه گریه و اشك نزد قرآن و انبیاء.
بخش سوم: جایگاه گریه و اشك در سیره نبوی.
بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی.
بخش پنجم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سیره معصومان.
بخش ششم: سیره صحابه در عزاداری.
بخش هفتم: عزاداری در اهل سنت.

مقدّمه
شكی نیست كه بر پائی عزاداری و شادی، امری است فطری كه از ابتدا میان تمام ملّت‌ها و اقوام رواج داشته و ادیان الهی نیز بر اصل آن صحه گذارده‌اند.
حال باید دید آنان كه عزاداری برای سید‌الشهداء علیه السلام‌ را بدعت می‌دانند بر چه اساسی این ادّعا را مطرح می‌كنند؟ و آیا این ادّعا قابل اثبات است؟ ویا بالعكس، عزاداری  خصوصاً برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام‌ و بالاخص برای سرور و سالار شهدای كربلا حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام‌ از مطلوبیت ذاتی برخوردار بوده، بلكه افضل قربات عند الله محسوب می‌گردد؟  

بخش اول: معانی بدعت و اركان آن
1 ـ  برداشت غلط از معنای «بدعت»
خوش‏ بینانه‏ ترین نگاه در باره این گونه تعبیرات و قضاوت‌ها از سوی وهابیت پیرامون اقامه عزاداری برای امام حسین علیه السلام‌ این است كه بگوییم: وهّابيّت درك صحیحى از معنا و واژه «بدعت» نداشته و دچار توهّم گردیده و هر آن‌چه مخالف تفكّرات خود باشد را بدعت شمرده و با این برچسب دیگران را محكوم می‌نمایند.
از این رو لازم است نخست معناى بدعت را از دیدگاه لغت و اصطلاح تبیین نموده و آن‌گاه بدعت را از منظر كتاب و سنّت بررسى ‏كنیم.

2 ـ معنای لغوی «بدعت»
لغت شناسان، بدعت را وجود و اختراع چیزی می‌‏دانند كه قبلاً وجود نداشته و از آن اثری نبوده است.
جوهرى مى‏ نویسد:
البدعه: إنشاء الشیء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم یكن.
بدعت به معناى پدید آوردن چیز بى‏سابقه و عمل نو و جدیدى است كه نمونه نداشته باشد.(صحاح اللغه، جوهری، ج3، ص113)
قطعا بدعت به این معنا مورد تحریم در آیات و روایات نیست؛ زیرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نیست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مى ‏دهد.
از همین‌رو آن‌چه مخترعان و مبتكران در نوآوری‌های خویش به وجود می‌‏آورند شامل این تعریف می‌‏شود كه نه تنها مذموم نیست بلكه پسندیده و قابل ستایش است.

3 ـ معنای اصطلاحی «بدعت» نزد علمای شیعه و سنی
امّا از نظر شرع و در اصطلاح علماء، بدعت معنای دیگری دارد كه متفاوت با معنای لغوی آن است، زیرا بدعت نسبت دادن و داخل نمودن مسائلی در دین است كه شارع و آورنده دین آن را ابداع و ایجاد نكرده و رضایت به آن نداشته باشد.
معناى بدعت كه در دین مورد بحث قرار مى ‏گیرد، عبارت از هرگونه افزودن و یا كاستن در دین به نام دین مى‏ باشد و این غیر از معنایى است كه در معناى لغوى آن گذشت.
راغب اصفهانى مى‏ گوید:
والبدعه فی المذهب: إیراد قول لم یستنَّ قائلها وفاعلها فیه بصاحب الشریعه وأماثلها المتقدّمه وأصولها المتقنه.
بدعت در دین، گفتار و كردارى است كه به صاحب شریعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شریعت استفاده نشده باشد.
مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.
ابن حجر عسقلانى مى‏ گوید:
والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَه، والمراد بها: ما أحدث ولیس له أصل فی الشرع ویسمّى فی عرف الشرع بدعه، وما كان له أصل یدلّ علیه الشرع فلیس ببدعه.
هر چیز جدیدى كه ریشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت نامیده مى‏ شود و هر چه كه ریشه و دلیل شرعى داشته باشد بدعت نیست.
فتح البارى، ج 13، ص 212.
همین تعریف را عینى در شرح خود بر صحیح بخارى(1) و مبارك فورى در شرح خود بر صحیح ترمذى آورده(2) و عظیم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود(3) و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم(4) ذكر كرده ‏اند.
1 ) عمده القارى، ج 25، ص 27.
2) تحفه الأحوذى، ج 7، ص 366.
3 ) عون المعبود، ج 12، ص 235.
4 ) جامع العلوم والحكم، ص 160، چاپ هند.
سيّد مرتضى از متكلّمان و فقهای نامدار شیعه در تعریف بدعت مى‏ گوید:
البدعه زیاده فی الدین أو نقصان منه، من إسناد إلى الدین.
 بدعت افزودن چیزى به دین و یا كاستن از آن با انتساب به دین مى‏ باشد.
رسائل شریف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكریم ـ قم.
طریحى مى ‏گوید:
البدعه: الحدث فی الدین، وما لیس له أصل فی كتابٍ ولا سنّه، وإنّما سُمّيَتْ بدعه؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه
بدعت، كار تازه ‏اى در دین است كه ریشه در قرآن و شریعت ندارد و به ‏خاطر این بدعت نامیده شده كه گوینده بدعت آن را ابداع كرده و به ‏وجود آورده است.
مجمع البحرین، ج 1، ص 163، مادّه «بدع»
بنابر این، بدعت با توجّه به معنای لغوی آن اعمّ از معنای شرعی خواهد بود.
4 ـ اركان بدعت
با توجه به مطالب یاد شده بدعت داراى دو ركن است:
1 ـ تصرّف در دین
هرگونه تصرّفى كه دین را نشانه گیرد و چیزى بر آن بیافزاید و یا بكاهد به شرطى كه عامل این تصرف، عمل خود را به خدا و پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نسبت دهد. ولى آن نوآورى‌هایی كه حالت پاسخ‌گویى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند فوتبال، بسكتبال، والیبال و امثال آن‏ها، بدعت نخواهد بود.
2 ـ ریشه نداشتن در كتاب و سنت
با توجه به تعریف اصطلاحى بدعت، مشخص شد كه امری بدعت محسوب می‌شود كه دلیلى براى آن‏ها در منابع اسلامى به صورت خاص و یا به صورت عام وجود نداشته باشد.
ولى امری كه نه تنها مشروعيّتش در كتاب و سنّت به نحو خاص و یا كلّى قابل استنباط است بلكه؛ همان‌طور كه اكنون بیان می‌شود در دین اسلام و ادیان آسمانی دیگر نیز وجود داشته و مطابق با فطرت سلیم بشری بوده است را بدعت نمى‏ نامند.
5 ـ ریشه انحراف وهابیت در معنای «بدعت»
با توجه به آن‌چه از معنای لغوی و اصطلاحی بدعت و اركان آن گذشت مشخص گردید: انتساب بدعت به شخص و یا گروهی به این سادگی كه وهابیت به محض دیدن هر پدیده نو و جدیدی بر آن برچسب بدعت می‌زنند نیست؛ بلكه دارای شرایط و ویژگی‌های خاصی است كه تا محقق نشود به آن بدعت نمی‌توان گفت.
اما آن‌چه كه باعث گردیده تا بعضی در این مورد مرتكب اشتباه گردیده و به آسانی دیگران را متهم به بدعت نمایند این است كه در حدیثی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل كرده‌اند:
كلّ بدعه ضلاله.
هر بدعتی گمراهی‏ است.
صحیح مسلم، ج 3، ص11 ـ مسندأحمد، ج 3، ص310.
امّا آیا بر اساس این روایت می‌‏توان هر پدیده‏ای نو كه در جامعه موقعیت و جایگاه ویژه ‏ای پیدا كرد، را از مصادیق بدعت دانسته و معتقدان به آن را خارج از دین شمرد؟
پاسخ سؤال منفی است، زیرا همان‌گونه كه قبلاً متذكّر شدیم وظیفه شارع، بیان حكم است نه تعیین مصداق، چه بسا از منظر شخص و یا گروه فكری خاص، یك پدیده در جامعه‏ ای خاص، از مصادیق بدعت شمرده شود، ولی از نظر پیروان مكتب فكری دیگر از شعائر دین و از سنّت‌های حسنه محسوب شود.
6 ـ وجود دلیل شرعی برای خروج از عنوان بدعت
از مطالب قبل مشخص گردید: حقیقت بدعت آن است كه كسی به قصد افتراء به خدا و دین، چیزی را به دین اضافه و یا از آن نقص نماید و آن را به خدا و دین نسبت دهد. و زمانی كه ملاك برای تشخیص بدعت معلوم شد در مواردی كه دلیل شرعی برای آن وجود دارد از تحت عنوان بدعت خارج می‌گردد. حال این دلیل شرعی می‌تواند به دو قسم تقسیم گردد:
1 ـ دلیل خاص قرآنی و یا سنت نبوی در خصوص مورد و حد و حدود و تفاصیل  و جزئیات آن، مانند: جشن برای عید فطر و أضحى و اجتماع در عرفه و منى، كه در این صورت این‌گونه جشن‌ها و اجتماعات بدعت محسوب نخواهد گردید، بلكه سنتی خواهد بود كه شارع مقدس به خصوص آن امر فرموده و انجام آن امتثال امر الهی محسوب خواهد گردید.
2 ـ  دلیل عام قرآنی و یا سنت نبوی، كه با عموم خود شامل آن مصداق حادث و جدید گردد، البته به شرط آن‌كه مورد جدید و حادث با آن‌چه كه در عهد رسالت وجود داشته از حیث حقیقت و ماهیت اتحاد داشته باشد، ولو این‌كه از نظر شكل و صورت واجد اختلاف و تفاوت باشد، ولی دلیل عام با عمومش شامل هر دو مصداق و مورد گردیده و حجت شرعی در آن محسوب گردد.
به عنوان مثال: خداوند سبحان در قرآن كریم می فرماید:
وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم‏ الأنفال(8): 60
هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازید! و (هم‌چنین) اسب‌هاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید!
از امور واجب برای مسلمانان استعداد و آمادگی كامل در برابر هجوم و حمله كفار است، و دیگر این‌كه از هر جایی كه احتمال خطر می‌دهند آن نقطه را مسدود و آماده دفاع باشند.

در آیه فوق دو دلیل فوق موجود است:
دلیل خاص كه لازم است بر اساس آن حكومت اسلامی برای امتثال امر الهی خود را به تهیه نیروهای اسب سوار كه اختصاص به زمان‌های صدر اسلام بوده مجهز كند.
و اما با دلیل عام، لازم است خود را به توپ و تانك و موشك و دیگر تجهیزات هوایی و زمینی و دریایی پیشرفته روز مجهز كنند تا بتوانند آن‌چه را كه در آیه شریفه به آن دستور داده شده است و در عصر نبی اكرم صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشته است را نیز فراهم سازند.
پس این موارد أمور شرعی غیر عادی هستند كه نمی‌توان با این توجیه كه دلیل خاص برای آن وجود ندارد از آن‌ چشم پوشی كرد.
به عبارت دیگر و به عنوان مثال در آیه شریفه زیر خداوند می‌فرماید:
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏. الأعراف (5): 204
و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دهید و ساكت باشید تا مورد رحمت قرار گیرید
این آیه مسلمانان را به استماع قرآن به هنگام قرائت فرا می‌خواند؛ ولی مصداق موجود در زمان رسالت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم استماع قرآن به صورت مباشر و مستقیم از دهان قاری قرآن كه در مسجد النبی و یا در منزل به تلاوت مشغول بود می‌گردید. ولی در زمان حاضر و عصر جدید و با پیشرفت تكنولوژی مصداق دیگری برای آن پیدا شده كه در آن زمان وجود نداشت، مانند: قرائت قرآن از طریق رادیو و تلویزیون و فرستنده‌های دیگر، پس همان آیه برای هر دو مورد حجت شرعی محسوب خواهد گردید و ما نمی‌توانیم استماع به قرآن و گوش فرا دادن به آن را ترك كنیم به این بهانه كه در مورد دوم بدعت محسوب گردیده و حجیت شرعی ندارد؛ چرا كه در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم وجود نداشته است.
و هزاران مثال و مصداق دیگر كه در این بحث در صدد بیان آن نیستیم.
پس وجود دلیل عام در همه زمان‌ها و برای همه انسان‌ها می‌تواند حجت شرعی محسوب گردد.
بنابراین، قاعده كلّی در این گونه موارد نگاه منصفانه و مستند به دلیل معتبر شرعی است، نه نگاه آلوده به بغض و تعصّب. زیرا پدیده اجتماعی جدید اگر سبب رشد و كمال جامعه و آشنایی بیشتر با خدا و دین و عاملی در جلوگیری از گسترش فساد باشد، از مصادیق سنّت حسنه ‏ای است كه شارع بدان رضایت داده است.
7 ـ اصل در اشیاء اباحه است
از مطالب دیگری كه در بحث بدعت لازم است به آن توجه ویژه مبذول گردد اصاله الاباحه است؛ یعنی:  مادامی كه از سوی شارع مقدس نهی و منعی در خصوص موردی خاص وارد نشده باشد، أصل در أشیاء مباح بودن آن و جواز انجام آن است.
این قاعده شرعی بر تمام احكام شریعت حاكم است. تا آن‌جا كه قرآن كریم تصریح می‌فرماید كه وظیفه نبی أكرم صلی الله علیه وآله وسلم بیان محرمات است و نه ذكر حلال‌ها، و أصل در اشیاء و افعال، حليّت هر عمل و جواز انجام آن فعل است، مگر آن‌كه از سوی نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در حرمت آن نصی وارد شده باشد، و وظیفه علمای أمت به كار گرفتن تمام وسع و توان خود در استنباط حكم الهی از أدله خاص شرعی است و تا زمانی كه دلیلی بر حرمت یافت نشود حكم به جواز می‌شود.
در این‌جا به عنوان نمونه به یكی از آیاتی كه از آن حكم به جواز و اصاله الاباحه  می‌شود اشاره می‌گردد:
وَ ما لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثیراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدین الانعام(6):119
 چرا از چیزها [گوشت‌ها] یى كه نام خدا بر آنها برده شده نمى ‏خورید؟! در حالى كه (خداوند) آن‌چه را بر شما حرام بوده، بیان كرده است! مگر این‌كه ناچار باشید (كه در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیارى از مردم، به خاطر هوى و هوس و بى‏ دانشى، (دیگران را) گمراه مى‏ سازند و پروردگارت، تجاوزكاران را بهتر مى‏ شناسد.‏
این آیه بیان می‌كند كه آن‌چیزی كه نیاز به بیان دارد محرمات است نه مباحات و امور مجاز، و از این رو لازم نیست كه به هنگام شك در مورد خاص تا مادامی كه در جدول محرمات اسمی از آن نیامده باشد، توقف نموده و از عمل، خودداری شود.

بخش دوم: جایگاه گریه و اشك نزد قرآن و انبیاء
1 ـ گریه و اشك مورد تأیید قرآن
با توجه به مطالبی كه در معنای بدعت تقدیم گردید؛ به مستندات قرآنی گریه و اشك اشاره می‌كنیم؛ تا مشخص گردد آیا به طور كلی اشك در قرآن جایگاهی ممدوح دارد یا مذموم؟
آیات بسیاری از كلام الله مجید در مدح گریه و بكاء صادر شده و از این موضوع می‌توان به عنوان تأیید قرآن بر اشك و گریه و اندوه نام برد كه به چند نمونه از آن به عنوان شاهد اشاره می‌كنیم:
آیاتی كه به چشمان گریان اشاره می‌كند:
فَلْيَضْحَكُوا قَلِیلا وَلْيَبْكُوا كَثِیراً جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ التوبه (9): 82
پس كم بخندند و بسیار گریه كنند.
در آیه فوق خداوند به عملی امر می‌فرماید كه اگر خداوند به آن رضایت نمی‌داشت آن را مورد امر قرار نمی‌داد.
خداوند متعال در مدح أنبیاء خود این‌گونه می‌فرماید:
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُكِيّاً مریم (19): 58
چون آیات خدا بر آنها خوانده مى‏ شد سجده ‏كنان و گریه‏ كنان مى‏افتادند.
خداوند تعالى در صفات كسانی كه موهبت علم به آن‌ها عنایت شده است این‌گونه می‌فرماید:
وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِیدُهُمْ خُشُوعاً الإسراء (17): 109
مى‏ افتند بر چانه‏ ها، مى‏ گریند و بر خشوع آنها مى‏ افزاید.
و یا خداوند سبحان در توصیف مؤمنان به هنگام نزول آیات قرآن این‌گونه می‌فرماید:
تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِیضُ مِنْ الدَّمْعِ المائده (5): 83
مى ‏بینى كه چشمشان پر از اشك مى‏ گردد.
پس آن‌گونه كه ملاحظه شد در قرآن كریم گریه و ریزش اشك كه نتیجه انعطاف و تأثّرات روحی است نه تنها مذموم شمرده نشده است، بلكه مورد مدح و ستایش پروردگار قرار گرفته است، زیرا از فطريّات بشر و جزئی از شخصيّت مثبت انسان محسوب می‌‏شود.
2 ـ گریه و اشك در سیره انبیاء
اقتدا و تأسّی به سیره عملی پیامبران بزرگ الهی بدون شك یكی از عناصر مهمّ در موضوع بحث ما (عزاداری و گریه بر امام حسین‏ علیه السلام‌) و مشروعيّت آن از منظر عقل و نقل است، زیرا سیره عملی پیامبران قوی‌‏ترین شاهد بر مشروعيّت دینی اعمال ما می‌‏باشد، چرا كه خداوند متعال تأسّی به آنان و پیروی از روش آنان را بر همگان واجب فرموده است:
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَهِیمَ. الممتحنه (60): 4
قطعاً برای شما در پیروی از إبراهیم سرمشقی نیكوست.
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. ألاحزاب (33): 21
قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیكوست.
 بنابراین، نقل وگزارش بخشی از زندگی پیامبران كه مربوط به تأثّرات روحی آنان هنگام روبرو شدن با حوادث تأثّر برانگیز می‌‏شود، می‌‏تواند ما را در رسیدن به پاسخی قانع ‏كننده كمك كند.

حال به مواردی از این قبیل اشاره می‌كنیم:
الف ـ گریه یعقوب پیامبر در فراق فرزند
سرگذشت حضرت یوسف از ابتدا تا پایان ماجرا همانند یك تراژدی خوفناك و تأثر برانگیز نقل شده است.
آن هنگام كه آتش حسد در دل برادران یوسف زبانه می‌‏كشد و طرح نا پدید ساختن او را می‌‏كشند تا زمانی كه در دل چاه قرار می‌‏گیرد و با پیراهن پاره پاره و آغشته به خون برادر، پدر را از دریده شدن به وسیله‏ گرگ با خبر می‌‏كنند و به دنبال آن تأثّر و اندوه بی‌ ‏حدّ و اندازه‌ یعقوب در غم از دست رفتن فرزند و گریه هر صبح و شام تا آنجا كه خداوند از زبان حضرت یعقوب این چنین می‌‏فرماید:
وَقَالَ يَأَسَفَی‏ عَلَی‏ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ یوسف(6): 84
گفت ای دریغ بر یوسف، و در حالی كه اندوه خود را فرو می‌‏خورد، چشمانش از اندوه سپید شد.
یعقوب از فراق فرزندش با این كه می‌‏دانست او زنده است و به آغوشش باز می‌‏گردد، ولی با این حال تأثرات روحی او را رها نمی‌‏كند، و برای تسكین رنج‌های روحی و روانی پناهگاهی جستجو می‌‏كند و عرض می‌‏كند:
قَالَ إِنَّمَآ أَشْكُواْ بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَاتَعْلَمُونَ.یوسف(6): 86.
شكایت و اندوه خود را پیش خدا می‌‏برم، و از عنایت خدا چیزی می‌‏دانم كه شما نمی‌‏دانید.
آیا پرداختن به داستان زندگی دو تن از پیامبران الهی با كلمات و جمله ‏بندی‌های متأثّر كننده با هدفی جز تحریك عواطف و نشان دادن زشتی كار حسدورزان چیز دیگری می‌‏تواند باشد؟
از این دلیل قرآنی، جواز گریه و زاری بر اولیاء الهی و شكوه و شكایت از اعمال سردمداران ظلم به پیش‌گاه خداوند استفاده می‌‏شود و به عنوان سیره یكی از پیامبران الهی دلیلی محكم و قرآنی بر اصل مشروعيّت عزاداری و گریه بر مصیبت‌ها مورد بهره ‏برداری قرار می‌‏گیرد.
و از طرفی وجود احادیث فراوان در كتاب‌های تفسیر كه هر كدام به ‏گونه‏ ای دامنه قصّه و جزئيّات اندوه حضرت یعقوب علیه السلام‌ را تشریح كرده ‏اند خود دلیلی دیگر بر استفاده دانشمندان از سرگذشت زندگی دردناك انبیاء و اولیاء الهی می‌‏باشد.
به عنوان نمونه به حدیثی از منابع روائی و تفسیری اهل سنت اشاره می‌‏كنیم:
در تفسیر این آیه شریفه در كشاف زمخشری آمده:
 ما جفت عیناه من وقت فراق یوسف إلى حین لقائه ثمانین عاما، وما على وجه الأرض أكرم على الله منه.
چشمان حضرت یعقوب از فراق یوسف تا زمان ملاقات یوسف از اشك خشك نگردید و این مدت هشتاد سال به طول انجامید. و در روی زمین چیزی از این كار برای خداوند ارزشمند‌تر نبود.
الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339.
 و نیز در این تفسیر از رسول الله صلى الله علیه وآله آمده:
أنه سئل جبرئیل علیه السلام: ما بلغ من وجد یعقوب على یوسف؟ قال: وجد سبعین ثكلى. قال: فما كان له من الأجر؟ قال:  أجر مائه شهید، وما ساء ظنه بالله ساعه قط.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از جبرئیل سؤال نمود: به خاطر غیاب یوسف چه بر سر یعقوب آمد؟ عرض كرد: به اندازه آن‌چه كه بر سر هفتاد مادر فرزند مرده می‌آید. و سؤال نمود: أجر حضرت یعقوب به خاطر این صبر چه‌قدر است؟ عر‌ض كرد: أجر صد شهید، و این در حالی بود كه هرگز حضرت یعقوب به خداوند سوء ظن پیدا نكرد.
الكشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339.
عبد الرحمان سیوطی به نقل از ابن جریر و او از عكرمه، می‌‏گوید:
أتی جبرئیل ‏علیه السلام‌ یوسف‏ علیه السلام‌ وهو فی السجن، فسلّم علیه، فقال له یوسف: أيّها الملك الكریم علی ربّه، الطيّب ریحه، الطاهر ثیابه، هل لك علمٌ بیعقوب؟ قال: نعم، ما أشدّ حزنه؟ قال: ما ذا له من الأجر؟ قال: أجر سبعین ثكلی، قال: أفترانی لاقیه؟ قال: نعم، فطابت نفس یوسف.
جبرئیل در زندان بر یوسف وارد شد، پرسید: ای فرشته ‏ای كه نزد پروردگارت گرامی، بویت خوش، لباست پاكیزه است، آیا از یعقوب خبر داری؟ گفت: آری، او سخت اندوهگین می‌‏باشد، پرسید: چه قدر پاداش اوست؟ گفت: پاداش هفتاد مادر فرزند مرده. پرسید: آیا او را دیدار خواهم نمود؟ گفت: آری. یوسف پس از شنیدن این گفتار جانش آرام گرفت.
الدرّ المنثور، جلال الدین عبد الرحمان سیوطی، ج 4، ص 31.
نویسنده تفسیر الدرّ المنثور در نقلی این چنین آورده است:
بكی یعقوب علی یوسف ثمانین عاماً، حتّی ابیضّت عینا من الحزن...
 یعقوب مدّت هشتاد سال برای یوسف گریه كرد، تا این‌كه دو چشمش از شدّت اندوه و گریه سفید گشت.
الدر المنثور، ج4، ص 31، و تفسیر طبری، ج 1، ص 250.
ب ـ گریه یوسف‏ علیه السلام‌
نه تنها این یعقوب پدر بود كه بر فراق فرزند اشك می‌‏ریخت، بلكه متقابلاً یوسف نیز در رنج فراق پدر می‌سوخت.
از ابن عباس نقل شده است:
عند ما دخل السجن، یبكی حتّی تبكی معه جدر البیوت وسقفها والأبواب.
یوسف‏ علیه السلام‌ وقتی كه به زندان افتاد با گریه‏ او در و دیوار و حتی سقف زندان هم با او گریه می‌‏كرد.(تفسیر قرطبی، ج 9، ص 88.)
و در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام‌ آمده است:
البكّائون خمسه، آدم، و یعقوب و... و أمّا یوسف فبكی علی یعقوب حتّی تأذّی به أهل السجن، وقالوا: إمّا أن تبكی نهاراً وتسكت اللیل، وإمّا أن تبكی اللیل وتسكت النهار، فصالحهم علی واحد منهما.
كسانی كه زیاد گریه می‌‏كردند پنج نفر بودند، آدم علیه السلام‌ كه در فراق بهشت و دوری از آن مدام گریه می‌‏كرد، و یعقوب،... و یوسف بر فراق پدر و جدائی از آغوش پر مهر پدر شب و روز اشك می‌ریخت تا آنجا كه بقيّه افراد زندان از گریه‏ او به ستوه آمدند، و مجبور شدند تا به وی پیشنهاد كنند كه قسمتی از شب و روز را بدون گریه سپری كند، یوسف ناچار شد پیشنهادشان را بپذیرد.
كشف الغمه، ابن أبی الفتح الإربلی، ج 2، ص 120ـ الخصال، صدوق، ص 272 ـ الأمالی، صدوق، ص 204 ـ روضه الواعظین، نیشابوری، ص 451 ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 104.

ج ـ گریه و اشك در سنت  رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم
آرزوی داشتن چشمانی اشك‌بار
در كتاب تفسیر قرطبی به گوشه ‏ای از درخواست پیامبر اكرم هنگام مناجات با خداوند اشاره شده است كه آن حضرت عرض می‌‏كند:
اللّهمّ اجعلنی من الباكین إلیك، والخاشعین لك.
خداوندا مرا از گریه كنندگان و از خشوع گنندگان برای خود قرار ده.
تفسیر قرطبی، ج11، ص 215.
و در دعای دیگری از آن حضرت نقل شده است كه عرض می‌‏كرد:
اللّهمّ ارزقنی عینین هطالتین.
خداوندا چشمانی اشك ریز به من عنایت كن.
فیض القدیر، ج 2، ص 181.
در حقیقت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در این فقرات از دعا و مناجات آرزوی باطنی خود را در كاری كه مورد رضایت الهی است طلب می‌كند و اگر این عمل مورد تأیید خداوند نبود هرگز آن را در مناجات خود با خدای خویش مطرح نمی‌نمود.

چشمانی كه هرگز به آتش نمی‌سوزد
از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم نقل است كه در ستایش از دو گروه فرمودند:
عینان لا تمسّهما النار؛ عین بكت من خشیه اللّه، وعین باتت تحرس فی سبیل اللّه.
دو چشم از آتش جهنّم محفوظ می‌‏ماند، چشمی كه از خشیت خداوند گریه كند، و چشمی كه شب‌ها برای خدا بیدار بماند تا از جان و ناموس و امنیت مردم محافظت نماید.
سنن ترمذی، ج 3، ص96.

گریه به خاطر یاد خدا  
بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت می‌كند:
سبعه یظلّهم اللّه... رجل ذكر اللّه ففاضت عیناه.
هفت گروهند كه در قیامت سایه ابر رحمت الهی آنان را در بر می‌‏گیرد،... كسی كه با یاد خدا اشك از چشمش جاری شود.
صحیح بخاری، ج7، ص 185.

گریه از خشیت خدا
ترمذی در سنن خود این‌گونه آورده است:
عن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم: لا یلج النار رجل بكی من خشیه اللّه.
كسی كه از خشیت خدا گریه كند داخل جهنّم نمی‌‏شود.
سنن ترمذی، ج 3، ص 380.

گریه در دنیا مانع از گریه در آخرت
حافظ اصفهانی در كتاب خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت كرده است:
من بكی علی ذنبه فی الدنیا حرّم اللّه دیباجه وجهه علی جهنّم.
كسی كه در دنیا برگناهانش گریه كند، خداوند صورتش را بر جهنّم حرام كند.
حافظ اصبهانی، ذكر أخبار اصبهان، ج2، ص171.  

بخش سوم: جایگاه گریه و اشك درسیره نبوی
گریه در سیره نبی اكرم صلی الله علیه وآله وسلم
1 ـ گریه پیامبر در شهادت حضرت حمزه‏
حمزه فرزند عبدالمطلب، از چهره ‏هاى برجسته و قهرمان اسلام بود كه در نبرد اُحد به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در شهادت عموى خویش بسیار غمگین شد و او را سیدالشهداء نامید و در فراقش گریست.
در جنگ اُحد خبر شهادت حمزه عموی رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم تأثیری شگرف بر قلب و روح آن حضرت گذاشت، زیرا یكی از بزرگ‌ترین مدافعان مكتب توحید و حامیان راستین خویش را از دست داده بود.
 بنابراین، عكس العمل فرستاده‏ حق و پیامبر بزرگ الهی در مقابل این حادثه‏ دردناك سرمشقی جاودانه برای پیروان او خواهد شد.
حلبی در سیره خود می‌نویسد:
لما رأى النبى حمزه قتیلا، بكى فلما راى ما مثّل به شهق
پیامبر چون پیكر خونین حمزه را یافت گریست و چون از مثله كردن او آگاهى یافت با صداى بلند گریه سر داد.
السیره الحلبیه، ج 2، ص 247.
 این گریه و ناله از سوی آن حضرت برای عزای عمویش حمزه آن‌قدر شدید بوده است كه ابن مسعود می‌‏گوید:
ما رأینا رسول اللّه‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم باكیاً أشدّ من بكائه علی حمزه، وضعه فی القبله، ثمّ وقف علی جنازته، وانتحب حتّی بلغ به الغشی، یقول: یا عمّ رسول اللّه! یا حمزه! یا أسد اللّه! وأسد رسوله! یا حمزه! یا فاعل الخیرات! یا حمزه! یا كاشف الكربات! یا حمزه! یا ذابّ عن وجه رسول اللّه!.
ندیدیم پیامبر بر كسی گریه كند، آن‌گونه كه با شدّت در شهادت عمویش حمزه اشك می‏ریخت، بدن حمزه را به طرف قبله قرار داد، سپس كنار آن قرار گرفته و با صدای بلند گریه كرد تا حال غش به آن حضرت دست داد، و خطاب به جسد عمویش می‌‏فرمود: ای عموی پیامبر خدا، ای حمزه! ای شیر خدا و شیر پیامبر خدا، ای حمزه! ای كسی كه كارهای نیكو انجام می‌‏دادی، ای حمزه! ای كسی كه سختی‌ها و مشكلات را برطرف می‌‏كردی، ای حمزه! ای كسی كه سختی‌ها را از رسول خدا دور می‌‏كردی.
ذخائر العقبی، ص 181.

اما اصل جریان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر حمزه از این‌جا آغاز شد كه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم  در بازگشت از اُحد صدای گریه را از خانه‏ های مردم مدینه بر شهدا شنید:
ومر رسول الله صلى الله علیه وسلم بدار من دور الأنصار من بنى عبد الأشهل وبنى ظفر فسمع البكاء والنوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول الله صلى الله علیه وسلم فبكى ثم قال لكن حمزه لا بواكی له فلما رجع سعد بن معاذ وأسید بن حضیر إلى دار بنى عبد الأشهل أمرا نساءهم أن یتحزمن ثم یذهبن فیبكین على عم رسول الله صلى الله علیه وسلم
رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم از كنار خانه‌هایی از أنصار (بنى عبد الأشهل وبنى ظفر) عبور می‌كردند كه صدای بكاء و نوحه بر كشته‌گان خودشان را شنیدند. چشمان رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم پر از اشك شد و فرمود: عمویم حمزه گریه كن ندارد. و چون سعد بن معاذ و أسید بن حضیر به خانه‌های بنى عبد الأشهل بازگشتند زنانشان را أمر كردند تا غم و اندوه‌ خود را در سینه‌ها حبس كنند و ابتدا برای عموی رسول خدا صلى الله علیه وسلم عزاداری كنند.  
تاریخ طبری، ج 2، ص 210 ـ السیره النبویه لابن هشام، ج 3، ص 613 ـ الثقات، ج 1، ص 234 ـ  البدایه والنهایه، ج 4، ص 54 و 55.
از آن به بعد كسانی كه سخن پیامبر را شنیده بودند قبل از گریه بر هر شهیدی اوّل برای حمزه عزاداری می‌كردند:
فلم تبك امرأه من الأنصار علی ميّت بعد قول رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم لكنّ حمزه لابواكی له إلی الیوم إلّا بدأت البكاء علی حمزه.
هیچ زنی از انصار بعد از شنیدن فرمایش رسول خدا كه عمویم حمزه گریه‏ كن ندارد، بر مرده ‏ای گریه نمی‌‏كرد، مگر این‌كه اوّل برای حمزه عزاداری می‌‏كرد.
مجمع الزوائد، ج 6، ص 126.

استمرار گریه براى حمزه در تمام عزاها :
ابن كثیر مى‏ گوید: تا به امروز زنان انصار پیش از گریه بر مردگان خویش، نخست بر حمزه مى‏ گریند.
أحمد بن حنبل عن ابن عمر أن رسول الله صلى الله علیه وسلم لما رجع من اُحد فجعلت نساء الأنصار یبكین على من قتل من أزواجهن قال فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم ولكن حمزه لا بواكی له قال ثم نام فاستنبه وهن یبكین.
ابن عمر روایت نموده رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم چون از اُحد بازگشت زنان أنصار را مشاهده نمود كه بر كشته‌های خود گریه می‌كنند. رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: حمزه گریه كن ندارد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله بعد از مقداری استراحت متوجه شدند كه زن‌ها برای حمزه گریه می‌كنند.
قال فهن الیوم إذا یبكین یندبن بحمزه.
از آن روز تاكنون زنان ابتدا برای حمزه و سپس برای كشته‌های خود عزاداری می‌كنند.
البدایه والنهایه، ابن كثیر، ج 4، ص 55.
ابن كثیر بعد از نقل این خبر این‌گونه نظر می‌دهد:
وهذا على شرط مسلم.
این روایت شرط صحت را بر اساس قواعد مسلم را دارد.
البدایه والنهایه، ج 4، ص 55.
واقدی نیز می‌گوید تا زمان ما این رویه ادامه دارد كه ابتدا برای حمزه و سپس برای كشته‌های خود عزاداری می‌كنند:
قال الواقدی فلم یزلن یبدأن بالندب لحمزه حتى الآن.
از آن زمان تاكنون زنان ابتدا برای حمزه گریه و عزاداری می‌كنند.
أسد الغابه، ج 2، ص 48.
ابن سعد هم همین مطلب را گفته است:
فهن إلى الیوم إذا مات المیت من الأنصار بدأ النساء فبكین على حمزه ثم بكین على میتهن.
از آن روز به بعد است كه انصار ابتدا برای حمزه وسپس برای كشته خود گریه می‌كنند.
الطبقات الكبرى، ج 2، ص 44.

آیا این عمل رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم دلیل بر مشروعيّت ندبه و گریه و عزاداری نیست؟
اهل ایمان و پیروان راستین پیامبر اكرم‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم سنّت عملی آن حضرت را ملاك اعمال دین می‌‏دانند، بنابراین، سیره عملی آن حضرت در اقامه‏ عزاداری و گریه در شهادت عمویش حمزه می‌‏تواند ملاك مشروعيّت عزاداری در مرگ و شهادت بزرگان دین و اولیاء الهی باشد.
2 ـ گریه پیامبر در شهادت جعفر بن أبی طالب
جعفر بن أبی طالب نیز از فرماندهان جنگ موته بود، كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم با شنیدن خبر شهادتش به دیدن فرزندانش رفت، وقتی كه وارد خانه شد فرزندان جعفر را صدا زد، آنان را می‌‏بوئید در حالی‌كه اشك از چشمان مباركش جاری بود.
أسماء همسر جعفر احساس كرد كه برای همسرش اتفاقی افتاده است، لذا سؤال كرد:
بأبی وأمّی ما یبكیك؟ أبلغك عن جعفر وأصحابه شی‏ء؟.
پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیده‌ا‏ی؟
قال: نعم، أصیبوا هذا الیوم.
فرمود: بلی، امروز به شهادت رسیده ‏اند.
أسماء فریادش بلند شد، زن‌ها دورش حلقه زدند، فاطمه زهراء سلام الله علیها وارد منزل شد و گریه می‌‏كرد، و می‌‏فرمود: «وا عمّاه».(وای عمویم!).
فقال رسول اللّه صلّی الله علیه و آله وسلّم: علی مثل جعفر فلتبك البواكی.
 پیامبر فرمود: گریه كنندگان باید بر همانند جعفر گریه كنند.
الاستیعاب، ج 1، ص 313 ـ أسد الغابه، ج 1، ص 241 ـ الاصابه، ج2، ص 238 ـ الكامل فی التاریخ، ج2، ص 420.
نمونه‏ های ذكر شده علاوه بر سنّت و روش عملی رسول خدا، تأیید مراسم عزاداری و گریه بر مردگان، تقریر و امضاء آن حضرت نیز به حساب می‌آید؛ زیرا از ندبه و گریه‏ صاحبان مصیبت نهی نفرمود، بلكه فراتر از آن دستور به گریه و عزاداری را هم صادر فرمود.

3 ـ گریه پیامبر در شهادت زید بن حارثه
زید بن حارثه نیز از فرماندهان جنگ موته بود كه به دستور رسول خدا و به همراهی جعفر بن أبی طالب، و عبد اللّه بن رواحه، رهبری جنگ را به‌ عهده گرفت، زمانی كه خبر شهادت او اعلام شد رسول ‏خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم به منزل وی تشریف برد، دختر زید با دیدن پیامبر اكرم بغض، گلویش را گرفت و بلند بلند گریه كرد، پیامبر هم گریه كرد، سؤال كردند، چرا گریه می‌‏كنید؟ فرمود:
شوق الحبیب إلی حبیبه.
علاقه و محبّت دوست است به دوست.
فیض القدیر، ج3، ص 695.

4 ـ گریه پیامبر در مرگ فرزند خویش ابراهیم
ابراهیم تنها پسرى بود كه در مدینه نصیب رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم شد، اما در یك سالگى درگذشت و پدر را در غم فقدان خویش به سوگ نشاند.
ابراهیم از مادری به نام «ماریه» به دنیا آمد، بیش از 18 ماه از عمرش نگذشته بود كه دست قضا او را از پدر گرفت، آن حضرت در مرگ فرزند خردسالش گریان بود كه عبد الرحمان بن عوف از گریه حضرت تعجّب كرد، عرض كرد: «وأنت یا رسول اللّه؟». (آیا شما هم در مرگ فرزند گریه می‌‏كنید؟) حضرت فرمود: «یا ابن عوف، إنّها رحمه». (ای پسر عوف، اشك ریختن در مرگ فرزند لطف و رحمت خداوند است) سپس فرمود:
إنّ العین تدمع، والقلب یحزن، ولانقول إلّا ما یرضی ربّنا، وإنّا بفراقك یا إبراهیم لمحزونون.
چشم گریه می‌‏كند، و دل غمگین و محزون می‌‏شود، ولی‌ سخنی نمی‌‏گوییم مگر آن‌چه كه خدا را راضی كند، ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و غمگین هستیم.
صحیح بخاری، ج 2، ص 85، صحیح مسلم، ج 4، ص 1808، كتاب الفضائل، باب رحمته بالصبیان ـ العقد الفرید، ج 3، ص 19، كتاب التعزیه ـ سنن ابن ماجه، ج 1، ص506، ش 1589، باب ما جاء فی البكاء علی المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص552، ش 6672، باب الصبر والبكاء والنیاحه

5 ـ گریه پیامبر بر عبدالمطلب
پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر جد عزیزش گریست؛ ام ایمن مى‏گوید:
انا رایت رسول اللَّه یمشى تحت سریره و هو یبكى
من پیامبر را دیدم كه در زیر جنازه عبدالمطلب راه مى‏رفت و مى‏گریست.
 تذكره الخواص، ص 7.

6 ـ گریه پیامبر بر ابوطالب
 درگذشت ابوطالب، عموى با ایمان و حامى عزیز پیامبر، نیز بر آن حضرت بسیار گران آمد، امیرالمؤمنین علیه السّلام مى‏ فرماید:
چون خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پیامبر دادم، ایشان گریست و فرمود:
اذهب فاغسله و كفّنه و واره غفراللَّه له و رحمه
او را غسل دهید و كفن كنید و به خاك بسپارید، خداوند او را بیامرزد و مورد رحمت خویش قرار دهد.
 الطبقات الكبرى، ابن سعد، ج 1، ص 105.

7 ـ گریه پیامبر بر مادرش آمنه‏
 روزى رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم قبر مادر عزیز خود آمنه را در ابواء زیارت كرد. به گفته مورخان، آن حضرت در كنار قبر مادر گریست و همراهان خود را نیز به گریستن انداخت.
المستدرك، ج 1،ص  357 ـ تاریخ المدینه، ابن  شبّه، ج 1، ص 118.

8 ـ گریه پیامبر بر فاطمه بنت اسد
فاطمه بنت اسد، همسر ابوطالب و مادر امیرالمؤمنین علیه السّلام، نزد پیامبر بسیار محبوب بود، همو در سرپرستى رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم بسیار اهتمام ورزید. چون فاطمه در سال سوم هجرى درگذشت، پیامبر كه او را هم‌چون مادر خویش مى دانست از رحلتش بسیار اندوهناك شد و گریست، مورخان مى‏ گویند:
صلّى علیها و تمرغ فى قبرها و بكى
پیامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابید و بر او گریست.
 ذخائر العقبى، ص 56.

9 ـ گریه پیامبر بر عثمان بن مظعون
حاكم در مستدرك می‌گوید:
إن النبی قبّل عثمان بن مظعون وهو میت وهو یبكی...
رسول خدا صلی الله علیه وآله بعد از مرگ عثمان بن مظعون او را بوسید و برای او گریست.
المستدرك على الصحیحین، ج 1، ص 514، ش 1334ـ سنن ترمذی، ج 3، ص 314، ش 989، کتاب الجنائز باب ما جاء فی تقبیل المیت ـ المعجم الكبیر، ج24، ص 343، ش 855، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحیه ـ سنن البیهقی الكبرى، ج 3، ص 407، ش 6503 ـ  ربیع الأبرار، ج 4، ص 187ـ جامع الأصول، ج 11، ص 105.

10 ـ گریه پیامبر بر سعد بن ربیع شهید اُحد
حاكم در مستدرك به نقل از جابر بن عبد الله انصاری می‌نویسد:
 لما قتل سعد بن ربیع بأحد، رجع رسول الله صلی الله علیه وآله إلی المدینه... فدخل رسول الله صلی الله علیه وآله ودخلنا معه، قال جابر: والله ما ثمّ وساده ولا بساط. فجلسنا و رسول الله یحدثنا عن سعد بن ربیع، یترحم علیه... فلما سمع ذلك النسوه، بكین فدمعت عینا رسول الله وما نهاهن عن شیء.
هنگامی‌كه سعد بن ربیع در جنگ اُحد به شهادت رسید، رسول الله صلی الله علیه وآله به مدینه مراجعت نمود...  آن حضرت به خانه او وارد شد ما هم به همراه او وارد خانه شدیم. جابر می‌گوید: به خدا سوگند در آن‌جا نه زیر اندازی و اثاثیه‌ای وحود داشت.  ما در كنار حضرت نشستیم و آن حضرت در باره شخصیت سعد بن ربیع سخن می‌گفت و برای او طلب رحمت می‌كرد،... هنگامی كه زنان این جملات را از حضرت شنیدند، شروع كردند به گریه نمودن و در این حال چشمان حضرت نیز پر از اشك شد. و حضرت از گریه نمودن زنان نیز ممانعت ننمودند.
امتاع الاسماع، مقریزی، ج 13، ص 269.

11 ـ پیامبر، عمر را به خاطر جلوگیری از گریه زنان نهی می‌فرماید
در متن زیر شاهدیم كه عمر در محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله از گریه جمعی از زنان كه در تشیع جنازه‌ای شركت نموده‌اند جلوگیری می‌كند اما رسول خدا صلی الله علیه وآله عمر را از این كار نهی می‌فرماید.
خرج النبی علی جنازه ومعه عمر بن الخطاب، فسمع نساء یبكین، فزبرهن عمر فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یا عمر، دعهن، فإن العین دامعه والنفس مصابه والعهد قریب.
رسول خدا صلی الله علیه وآله برای تشیع جنازه‌ای خارج شدند و به همراه او عمر هم حاضر بود. در این حال صدای زنان به گوش رسید كه گریه می‌كردند عمر با شدت با آن‌ها برخورد نمود. رسول خدا صلی الله علیه وآله به عمر فرمود: آن‌ها را رها كن كه چشم اشك‌بار است و جان‌ها مصیبت زده و تازه از دست داده‌اند.
المستدرك علی الصحیحین، ج 1، ص 381،ش 1406،كتاب الجنائز ـ سنن النسائی (المجتبى)، ج4، ص19، ش 1850، كتاب الجنائز باب الرخصه فی البكاء على المیت ـ مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص444، ش 9729، باب مسند أبی هریره ـ سنن ابن ماجه، ج1،ص505، ش 1587، كتاب الجنائز باب ما جاء فی البكاء على المیت.
از عبارت فوق استفاده می‌شود كه قول به حرمت بكاء بر میت كه از سوی بعضی مطرح می‌شود چه بسا برگرفته از این عمل عمر باشد، اما با وجود نهی رسول خدا از این عمل عمر، هم‌چنان دیده می‌شود كه بعضی با استناد به فعل او از گریه برای میت ممانعت می‌ورزند.  

12 ـ پیامبر اشك را رحمت الهی می‌داند
عن أسامه بن زید قال:أرسلت بنت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أن ابنا لی قبض، فأتنا، فأرسل یقرأ السلام ویقول: إن الله له ما أخذه وله ما أعطی وكل شیء عنده بأجل مسمی، فلتصبر ولتحتسب. فأرسلت إلیه تقسم علیه لیأتینها، فقام ومعه سعد بن عباده ومعاذ بن جبل وأبی بن كعب وزید بن ثابت ورجال، فرفع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) الصبی ونفسه تقعقع، ففاضت عیناه، فقال سعد: یا رسول الله، ما هذا؟ قال: رحمه یجعلها فی قلوب عباده، إنما یرحم الله من عباده الرحماء
 دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله پیغام برای آن حضرت فرستاد كه فرزندم را می‌خواهند دستگیر كنند به سراغ ما بیا [و كمكمان كن] رسول خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ، كسی را فرستاد تا به او سلام برساند و به او بگوید: همه چیز از خداست هر چه را بخواهد می‌گیرد و هر چه را بخواهد عطا می‌كند و برای هر چیزی وقت و زمان مشخصی است، پس بهتر است كه صبر پیشه كنی.
دوباره دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله به دنبال آن حضرت فرستاد و او را قسم داد كه بیاید، از این رو حضرت برخاست و در حالی كه سعد بن عباده و معاذ بن جبل و أبی بن كعب و زید بن ثابت و چند شخص دیگر به همراه او بودند به سوی خانه او رفتند، رسول الله صلی الله علیه وآله آن كودك را به مادرش برگرداند و این در حالی بود كه حضرت نفس نفس می‌زد و اشك نیز از چشمانش جاری گردید، سعد عرض كرد: یا رسول الله! این اشك و گریه برای چیست؟ حضرت فرمود: این رحمتی است كه خداوند در قلوب بندگانش قرار می‌دهد، و خداوند به آن بندگانی رحم می‌كند كه آنها به دیگران رحم كنند.
صحیح بخاری، ج 1، ص 431، ش 1224، كتاب الجنائز باب قول النبی یعذب المیت ببعض بكاء أهله و ج 5، ص 2141، ش 5331، كتاب المرضی باب عیاده الصبیان و ج 6، ص 2452، ش 6279، كتاب الأیمان والنذور باب قول الله تعالی «وأقسموا بالله» ـ صحیح مسلم، ج 2، ص635، ش 923، کتاب الجنائز باب البكاء على المیت ـ سنن النسائی (المجتبی)، ج 4، ص 22، ش 1868، كتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن النسائی الكبرى، ج 1، ص 612، ش 1995، كتاب الجنائز باب الأمر بالاحتساب والصبر عند نزول المصیبه ـ سنن أبی داود، ج 3، ص193، ش 3125، کتاب الجنائز باب فی البكاء على المیت ـ مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص551، ش6670، باب الصبر والبكاء والنیاحه.

بخش چهارم: عزاداری امام حسین علیه السلام در سنت نبوی
گریه پیامبر صلّی الله علیه وآله برای امام حسین‏ علیه‌السلام‌
احترام فوق العادّه و محبّت بیش از حدّ پیامبر به امام حسین‏ علیه السلام‌ سبب تعجّب و حیرت افراد زیادی بوده و هست، و این سؤال را دائماً از خود می‌‏پرسند كه: چرا پیامبر خدا در برابر نگاه دیگران فرزند دخترش را بیش از حدّ انتظار می‌‏بوسید، او را در آغوش می‌‏كشید و یا نوازش می‌‏كرد؟ آیا این حركات صرفاً جنبه عاطفی داشت، و مثلاً به‌ عنوان پدربزرگ احساساتش را اظهار می‌‏كرد؟ و یا راز یگری در پس این قضایا قرار دارد؟
 جواب این پرسش را می‌توان از اعمال و رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم كه همان سنت نبی اكرم را تشكیل می‌دهد جویا گردید.
1 ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در روز‌های اول تولد تولد فرزندش حسین ‏
در مستدرك الصحیحین و تأریخ ابن عساكر  و مقتل الخوارزمی و غیر آن از أم الفضل بنت الحارث این گونه نقل شده است:
 انها دخلت على رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فقالت: یا رسول الله انی رأیت حلما منكرا اللیله، قال: وما هو؟ قالت: انه شدید قال: وما هو؟ قالت: رأیت كأن قطعه من جسدك قطعت ووضعت فی حجری، فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): رأیت خیرا، تلد فاطمه - إن شاء الله - غلاما فیكون فی حجرك، فولدت فاطمه الحسین فكان فی حجری - كما قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) - فدخلت یوما إلى رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فوضعته فی حجره، ثم حانت منی التفاته فإذا عینا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تهریقان من الدموع قالت: فقلت: یا نبی الله بأبی أنت وأمی مالك؟ قال: أتانی جبرئیل علیه الصلاه والسلام فأخبرنی ان امتی ستقتل ابنی هذا، فقلت: هذا؟ فقال: نعم، وأتانی بتربه من تربته حمراء.
ام فضل دختر حارث خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم رسید و عرض كرد: یا رسول الله دیشب خواب بدی دیدم. حضرت فرمودند: چه خوابی دیدی؟ گفت: خواب بدی بود. مانند این كه قطعه‌ای از جسدتان را بریدید و در آغوش من گذاردید. رسول الله صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود: خیر است. فاطمه - إن شاء الله – فرزندی به دنیا می‌آورد و او را در آغوش تو قرار می‌دهد. بعد از مدتی فاطمه حسین را به دنیا آورد و همان‌گونه كه پیامبر فرموده بود در آغوش من قرار گرفت. تا این كه روزی خدمت حضرت رسیدم و حسین را در آغوش آن حضرت گذاردم؛ حضرت به من التفاتی نمود و چشمانش پر از اشك گردید. عرض كردم: یا نبی الله پدر و مادرم فدایتان چه شده است؟ حضرت فرمود: جبرئیل علیه الصلاه والسلام نزد من آمد و مرا با خبر ساخت كه امت من به زودی این فرزندم را می‌كشند، عرض كردم: همین حسین را؟ فرمودند: آری و این هم مقداری از خاك و تربت سرزمین [كربلاء] است.
حاكم بعد از نقل این روایت می‌گوید:
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.
این حدیث شرایط صحت را نزد شیخین [بخاری و مسلم] دارا هستند ولی آن دو این روایت را نیاورده‌اند.
مستدرك الصحیحین، ج 3، ص 176 و با اختصار در ص 179 ـ تاریخ شام در شرح حال امام حسین علیه السلام: ص 183 رقم 232 ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 179 ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 159 و در ص 162 با لفظ دیگر ـ  تاریخ ابن كثیر، ج 6، ص 230 و با اشاره در ج 8، ص 199 ـ أمالى السجرى، ص 188. و مراجعه شود به: الفصول المهمه ابن صباغ مالكى، ص 154 و  الروض النضیر، ج 1، ص 89، و الصواعق، ص 115، و كنز العمال چاپ قدیم، ج 6، ص 223، و الخصائص الكبرى، ج 2، ص 125.
2 ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در یك ‌سالگی فرزندش حسین خوارزمی در مقتل خود می‌نویسد:
لما أتى على الحسین علیه السلام سنه كامله هبط على رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم اثنا عشر ملكا، محمره وجوههم قد نشروا أجنحتهم، وهم یخبرون النبی بما سینزل على الحسین علیه السلام.
چون حسین علیه السلام به یك سالگی رسید، دوازده ملك با صورتی خون آلود و پر و بالی آشفته بر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم نازل شدند، و آن حضرت را به حوادثی كه به زودی بر حسین علیه السلام خواهد گذشت خبر دادند.(مقتل الحسین، ج 1، ص 163.)
البته در روایت فوق اگرچه به گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تصریح نشده ولی گریه آن حضرت با استفاده از سایر روایات یقینی است.

3 ـ  گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در دو ‌سالگی فرزندش حسین علیه السلام
عن ابن عباس قال: فلما أتت على الحسین من مولده سنتان كاملتان خرج النبی صلى الله علیه وآله وسلم فی سفر له، فلما كان فی بعض الطریق وقف فاسترجع ودمعت عیناه، فسئل عن ذلك، فقال: هذا جبریل یخبرنی عن أرض بشاطى‏ء الفرات یقال لها كربلا، یقتل بها ولدی الحسین ابن فاطمه، فقیل: من یقتله یا رسول الله؟ فقال: رجل یقال له یزید، لا بارك الله له فی نفسه! وكأنی أنظر إلى مصرعه ومدفنه بها، وقد أهدی برأسه، واللّه ما ینظر أحد إلى رأس ولدی الحسین فیفرح إلّا خالف اللّه بین قلبه ولسانه.
 قال: ثم رجع النبی صلى الله علیه وآله وسلم من سفره ذلك مغموما ثم صعد المنبر فخطب ووعظ والحسین بن علی بین یدیه مع الحسن، قال: فلما فرغ من خطبته وضع یده الیمنى على رأس الحسن والیسرى على رأس الحسین ثم رفع رأسه إلى السماء فقال: اللهم! إنی محمد عبدك ونبیك وهذان أطایب عترتی وخیار ذریتی وأرومتی ومن أخلفهم فی أمتی، اللهم! وقد أخبرنی جبریل بأن ولدی هذا مقتول مخذول، اللهم! فبارك له فی قتله واجعله من سادات الشهداء، إنك على كل شی‏ء قدیر، اللهم! ولا تبارك فی قاتله وخاذله. قال: وضجّ الناس فی المسجد بالبكاء. فقال النبی صلى الله علیه وآله وسلم: أتبكون ولا تنصرونه! اللهم! فكن أنت له ولیا وناصرا.
قال ابن عباس: ثم رجع وهو متغیر اللون محمر الوجه فخطب خطبه بلیغه موجزه وعیناه یهملان دموعا ثم قال: أیها الناس! إنی قد خلفت فیكم الثقلین كتاب الله وعترتی وأرومتی ومراح مماتی وثمرتی، ولن یفترقا حتى یردا عليّ الحوض، ألا! وإنی أسألكم فی ذلك إلا ما أمرنی ربی أن أسألكم الموده فی القربى، فانظروا أن لا تلقونی غدا على الحوض وقد أبغضتم عترتی وظلمتموهم،... ألا! وإن جبریل علیه السلام قد أخبرنی بأن أمتی تقتل ولدی الحسین بأرض كرب وبلاء. ألا! فلعنه الله على قاتله وخاذله آخر الدهر. قال: ثم نزل على المنبر، ولم یبق أحد من المهاجرین والأنصار إلا واستیقن أن الحسین مقتول.
از ابن عباس روایت شده:  هنگامی كه حسین دو ساله شد نبی اكرم صلى الله علیه وآله وسلم در مسافرت بود در میانه‌ راه توقف نمود و استرجاع نمود [انا لله وانا الیه راجعون گفت] و اشك از چشمان حضرتش جاری شد، از علت این اقدام حضرت سؤال كردند، حضرت فرمود: جبریل هم اكنون به من خبر داد از سرزمینی در ساحل فرات كه به آن كربلا گفته می‌شود، و در آن‌جا فرزندم حسین بن فاطمه به شهادت می‌رسد. گفته شد: یا رسول الله چه كسی او را می‌كشد؟ فرمود: شخصی كه به او یزید گفته می‌شود، لا بارك الله له فی نفسه! و گویی كه او را در قتله‌گاهش می‌بینم، در حالی‌كه سر او را به هدیه می‌برند، واللّه! كسی نیست كه به سر بریده فرزندم حسین نظر افكند و خشنود گردد إلّا این‌كه خداوند بین قلب و زبانش جدایی بیاندازد.
هنگامی كه نبی اكرم صلى الله علیه وآله وسلم از سفر بازگشت مغموم و حزین به منبر رفت و برای مردم خطبه خواند و موعظه خواند و این در حالی بود كه حسین بن علی به همراه برادرش حسن نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله حاضر بودند، وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله از خطبه فارغ شد دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسین گذارد و سر به آسمان بلند نمود و عرض كرد: خدایا! من محمد بنده تو و پیامبرت هستم و این دو از بهترین عترت و ذریه و جانشینان من در روی زمین هستند، خدایا! جبریل به من خبر داده كه این فرزندم مقتول و مخذول خواهد گردید، خدایا! قتلش را برایش آسان گردان و او را سرور شهداء قرار بده، كه تو بر هر كاری توانا و قادری، خدایا! قاتل او را مبارك نگردان. در این حال تمام مردم در مسجد به ضجّه و گریه افتادند. نبی اكرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: آیا گریه می‌كنید و او را یاری نمی‌كنید؟! خدایا! تو او را ولی و ناصر باش.
ابن عباس می‌گوید: سپس رسول خدا صلّی الله علیه وآله مجددا بازگشت و با رنگ پریده و صورتی گلگون خطبه بلیغ و موجزی خواند و این در حالی بود كه چشمان آن حضرت پر از اشك بود. سپس فرمود: أیها الناس! من در میان شما ثقلین یعنی: كتاب خدا و عترتم و مایه راحت جانم در مرگم و میوه دلم را در بین شما به جای گذاردم و این دو هرگز از یك‌دیگر جدا نمی‌شوند تا در كنار حوض به من ملحق ‌شوند، بدانید كه من از شما در مورد آنان همان را می‌خواهم كه خداوند مرا به آن امر ساخته و آن مودت در باره نزدیكان من است، مراقب باشید كه مرا در كنار حوض ملاقات نكنید و حال آن‌كه در حق عترت و ذریه‌ام ظلم نموده باشید،... آگاه باشید! كه جبریل علیه السلام مرا با خبر ساخت كه أمت من فرزندم حسین را در سرزمین كرب وبلاء به شهادت می‌رسانند. بدانید! كه لعنت خدا تا روز قیامت بر قاتل اوست.
ابن عباس می‌گوید: سپس پیامبر از منبر پایین آمد و دیگر كسی از مهاجر و أنصار باقی نماند إلا این‌ كه یقین نموده بود كه حسین به قتل خواهد رسید.
الفتوح، أحمد بن أعثم الكوفی، ج 4، ص 325.

4 ـ  گریه رسول خدا صلّی الله علیه وآله به خاطر اظهار كینه‌های امتش در حق خاندانش
روى یونس بن حباب، عن أنس بن مالك قال: كنا مع رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وعلی بن أبی طالب علیه السلام معنا، فمررنا بحدیقه، فقال علی علیه السلام: یا رسول الله! ألا ترى ما أحسن هذه الحدیقه؟ فقال: إن حدیقتك فی الجنه أحسن منها. حتى مررنا بسبع حدائق، یقول علی علیه السلام ما قال ویجیبه رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم بما أجابه، ثم إن رسول الله وقف فوقفنا، فوضع رأسه على رأس علی وبكی، فقال علی علیه السلام: ما یبكیك یا رسول الله؟! قال: ضغائن فی صدور قوم لا یبدونها لك حتى یفقدونی.
یونس بن حباب، از أنس بن مالك روایت كرده است: با رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و علی بن أبی طالب علیه السلام بودیم كه از باغی در اطراف مدینه گذر می‌كردیم، علی علیه السلام عرض كرد: یا رسول الله! چه باغ زیبایی؟ فرمود: باغ تو در بهشت از این باغ زیبا‌تر است. تا این‌كه از هفت باغ دیگر عبور كردیم و همین گفتار بین آن‌دو بزرگوار تكرار می‌شد، سپس رسول خدا توقف نمود و ما هم به همراه او توقف نمودیم، رسول خدا صلّی الله علیه وآله سرش را بر شانه على گذارد و گریست، علی علیه السلام عرض كرد: چه چیز شما را به گریه انداخته است یا رسول الله؟!حضرت فرمود: كینه‌ها و بغض‌هایی كه در سینه‌های این قوم است و آشكار نمی‌سازند مگر بعد از آن كه من از دنیا بروم.
مجمع الزوائد، ج 9، ص 118 ـ كنز العمال، ج 13، ص 176ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 107ـ المناقب خوارزمی، ص 65 ـ ینابیع الموده،ج 1، ص 134.

5 ـ حدیث أمّ سلمه:
امّ سلمه یكی از همسران پاك ‏طینت و با شخصیتی است كه بخش مهمّی از زندگی و سیره‏ رسول‏ خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم را نقل كرده است، او داستان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای حسین را این‌‌گونه روایت می‌كند:
كان رسول الله صلى الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل على أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلى الله علیه وسلم یبكى فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلى الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبكی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام كان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتك ستقتل هذا بأرض یقال لها كربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلى الله علیه وسلم...
روزی همسرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در اتاق من بود فرمود: هیچ كس حقّ ورود به حجره مرا  ندارد، بیرون اتاق منتظر بودم تا اجازه ورود صادر شود، در همین حال امام حسین علیه السلام‌ محضر پیامبر رسید، صدای گریه از درون اتاق به گوشم رسید، حسّ تحقیق و جستجو وادارم نمود تا نگاهی به درون اتاق بیاندازم، دیدم حسین بر زانوی رسول خدا نشسته و پیامبر دست بر پیشانی‌‏اش می‌‏كشد و اشك می‌‏ریزد. عرض كردم: به خدا سوگند من از ورود حسین به خانه مطلع نشدم تا از وارد شدن به حجره شما جلو‌گیری كنم. حضرت فرمود: اكنون جبریل علیه السلام با ما بود و از من سؤال كرد: یا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم آیا حسینت را دوست می‌داری؟ گفتم: آری! جبرئیل گفت: به زودی امت تو او را در سرزمینی كه به آن كربلاء گفته می‌شود به قتل می‌رسانند. و بعد از این سخن قدری از تربت آن را به من نشان داد.
مجمع الزوائد، ج 9، ص189.
ناقل این حدیث هیثمی بعد از نقل این روایت می‌‏گوید:
رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات.
این روایت را طبرانی نقل كرده است و رجال یكی از سندها تماماً ثقه هستند.
مجمع الزوائد، ج 9، ص189.
و نیز در حدیث دیگری می‌گوید:
قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم اجلسی بالباب ولا یلجن علی أحد فقمت بالباب إذ جاء الحسین رضی الله عنه فذهبت أتناوله فسبقنی الغلام فدخل على جده فقلت یا نبی الله جعلنی الله فداك أمرتنی أن لا یلج علیك أحد وإن ابنك جاء فذهبت أتناوله فسبقنی طال ذلك تطلعت من الباب فوجدتك تقلب بكفیك شیئا ودموعك تسیل والصبی على بطنك قال نعم أتانی جبریل فأخبرنی أن أمتی یقتلونه وأتانی بالتربه التی یقتل علیها فهی التی أقلب بكفی
رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم به من فرمود: درب اتاق بنشین و اجازه نده  كسی داخل شود. من درب اتاق نشسته بودم كه حسین وارد خانه شد و همین كه خواستم مانع ورود او به اتاق رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شوم او از من سبقت گرفت و داخل اتاق شده. من داخل شدم و عرض كردم: یا نبی الله! فدایتان شوم مرا مأمور ساختید تا از داخل شدن دیگران ممانعت ورزم اما فرزندتان آمد و نتوانستم از او ممانعت كنم.
بعد از مدتی طولانی مجددا وارد اتاق شدم و مشاهده كردم كه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به روی دو كف دست خود چیزی دارد و اشك از چشمان حضرت جاری است. از علت سؤال نمودم؛ حضرت فرمود: جبرئیل هم اكنون نازل گردید و مرا خبر ساخت كه أمت من او را به قتل می‌رسانند و مقداری از خاك و تربت آن سرزمین را برایم آورد كه الان به روی كف دستان خود دارم.
المعجم الكبیر، طبرانی، ج 3، ص109 ـ مسند ابن راهویه، ج 4، ص 131.

6 ـ حدیث عایشه:
عایشه همسر دیگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم می‌‏گوید:
دخل الحسین بن علی رضی الله عنهما على رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو یوحى إلیه فنزا على رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو منكب وهو على ظهره فقال جبریل لرسول الله صلى الله علیه وسلم أتحبه یا محمد قال یا جبریل ومالی لا أحب ابنی قال فان أمتك ستقتله من بعدك فمد جبریل علیه السلام یده فأتاه بتربه بیضاء فقال فی هذه الأرض یقتل ابنك هذا واسمها الطف فلما ذهب جبریل علیه السلام من عند رسول الله صلى الله علیه وسلم خرج رسول الله صلى الله علیه وسلم والتزمه فی یده یبكی فقال یا عائشه إن جبریل أخبرنی أن ابنی حسین مقتول فی أرض الطف وان أمتی ستفتن بعدی ثم خرج إلى أصحابه فیهم على وأبو بكر وعمر وحذیفه وعمار وأبو ذر رضی الله عنهم وهو یبكی فقالوا ما یبكیك یا رسول الله فقال أخبرنی جبریل علیه السلام ان ابنی الحسین یقتل بعدی بأرض الطف وجاءنی بهذه التربه وأخبرنی أن فیها مضجعه. فلما ذهب جبریل علیه السلام من عند رسول الله صلى الله علیه وسلم خرج رسول الله صلى الله علیه وسلم والتزمه فی یده یبكی فقال یا عائشه إن جبریل أخبرنی أن ابنی حسین مقتول فی أرض الطف وان أمتى ستفتن بعدى ثم خرج إلى أصحابه فیهم على وأبو بكر وعمر وحذیفه وعمار وأبو ذر رضى الله عنهم وهو یبكی فقالوا ما یبكیك یا رسول الله فقال أخبرنی جبریل علیه السلام ان ابنی الحسین یقتل بعدى بارض الطف  وجاءنی بهذه التربه وأخبرنی أن فیها مضجعه.
حسین بن علی علیه السلام‌ بر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وارد شد و پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در حال شنیدن وحی از جبرئیل امین بود جبرئیل پرسید: یا محمد! آیا حسین را دوست داری؟ فرمود: چرا فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت:امت تو او را بعد از تو می‌‏كشند. سپس جبرئیل دستش را دراز كرد و خاكی سفید آورد و گفت: فرزندت را در سرزمینی كه «طفّ» نام دارد می‌‏كشند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به جمع اصحابش كه على و أبوبكر و عمر و حذیفه و عمّار و أبوذر بودند با چشمانى پر از اشك پیوست.
 یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم با دیدن آن حضرت پرسیدند: چه چیزى شما را به گریه آورده است؟
 فرمود: جبرئیل مرا از شهادت فرزندم حسین در سرزمین طفّ آگاه كرد، و این خاك را هم از همان سرزمین برایم آورده است جایى كه محل دفنش خواهد بود.
المعجم الكبیر، طبرانی، ج 3، ص107ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص187 ـ ابن عساكر، ترجمه الإمام الحسین علیه السلام، ج7، ص 260.

7 ـ عزاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام
 3704 - حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الْأَشَجُّ حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ حَدَّثَنَا رَزِینٌ قَالَ حَدَّثَتْنِی سَلْمَى قَالَتْ دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَه وَهِيَ تَبْكِی فَقُلْتُ مَا يُبْكِیكِ قَالَتْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَعْنِی فِی الْمَنَامِ وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ التُّرَابُ فَقُلْتُ مَا لَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَيْنِ آنِفًا
 سلمی می‌گوید: بر ام سلمه وارد شدم در حالی كه ایشان گریه می كردند، عرضه داشتم  چرا گریانید؟ ایشان فرمودند: رسول خدا را درخواب دیدم درحالی‌كه موهای سر و محاسن ایشان خاك آلود بود، عرضه داشتم: یا رسول الله شما را چه شده است (چرا شما را به این حالت می بینم)؟ ایشان فرمودند: هم اكنون شاهد كشته شدن حسین بودم.
سنن ترمذی، ج 12، ص 195، كتاب فضائل الصحابه باب مناقب الحسن و الحسین.
همان‌طوری كه در این روایات می‌بینید رسول خدا نیز برای امام حسین علیه السلام به گریه و عزاداری پرداخته‌اند آن هم سالیان سال قبل از واقعه عاشورا و شهادت ایشان كه این خود حكایت از اهمیت و بزرگی این مطلب (عزاداری) دارد.
آیا سیره و سنّت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در اتفاقات فوق نمی‌تواند بهترین دلیل و حجت شرعی بر اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام‌ باشد؟

بخش پنجم: عزاداری برای امام حسین علیه‌ السلام در سیره معصومان
الف: گریه امیر المؤمنین علیه السّلام سال‌‌ها قبل از واقعه كربلاء
در منابع حدیثی شیعه به نقل از امیر المؤمنین عليّ بن أبی طالب علیه السلام‌ روایات متعدّدی وجود دارد كه آن حضرت نیز همانند پیامبر گرامی اسلام با شنیدن خبر كشته شدن فرزندش إمام حسین‏ علیه السلام‌ گریه كرد. ما در این قسمت به ذكر دو نمونه از منابع حدیثی اهل سنّت اكتفا می‌‏كنیم.
 نُجَيّ حضرمی می‌گوید:
انه سار مع علی رضی الله عنه وكان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو منطلق إلى صفین فنادى على اصبر أبا عبد الله اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاك قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم ذات یوم وإذا عیناه تذرفان قلت یا نبی الله أغضبك أحد ما شأن عینیك تفیضان قال بل قام من عندی جبریل علیه السلام قیل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات قال فقال هل لك ان أشمك من تربته قلت نعم قال فمد یده فقبض قبضه من تراب فأعطانیها فلم أملك عینی ان فاضتا.
هنگام رفتن به صفّین در ركاب علی علیه السلام، ناگهان در نقطه ‏ای به نام «نینوا» با صدای بلند فرمود: ای أباعبداللّه در كنار فرات صبور باش، و این جمله را دو بار تكرار فرمود، پرسیدم: این سخن از كجا است؟
فرمود: روزی بر پیامبر خدا وارد شدم، دیدم چشمان مباركش اشك آلود است. عرض كردم: ای رسول خدا! آیا كسی شما را ناراحت كرده است كه گریه می‌‏كنید؟
فرمود: لحظاتی جبرئیل نزد من آمده بود، و از كشته شدن حسین در كنار شطّ فرات به من خبر داد، و گفت: آیا میل داری مقداری از تربتش را ببوئی و ببینی؟ گفتم: بلی. دستش را دراز كرد، و مشتی از خاك سرزمینی كه حسین در آن به شهادت می‌‏رسد را به من داد، نتوانستم تحمّل كنم و جلوی اشكم را بگیرم.
مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 187.
هیثمی بعد از نقل خبر، نظر خود را این‌گونه مطرح می‌كند:
رواه أحمد وأبو یعلى والبزار والطبرانی ورجاله ثقات ولم ینفرد نجى بهذا.
این روایت را احمد و ابویعلی و بزاز و طبرانی روایت نموده‌اند و تمام رجال آن ثقه هستند. و این روایت را دیگران نیز روایت نموده‌اند.
مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 187.
نقلی دیگر از گریه امیر المؤمنین علیه السّلام در صفین سال‌ها قبل از عاشوراء
ابن حجر صاحب كتاب «الصواعق المحرقه» از ابن سعد شعبی نقل می‏ كند كه:
مر علی رضی الله عنه بكربلاء عند مسیره إلى صفین وحاذى نینوى قریه على الفرات فوقف وسأل عن اسم هذه الأرض فقیل كربلاء فبكى حتى بل الأرض من دموعه ثم قال دخلت على رسول الله وهو یبكی فقلت ما یبكیك قال: كان عندی جبریل آنفا وأخبرنی أن ولدی الحسین یقتل بشاطىء الفرات بموضع یقال له كربلاء ثم قبض جبریل قبضه من تراب شمنی إیاه فلم أملك عینی أن فاضتا.
علی‏ علیه السلام‌ هنگام رفتن به طرف صفّین به سرزمین نینوا رسید، از نام آن سرزمین جویا شد، گفتند: نام این سرزمین كربلا است. با شنیدن اسم كربلا آن‌قدر گریه كرد تا زمین از اشك چشمش خیس شد، سپس فرمود: محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم رسیدم در حالی‌كه آن‌ حضرت می‌گریست. به حضرت عرض كردم: چه باعث گریه شما گردیده است؟! حضرت فرمودند: جبریل لحظاتی قبل آمد و مرا با خبر ساخت كه فرزندم حسین در كنار فرات، محلی كه كربلاء نام دارد كشته می‌شود و سپس مقداری از خاك آن سرزمین را به من داد تا ببویم و در آن هنگام نیز چشمان من پر از اشك گردید.
الصواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیثمی، ص 193.

ب ـ عزاداری فاطمه‏ سلام الله علیها در محشر
 حركت نمادین حضرت صدیقه‏ طاهره‏ سلام الله علیها در عرصه محشر دلیلی محكم بر اقامه‏ عزاداری بر شهادت امام حسین‏ علیه السلام‌ می‌‏باشد. و از این جهت تأسّی به تنها یادگار پیامبر گرامی اسلام وظیفه‏ ارادتمندان به خاندان رسالت و پیروی از روش نیكوی آنان در تشكیل مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام‌ خواهد بود.
عليّ بن محمّد شافعی مغازلی از أبو أحمد عامر از حضرت عليّ بن موسی الرضا علیه السلام و آن حضرت از پدران گرامی‌‏اش از امیرالمؤمنین‏ علیه السلام‌ از پیامبر اكرم‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم این حدیث را نقل می‌‏كند، كه پیامبر فرمود:
تحشر ابنتی فاطمه ومعها ثیاب مصبوغه بدمٍ، فتتعلّق بقائمه من قوائم العرش وتقول: یاعدل! یاجبّار! أُحكم بینی وبین قاتل ولدی قال صلّی الله علیه وآله وسلّم: فیحكم لابنتی وربّ الكعبه.
دخترم فاطمه با لباس خونین فرزندش حسین‏ علیه السلام‌ وارد محشر می‏شود، آن‌گاه به یكی از پایه‏های عرش خدا چنگ می‏ اندازد و عرض می‏كند: ای خدای عادل و جبّار بین من و قاتل فرزندم قضاوت كن! به خدای كعبه سوگند كه خداوند حكم و دستور خاصّ خودش را در باره دخترم صادر خواهد كرد.
مناقب عليّ بن أبی طالب علیهما السلام، مغازلی، ص 66 ـ ینابیع الموده لذوی القربى، قندوزی، ج 3، ص 47
بنابراین، ارادتمندان و دوست‌داران اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم‌‌‌‌ با توجه به آن‌چه كه از حالات روحی و معنوی پیشوایان دین در موضوع عزاداری امام حسین‏ علیه السلام‌ نقل شده است بر خود لازم می‏دانند كه حادثه‏ غم‏انگیز كربلا و نحوه شهادت فرزند زهرا سلام الله علیها، و یاران او را از یاد نبرند، تا روزی كه در عرصه محشر شاهد تظلّم مادر مظلومه‏ حسین‏ علیه السلام‌ در محضر حضرت حقّ باشند.

ج: گریه و عزاداری امامان شیعه
بنا به نقل تاریخ، روش ائمّه و پیشوایان دین پس از شهادت امام حسین‏ علیه السلام‌ تشكیل مجلس عزاداری و گریه بر مصائب آن حضرت بوده است، و در حقیقت پایه ‏گذاران اصلی و مروّج اندشیه‏ روضه خوانی در بین مردم بوده ‏اند، كه به مرور زمان به عنوان یك فرهنگ در حوزه اندیشه و فكر شیعی جا گرفت.
 بنابراین، آن‌چه كه امروز در مناطق شیعه‏ نشین رایج است پدیده ‏ای نوظهور و یا ساخته‏ دست افراد بیگانه، و یا تقلید از فرقه‏ های دیگر نیست، بلكه ادامه‏ همان چیزی است كه ائمّه معصومین شیعه در زمان حیات مبارك‌شان تأسیس، و بر آن تأكید ورزیده‏ اند، و در سخنان فراوانی كه در باره‏ اقامه‏ شعایر دینی از آن جمله تشكیل مجالس عزا در مصیبت و در سالروز شهادت دارند بر تقویت این سنّت مبارك افزوده ‏اند، و به قطره اشكی كه در این مجالس ریخته شود پاداشی در خور شأن وعده داده ‏اند.
از جمله سخن شهید پرآوازه دشت نینوا حضرت أبا عبد اللّه الحسین‏ علیه السلام‌ كه فرمود:
من دمعت عیناه فینا دمعه، أو قطرت عیناه فینا قطره، آتاه اللّه عزّ وجلّ الجنّه.
هر كس قطره‏ اشكی در عزای ما بریزد خداوند متعال بهشت را به او عنایت خواهد فرمود.
ذخائر العقبی، ص 19 ـ ینابیع المودّه، ج 2، ص117.
امام سجّاد عليّ بن الحسین علیهما السلام پس از واقعه كربلا لحظه‏ای اشك مباركش قطع نشد، كسانی كه او را در این حال می‏دیدند از علّت آن سؤال می‏كردند، حضرت در پاسخ می‌فرمود:
لا تلومونی، فإنّ یعقوب فقد سبطاً من ولده، فبكی حتّی ابیضّت عیناه من الحزن، ولم یعلم أنّه مات، وقد نظرتُ إلی أربعه عشر رجلاً من أهل بیتی یذبحون فی غداه واحده، فترون حزنهم یذهب من قلبی أبدا.
مرا سرزنش و ملامت نكنید، یعقوب علیه السلام برای مدتی‌ یكی از فرزندانش را از دست داد، آنقدر گریه كرد تا بینایی چشمانش را از دست داد، با این‌كه نمی‏دانست فرزندش مرده است، ولی من 14 نفر از خاندانم را در یك روز در برابر دیدگانم سر بریدند، آیا فكر می‏كنید كه اندوه و مصیبت برای همیشه از من دور خواهد شد؟
تهذیب الكمال، مزّی، ج 20، ص 399 ـ  البدایه والنهایه، ج 9، ص 125 ـ تاریخ مدینه دمشق، ج 41، ص386.
حزن و اندوه همیشگی دلیل بر عمق فاجعه است، و از طرف دیگر امام سجاد علیه السلام با این عمل، پیامی ارشادی، به همه مؤمنین ابلاغ می‏كند، كه عاشورا و امام حسین‏ علیه السلام‌ تا روز قیامت باید زنده بماند.
امام باقر علیه السلام‌‌ با نقل حدیثی از پدر بزرگوارش امام سجّاد علیه السلام‌ بر جاودانگی حادثه‏ عاشورا تأكید و از سیره عملی پدرش كه احیاء مراسم عزاداری است دفاع می‏كند.
كان أبی عليّ بن الحسین‏علیه السلام‌ یقول: أيّما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین ومن معه، حتّی تسیل علی خدّیه، بوّأه اللّه فی الجنّه غرفاً، وأيّما مؤمن دمعت عیناه دمعاً حتّی یسیل علی خدّیه، لأذی مسّنا من عدوّنا بوّأه اللّه مبوّء صدق.
پدرم عليّ بن الحسین علیهما السلام می‏فرمود: هر مؤمنی كه برای شهادت حسین‏ علیه السلام‌ و یاران او اشكش جاری شود خداوند غرفه ‏ای در بهشت به او می‏بخشد، و هر مؤمنی كه اشكش برگونه ‏هایش برای رنج‌هایی كه ما از دشمن دیده ‏ایم جاری شود، خداوند به او جایگاه نیكو خواهد بخشید.
ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج 3، ص 102 ـ الاصابه، ابن حجر، ج 2، ص 438 ـ لسان المیزان، ج2، ص 451.
امام صادق‏ علیه السلام‌ نیز با تأسّی به اجداد بزرگوارش سفارش به بزرگ‌داشت كربلا و عاشورا دارد و می‏فرماید:
إنّ یوم عاشورا أحرق قلوبنا، وأرسل دموعنا، وأرض كربلاء أورثتنا الكرب والبلاء، فعلی مثل الحسین فلیبك الباكون، فإنّ البكاء علیه یمحو الذنوب أيّها المؤمنون.
حادثه روز عاشورا دل‌های ما را آتش می‌زند، اشك‌های ما را جاری می‏سازد، و ما وارث غم و اندوه سرزمین كربلا هستیم، پس گریه كنندگان، بر مثل حسین باید گریه كنند، زیرا ای مؤمنان گریه بر او گناهان را از بین می‏برد.
نور العین فی مشهد الحسین، أبو إسحاق اسفرایینی، ص 84.

بخش ششم: سیره صحابه در عزاداری
سیره اصحاب در عزاداری برای یك‌دیگر  
برپایی عزاداری از سوی صحابه كه اهل سنت عدالت آن‌ها را و نیز فعل آنان را حجت می‌دانند در مطلق عزاداری‌ها بالخصوص در مصیبت فقدان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از سوی مردم مكه و یا مدینه می‌تواند شاهدی بر وجود عزاداری در صدر اسلام بین سحابه به حساب آید و هرگز كسی به این‌گونه مراسم به دید بدعت و... نگاه نكرده است.
1 ـ عزاداری مردم مكه بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم
به گفته سعید بن مسیب، به هنگام فوت رسول گرامى اسلام، شهر مكه از شدت ناله و گریه مردم به لرزه درآمد.
لما قبض النبى (صلی الله علیه و آله و سلم) ارتجت مكه بصوت.
بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تمام شهر مكه یك‌پارچه گریه و ناله شد.  
اخبار مكه، فاكهى، ج‏3، ص 80.
2 ـ عزاداری عایشه و دیگر زنان مدینه در سوگ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم
 عایشه مى ‏گوید:
 پس از فوت رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم برخواستم و (در سوگ پیامبر) به همراه سایر زنان بر صورت و سینه مى‏ زدیم.
و قمتُ التدم (اضرب صدرى) مع النساء و اضرب وجهى.
[بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم] برخواستم و به اتفاق سایر زنان مدینه در عزای آن حضرت به سر و صورت خود می‌زدیم.    
 السیره النبویه، ج 4، ص 305.
3 ـ گریه امیر المؤمنین علیه السّلام‌ برای محمد بن ابی بكر
صاحب كتاب تذكره الخواص می‌نویسد:
بلغ علیا قتل محمد بن أبی بكر فبكی وتأسف علیه ولعن قاتله
خبر كشته شدن محمد بن أبی بكر به امیرالمؤمنین علیه السّلام رسید آن حضرت با شنیدن این خبر گریست و متأسف گردید و قاتلینش را مورد لعن قرار داد.
تذکره الخواص، ص 102
4 ـ عزاداری عمر برای نعمان بن مقرن
چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وى دست بر سر گزارد و برایش گریه كرد.
ابن ابی شیبه در المصنف می‌نویسد:
عن ابی عثمان: اتیتُ عمر بنعى النعمان بن مقرن، فجعل یده على راسه و جعل یبكى.
ابو عثمان می‌گوید خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم او با شنیدم این خبر دست بر سرگذارد و شروع به گریستن نمود.
 المصنف، ابن أبی شیبه كوفی، ج 3، ص 175 و ج 8، ص 21

5 ـ اجازه عمر برای عزاداری زنان برای خالد بن ولید و همراهی خود با آنان
حاكم در مستدرك می‌گوید:
عن أبی وائل قال قیل لعمر بن الخطاب رضی الله عنه أن نسوه من بنی المغیره قد اجتمعن فی دار خالد بن الولید یبكین وإنا نكره أن یؤذینك فلو نهیتهن فقال عمر ما علیهن أن یهرقن من دموعهن سجلا أو سجلین ما لم یكن لقع ولا لقلقه یعنی باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ  
به عمر بن خطاب گفته شد: زنانی از بنی مغیره در خانه خالد بن ولید اجتماع كرده‌اند و گریه می‌كنند و از این اكراه داریم كه موجب اذیت تو گردد اگر ممكن است آن‌ها را از این كار نهی كن. عمر گفت: چه اشكالی دارد چند قطره اشك بریزند البته مادامی كه به ضربه به خود و فریاد نیانجامد.
المستدرك على الصحیحین، ج 3، ص336.
صاحب أغانی در همین مورد اضافه می‌كند:
عن أبی بكر الهذلی قال سمع عمر بن الخطاب نساء بنی مخزوم یبكین على خالد بن الولید فبكى وقال لیقل نساء بنی مخزوم فی أبی سلیمان ما شئن فإنهن لا یكذبن وعلى مثل أبی سلیمان تبكی البواكی
أبو بكر هذلی می‌گوید: عمر بن خطاب شنید كه زنان بنی مخزوم بر خالد بن ولید گریه می‌كنند لذا او هم برای خالد گریست و گفت: باید به زنان بنی مخزوم گفت كه در باره أبی سلیمان هر‌جه خواستند انجام دهند كه در این صورت دروغ نگفته‌اند و بر مثل أبو سلیمان باید گریه كنندگان گریه كنند.
الأغانی، ج 22، ص 98.

6 ـ عزاداری ابن مسعود برای مرگ عمر  
پس از مرگ عمر، چون ابن مسعود كنار قبر وى ایستاد، براى او گریست.
فوقف ابن مسعود على قبره یبكى
این مسعود كنار قبر عمر ایستاد و گریه كرد
 العقد الفرید، ج 4، ص‏283.
7 ـ عزاداری عبداللَّه بن رواحه بر حمزه
عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گریست و اشعارى را در رثاى او خواند.
 السیره النبویه، ج 3، ص 171.
گریه زنان و مردم مدینه با شنیدن خبر شهادت امام حسین علیه السلام
طبری در تاریخ خود نقل می‌كند:
لما قتل عبید الله بن زیاد الحسین بن علی و جیء برأسه إلیه دعا عبد الملک بن أبی الحارث السلمی فقال: انطلق حتی تقدم المدینه علی عمر بن سعید فبشّره بقتل الحسین – وکان عمرو أمیر المدینه -... قال عبد الملک فقدمت المدینه، فلقینی رجل من قریش فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمیر؛ فقال إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ قتل الحسین بن علی.
فدخلت علی عمرو بن سعید، فقال: ما وراءک، فقلت: ما سرّ الأمیر؛ قتل الحسین بن علی؛ فقال: ناد بقتله، فنادیت بقتله، فلم أسمع والله واعیه قط مثل واعیه نساء بنی هاشم فی دورهن علی الحسین...
چون عبیدالله بن زیاد حضرت امام حسین بن علی علیهما السلام را به شهادت رساند و سر مطهر او را برای عبدالملک بن أبی الحارث سلمی بردند او گفت: آن‌ها را به سوی مدینه سوق دهید و خبر شهادت حسین را به مردم مدینه بدهید... عبد الملک می‌گوید به مدینه آمدم، شخصی از قریش با من مواجه شد و از من سؤال كرد: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد أمیر است؛ او معنای سخنم را فهمید و گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ حسین بن علی كشته شد.
بر عمرو بن سعید، حاكم مدینه وارد شدم، گفت: چه پشت سر داری؟ گفتم: آنچه كه أمیر مخفی داشته است؛ حسین بن علی كشته شده است؛ او هم دستور داد تا در شهر مدینه جار بزنند و كشته شدن امام حسین را اعلام كنند.
به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود ناله‌ای مانند صدای ناله زنان مدینه در خانه‌هایشان كه برای شهادت امام حسین علیه السلام عزاداری می‌كردند نشنیدم...
تاریخ طبری، ج 3، ص 342.

بخش هفتم: عزاداری در اهل سنت
گریه و اشك از منظر علمای اهل سنت
فتاوای برخی از علمای اهل سنت در گریه و نوحه
در ابتدای این بحث به فتاوای برخی از علمای اهل سنت در زمینه گریه و نوحه توجه می‌كنیم تا ببینیم آیا گریه و بكاء برای میت گناه كبیره و نابخشودنی محسوب می‌شود؟!
نووی در كتاب «المجموع» آراء علما در مورد محدوده حرمت گریه و بكاء را جمع آوری كرده است:
1 ـ جمهور علماء قائلند: حرمت بكاء و نوحه اختصاص به جایی دارد كه شخص وصیت كرده باشد، برایش گریه و نوحه داشته باشند. نووی نیز همین قول را اختیار نموده است.
2 ـ طائفه‌‌ای قائل شده‌اند: حرمت، اختصاص به جایی دارد كه شخص به خودداری از نوحه و بكاء وصیت نكرده باشد.
3 ـ طائفه‌ای دیگر بر این نظرند كه: حرمت برای جایی است كه بازماند‌گان، میت را به اوصاف و محاسنی توصیف كنند كه در شرع جایز نیست؛ مثل این كه بگوید: ای یتیم كننده فرزندان و ای بیوه كننده زن‌ها و ای خراب كننده آبادی‌ها و به این شكل به گریه افتد.
4 ـ و طائفه‌ای دیگر بر این رأی و اعتقادند كه: میت با شنیدن صدای گریه و بكاء اهل و عیال خود معذب ‌گشته و به حال آن‌ها تأسف می‌خورد. و این قول و نظر محمد بن جریر و قاضی عیاض است.
و در پایان این نكته را اجماع علماء می‌داند:
وأجمعوا كلهم على اختلاف مذاهبهم ان المراد بالبكاء بصوت ونیاحه لا مجرد دمع العین.
تمام علماء با وجود اختلاف در مذهب بر این نكته اجماع دارند كه منظور از گریه و بكاء ممنوع، آن گریه و بكائی است كه با صوت و نوحه سرائی باشد نه مطلق گریه.
المجموع، نووی، ج 5، ص 308.
پس معلوم می‌شود این گونه نیست كه مطلق گریه و بكاء نزد علمای اهل سنت ممنوع و حرام باشد.

اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام‌ در سال 352هـ
ذهبی در شرح وقایع عزاداری سال 352 هـ این‌چنین می‌نویسد:
قال ثابت: ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الهراسین والطباخین من الطبیخ، ونصبوا القباب فی الأسواق وعلقوا علیها المسوح، وأخرجوا نساء منشرات الشعور مضجات یلطمن فی الشوارع ویقمن المآتم على الحسین علیه السلام، وهذا أول یوم نیح علیه ببغداد.
معز الدوله مردم را به بستن بازار‌ها امر كرد و آسیابان‌ها را از آرد كردن و طباخ‌ها را از طبخ منع كرد، و علم‌های عزا را در بازار‌ها برافراشتند. و زن‌ها در حالی كه بر سر و صورت خود می‌زدند و مو پریشان كرده بودند به كوچه و خیابان ریختند و بر مصیبت حسین علیه السلام عزاداری كردند و نوحه خوانی نمودند و این اولین نوحه‌سرایی بود كه در بغداد برگزار می‌شد.(تاریخ الإسلام، ج 26، ص11)

اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام توسط سبط ابن جوزی (از علمای اهل سنت)
از سوی دیگر در بین علمای اهل سنت بعضی را شاهد هستیم كه خود از عزاداران امام حسین علیه السلام‌ بوده‌اند.
ابن كثیر در تاریخ خود چنین مى نویسد:
در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد كه بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسین علیه السلام براى مردم سخن گوید. سبط ابن جوزى این خواسته را پذیرفت و بر بالاى منبر تكیه زد، او پس از یك سكوت طولانى، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدى سرداد و آن‌گاه در حالى كه مى گریست این دو بیت شعر را سرود :
ویل لمن شفعاؤه خصماؤه‏
و الصور فى نشرالخلایق ینفخ‏
لابد  أن  ترد القیامه فاطم‏
و قمیصها بدم  الحسین  ملطخ‏

واى به حال كسى كه شفیع اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، كه براى بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده مى شود.
سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى كه پیراهن او به خون حسین علیه السلام‌ آغشته است.
سپس سبط ابن جوزى از منبر پایین آمد و اشك ریزان به خانه خویش رفت.  
البدایه و النهایه، ج 13، ص 207 (حوادث 654 هجرى قمرى).

عزادرای برای عبدالمؤمن (م 346 هق)
عبدالمؤمن بن خلف، از فقیهان مذهب ظاهرى و پیرو مكتب محمد بن داود است. نسفى قضیه تشییع جنازه و عزادارى او را نقل ‏كرده است. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساكر، ج 10، ص 272 ـ سیر اعلام النبلاء، ج 15، ص 480.

عزادرای برای جوینی (م 478 هق)
ذهبی از درگذشت جوینی و مراسم سوگواری او چنین یاد می‌كند:
فدفن بجنب والده، وكسروا منبره، وغلقت الأسواق، ورثی بقصائد، وكان له نحو من أربع مائه تلمیذ، كسروا محابرهم وأقلامهم، وأقاموا حولا، ووضعت المنادیل عن الرؤوس عاما، بحیث ما اجترأ أحد على ستر رأسه، وكانت الطلبه یطوفون فی البلد نائحین علیه، مبالغین فی الصیاح والجزع.
او را كنار قبر پدرش به خاك سپردند، و در عزای او منبرش را شكستند، و  بازار ‌ها را بستند، و در رثای او قصیده‌ها گفتند، و او كه حدود چهار صد شاگرد داشت، آن‌ها همه قلم و دوات‌ها را شكستند،و یك سال اقامه عزا نمودند، و نیز یك سال تمام منادیل‌هایشان (پارجه‌هایی شبیه به چفیه) را از سر بر داشتند، و در این كار به حدی اسرار داشتند كه أحدی جرئت گذاردن پارچه به روی سر را نداشت. و در طول این مدت طلبه‌های او در كوچه و بازار شهر می‌چرخیدند و نوحه سرایی می‌كردند و در صیحه و جزع افراط می‌كردند. سیر أعلام النبلاء، ج 18، ص476.
البته در مورد متن فوق قابل توجه است كه اگر چه در اصل عزاداری  شاگردان عبدالمؤمن بحثی نیست ولی بعضی از حركات و افراط‌هایی كه در متن بالا به آن پرداخته شده است مثل شكستن منبر و دوات و قلم‌ها و برداشتن چفیه‌ها به مدت یك سال و ممانعت از هر كسی تا یك سال از گذارن پارچه بر سر، هرگز قابل توجیه نمی‌باشد؛ لذا شاید علت این كه  ذهبی نیز تنها در این مورد نظر داده همیین باشد. لذا در این مورد گفته است:
قلت: هذا كان من زی الأعاجم لا من فعل العلماء المتبعین.
این گونه گار‌ها از زی اعاجم است و از علمای تابع دین قابل انتظار نیست.
سیر أعلام النبلاء، ج 18، ص476.
عزاداری برای ابن جوزی (م 597 هق)
ذهبى درباره بازتاب مرگ او مى ‏نویسد:
وتوفی لیله الجمعه بین العشاءین الثالث عشر من رمضان...، وغلقت الأسواق، وجاء الخلق،... وكان فی تموز، وأفطر خلق، ورموا نفوسهم فی الماء... وباتوا عند قبره طول شهر رمضان یختمون الختمات، بالشمع والقنادیل
سبط بن جوزی در شب جمعه سیزدهم ماه رمضان فوت كرد... با درگذشت او، بازارها تعطیل گردید و جمعیت زیادی در مراسم او حضور یافتند، فراوانی مردم و فزونی گرما سبب شد كه بسیاری از سوگواران روزه خویش را خوردند! بعضی خود را به دجله انداختند.. از كفن اندكی ماند... مردم تا پایان ماه رمضان در كنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قندیل آوردند و قرآن را ختم كردند. مراسم عزادرای را روز شنبه برپا كردیم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعیت بسیاری شركت جستند و درباره او مرثیه‏ ها گفته شد...
سیر أعلام النبلاء، ج 21، ص 379.

1- گریه آسمان در وفات عمر بن عبد العزیز!!!!!!!!!!!
 عن خالد الربعی قال: مکتوب فی التوراه إن السماء والأرض لتبکی علی عمر بن عبد العزیز أربعین صباحا!!!
خالد ربعی می‌گوید: در تورات آمده است كه آسمان و زمین در مرگ عمر بن عبد العزیز چهل شبانه روز خواهد گریست!!!
 الروض الفائق، ص 255 ـ الغدیر، ج 11، ص 120

1- گریه آسمان در وفات ابن عساکر متوفای571 هـ!!!
قال ولده: وکان الغیث قد احتبس فی هذه السنه؛ فدرّ وسحّ عند ارتفاع نعشه؛ فکأن السماء بکت علیه بدمع وابله واطشه.
فرزندش می‌گوید: باران در این سال محبوس شد؛ تا این كه بعد از وفات ابن عساكر و برداشتن نعش و جنازه او آسمان به شكلی باریدن گرفت كه گویی اشك چشمان آسمان بود كه به شدت و وفور باریدن گرفت.
معجم الأدباء، ج 4، ص41، مطرت بناحیه بلخ دما عبیطا سنه 246، ص 17.

برخورد دوگانه علماء اهل سنّت
امّا با این تفاصیل چه می‌شود كه مورخان بزرگ اهل سنّت، وقتی عزاداری و ماتم سرایی شیفتگان امام حسین علیه السّلام را ذكر می‌‌كنند این امر موجّه را بر نتافته و موضع گیری تند و خشن خویش، را نمی‌توانند مخفی نمایند؟!!
ذهبی وقتی قضیه عزاداری مردم بغداد برای امام حسین علیه السلام‌ را نقل می‌‏كند، می‌‏نویسد:
سنه اثنتین وخمسین وثلاثمئه: فیها یوم عاشوراء، ألزم معز الدوله، أهل بغداد بالنَّوح والمآتم، على الحسین بن علی رضی الله عنه، وأمر بغلق الأسواق، وعلّقت علیها المسوح، ومنع الطباخین من عمل الأطعمه، وخرجت نساء الرافضه، منشّرات الشعور، مضخّمات الوجوه، یلطمن، ویفتنّ الناس، وهذا أول ما نیح علیه،
حوادث سال 352 هـ : در روز عاشورای این سال معز الدوله، أهل بغداد را به نوحه و مآتم بر حسین بن علی، ملزم نمود، و أمر كرد تا بازار‌ها را ببندند، علامت های عزا را بیاویزند و طباخان را از طبخ غذا منع نمودند. و زنان شیعه با موهای پریشان و... از خانه خارج شدند و مردم را به فتنه انداختند. و این اولین موردی بود كه نوحه سرایی می‌شد.
اللهم ثبت علینا عقولنا.
خدایا به ما عقل‌های پابر جا عنایت كن!.
العبر فی خبر من غبر، ذهبی، ج 1، ص 146،  عدد الأجزاء: 4، مصدر الكتاب: موقع الوراق،
http://www.alwarraq.com
و یا ذهبی در جای دیگر در مورد عزاداری روز عاشوراء می نویسد:
أقامت الرافضه الشعار الجاهلی یوم عاشوراء…
رافضی‌ها (شیعیان) شعار جاهلیت را در روز عاشوراء بر‌افراشتند...
تاریخ الإسلام، ذهبی، ج 26، ص 43
تمادت الرافضه فی هذه الأعصر فی غیهم بعمل عاشوراء باللطم والعویل
رافضی‌ها (شیعیان) در این دوران در ضلالت و گمراهی خود با عمل كردن به اعمالی چون لطمه و گریه و ناله امتداد یافت.
العبر، ذهبی، ج 3، ص 44

ذهبی در بیان حوادث سال 388 هـ این‌گونه می‌گوید:
وجعلت بإزاء یوم عاشوراء یوماً بعده بثمانیه أیام نسبته إلى مقتل مصعب بن الزبیر، وزارت قبره بمسكن كما یزار قبر الحسین علیه السلام...
در مقابل روز عاشوراء هشت روز بعد از این روز را به عنوان روز قتل مصعب بن زبیر قرار دادند و در این روز همان‌گونه كه قبر [امام] حسین [علیه السلام‌] زیارت می‌شود قبر مصعب بن زبیر را در منطقه «مَسكِن» زیارت می‌نمایند...   
تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 27، ص 25.
هم‌چنین ابن كثیر تعبیری این‌چنین دارد:
عملت الرافضه بدعتهم الشنعاء...
رافضی‌‌ها (شیعیان) بدعت زشت و شنیع خود (عزاداری در عاشوراء) را عملی ساختند...
البدایه والنهایه، ابن كثیر، ج 11، ص 302.
اتابكی از علمای قرن نهم اهل سنت از اقامه عزاء توسط زنان و مردان بغداد این گونه  یاد می‌كند:
السنه الثالثه من ولایه علی بن الإخشیذ على مصر وهی سنه اثنتین وخمسین وثلثمائه فیها فی یوم عاشوراء ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الطباخین من الطبخ ونصبوا القباب فی الأسواق و... المأتم على الحسین بن علی رضی الله عنه... وكل منهم رافضی خبیث
سال سوم از زمام‌داری علی بن اخشید بر مصر یعنی سال 352 هـ ؛ در این سال معز الدوله مردم را الزام نمود تا بازار را ببندند و نان پخت نگردد و قبه‌های عزا در سراسر بازار برافراشته و مجالس عزای حسین بن علی برگزار شود... و تمام این‌ها رافضی و خبیث هستند.(النجوم الزاهره (جمال الدین اتابكی)، ج 2، ص 334.)
حال اینان كه در باره مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام‌ تعبیراتی این‌گونه تند و متعصبانه دارند، در بیان صحنه‏ های سوگواری و عزاداری مردم برای عالمان سنی مذهب كه در بالا گذشت و تند و افراطی‌ترین تعبیرات و مبالغات حتی گریه آسمان به خاطر عزای آنان را بدون هیچ تحلیل و یا نقدی ذكر كردند و به راحتی از كنار آن ‌‏گذشتند.

چكیده پژوهش
از مجموع نمونه‌های‏  ذكر شده در بخش‌های پیشین، مشروعيّت عزاداری و گریه بر ميّت مسلمان استفاده می‌‏شود، چرا كه تمامی موارد مستند به صحنه‏هایی ملموس از سیره عملی پیامبران مخصوصاً خاتم آنان نبی معظّم اسلام است، و كج‏ اندیشی‌ها و سطحی‏ نگری‌های گروهی اندك را كه به بهانه خرافه‏ زدایی از دین، بی ‏مهابا بر هر عقیده و فكر مخالفی می‌‏تازند را رد می‌‏كند.
از مباحث فوق نكات مهمّ و قابل توجّهی استفاده ‌‏شد:
1 ـ گریه در مصیبت‌ها و مرگ آشنایان پسندیده و ممدوح است.
2 ـ سیره عملی پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در مرگ فرزندش امام حسین علیه السلام، سخن كسانی كه عزاداری را بدعت می‌‏دانند به چالش كشیده و مهر بطلان بر آن می‌زند.
3 ـ لطافت روح انسانی و تأثّر طبیعی در برابر مصائب، امری فطری و جزئی از حقیقت انسان و رحمتی از سوی خداست.
و در آخر این‌كه عزاداری برای امام حسین علیه السلام نه تنها، آن‌گونه كه ابن تیمیه و پیروان او می‌گویند بدعت نمی‌باشد، بلكه از آن‌جا كه نزد شیعه، عدل و هم‌سنگ  قرآن كریم و مفسران آن، عترت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشند؛ و همینان هستند كه سنت نبوی را برای ما تبیین و تفسیر می‌نمایند، و قول اینان است كه به نص رسول خدا صلى الله علیه وآله در حدیث صحیح و متواتر كه فرمود: «أخبرنی اللطیف الخبیر أنهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض» برای ما حجیت شرعی دارد. پس در این صورت هر‌ آن‌چه با سند صحیح از ناحیه آنان به دست ما رسید، همان حجت شرعی بین ما و خداوند خواهد بود، و به حجیت قرآن كریم و سنت صحیح نبوی اضافه خواهد گردید. حال بزرگ‌داشت ما نسبت به مراسم عزاداری سید و سالار شهدای كربلاء حضرت اباعبدالله الحسین نیز، این‌گونه است؛ چرا كه أحادیث صحیح السند و متواتر از ناحیه أئمه معصومین علیهم السلام وارد شده است، كه مثل آن در إقامه مجالس عزاء و بكاء برای هیچ‌كس غیر از این بزرگوار وارد نشده است.
پس حكم شرعی نزد ما این است كه: برگزاری مراسم عزاداری برای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام‌ كه در آن ذكر مناقب و فضائل نبی اكرم صلى الله علیه وآله و أهل بیت معصومین علیهم السلام و احكام دین و شریعت گفته می‌شود، و در پایان نیز مصائب آن بزرگوار خوانده می‌شود و بر آن گریه می‌كنند، عمل مستحب مؤكدی است،  كه از أفضل القربات إلى الله تعالى محسوب می‌گردد.
موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page