تاريخ اسلام ابوهريره

(زمان خواندن: 13 - 26 دقیقه)

تازه مسلمان ِ جنگ خيبر:
نووي مي گويد :
وذلك لان راوى أحد هذه الاحاديث أبو هريرة رضى الله عنه وهو متأخر الاسلام أسلم عام خيبر سنة سبع بالاتفاق
شرح النووي على صحيح مسلم ج1 ص220
راوي يکي از اين روايات ابوهريره است و او دير اسلام آورد ؛ اسلام او به اجماع در سال خيبر ، سال هفتم بوده است

نيز از خود او روايت شده است که گفت :
علت اسلام او و نيز علت همراهيش با رسول خدا :
او در روايات بسياري به صراحت اعلام مي کند که علت همراهي او با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تنها سير کردن شکمش بوده است :
حدثنا عبد الرحمن بن شيبة قال أخبرني بن أبي الفديك عن بن أبي ذئب عن المقبري عن أبي هريرة قال كنت ألزم النبي  صلى الله عليه وسلم  لشبع بطني ...
صحيح البخاري ج5 ص2071 ش 5116 کتاب الاطعمة باب الحلواء والعسل
از ابو هريره روايت شده است که گفت : من با رسول خدا به خاطر سير کردن شکمم همراه مي شدم
مردي بي طرف
وقتي کسي چنين مدار روايات باشد ، بايد شخصي بي طرف باشد ؛ که بتوان سخنان او را از رسول خدا وضعيت در گيري و جنگ بين صحابه قبول کرد . و به همين جهت است که ابو هريره در زمان جنگ معاويه با امير مومنان در جنگ شرکت نمي کرد !!!:
وكان يصلي خلف علي ويأكل على سماط معاوية ويعتزل القتال ويقول الصلاة خلف علي أتم وسماط معاوية أدسم وترك القتال أسلم
شذرات الذهب ج1 ص64
او پشت سر علي(ع) نماز مي خواند و بر سر سفره معاويه غذا مي خورد و از جنگ کناره مي گرفت و مي گفت : نماز پشت سر علي کامل تر است و غذاي سر سفره معاويه چرب تر ، و دوري از جنگ براي سلامت بهتر است !!!
دشمن علي(ع) و دوست معاويه :
جاعل روايت در تنقيص مقام امير مومنان :
روايت ابن ابي الحديد :
[ فصل في ذكر الأحاديث الموضوعة في ذم على ] وذكر شيخنا أبو جعفر الإسكافي رحمه الله تعالى - وكان من المتحققين بموالاة علي عليه السلام ، والمبالغين في تفضيله ، وإن كان القول بالتفضيل عاما شائعا في البغداديين من أصحابنا كافة ، إلا أن أبا جعفر أشدهم في ذلك قولا ، وأخلصهم فيه اعتقادا - أن معاوية وضع قوما من الصحابة وقوما من التابعين على رواية أخبار قبيحة في علي عليه السلام ، تقتضي الطعن فيه والبراءة منه ، وجعل لهم على ذلك جعلا يرغب في مثله ، فاختلقوا ما أرضاه ، منهم أبو هريرة...
قال أبو جعفر : وروى الأعمش ، قال : لما قدم أبو هريرة العراق مع معاوية عام المجاعة ، جاء إلى مسجد الكوفة ، فلما رأى كثرة من استقبله من الناس جثا على ركبتيه ، ثم ضرب صلعته مرارا ، وقال : يا أهل العراق ، أتزعمون أنى أكذب على الله وعلى رسوله ، وأحرق نفسي بالنار ! والله لقد سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول : ( إن لكل نب حرما ، وإن حرمي بالمدينة ، ما بين عير إلى ثور ، فمن أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين ) ، وأشهد بالله أن عليا أحدث فيها .
فلما بلغ معاوية قوله أجازه وأكرمه وولاه إمارة المدينة .
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص63
فصلي در مورد روايات جعلي در بدگويي از علي : و استاد ما ابو جعفر اسکافي – که از کساني بود که در دوستي علي ثابت قدم بود و بسيار او را گرامي مي داشت ؛ اگر چه اعتقاد به برتري علي ( از ساير خلفا ) شايع در بين همه ياران ما در بغداد است اما او از بقيه در اين زمينه نظرش قوي تر بود و اعتقادش خالص تر – گفته است که معاويه عده اي از صحابه و عده اي از تابعين را مامور کرد تا در مورد علي رواياتي زشت جعل کنند که لازمه اين روايات اشکال به علي و بيزاري از او بود ؛ و براي ايشان حقوقي قرار داد که آن قدر بود که مردم بدان توجه کنند ؛ پس هر آنچه که معاويه دوست داشت جعل کردند ؛ و يکي از ايشان ابو هريره بود ...
وقتي که ابو هريره با معاويه در سال خشکسالي به عراق آمد به مسجد کوفه رفت و وقتي جمعيت زياد مردم را ديد دو زانو نشسته و سپس چندين بار با کف دست به قسمت بي موي سرش زد و گفت : اي اهل عراق ؛ آيا گمان مي کنيد که من بر خدا و رسول او دروغ مي بندم و خود را با آتش مي سوزانم ؟ قسم به خدا که از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم که مي فرمود : براي هر پيامبري حرمي است و حرم من در مدينه است از بين عير تا ثور ؛ پس هرکس که در آن سبب بروز فاجعه اي شود لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد ؛ و خدا را شاهد مي گيرم که علي در مدينه سبب بروز فاجعه شد !!!
وقتي اين خبر به معاويه رسيد به او جايزه داد و او را گرامي داشت و حاکم بر مدينه نمود!!!
ماجراي اعمش و مغيرة بن سعيد :
حدثنا محمد بن أحمد الوراميني قال حدثنا يحيى بن المغيرة قال حدثنا أبو زهير قال حدثنا الأعمش عن أبي صالح وأبي رزين عن أبي هريرة عن النبي  صلى الله عليه وسلم  قال من أحدث حدثا أو آوى محدثا وذكر الحديث وذكر في آخره كلاما لأبي هريرة في علي وكلاما لعلي في أبي هريرة قال أبو زهير فحدث الأعمش بهذا الحديث وعنده المغيرة بن سعيد فلما بلغ قول أبي هريرة في علي قال كذب أبو هريرة فلما بلغ قول علي في أبي هريرة قال صدق علي قال فقال الأعمش صدق علي وكذب أبو هريرة لا ولكن غضب هذا فقال وغضب هذا فقال له
ضعفاء العقيلي ج4 ص179
مغيرة بن سعيد از ... از ابو هريره از رسول خدا(ص) روايت کرده است که «هرکس فاجعه اي انجام داد و يا کسي را که فاجعه اي انجام داده پناه دهد» و سپس روايت را ذکر کرده است ؛ و در آخر اين روايت کلامي از ابي هريره را در ( ذم ) علي و کلام علي را در ( ذم ) ابو هريره نقل کرده است ؛ ابو زهير مي گويد اعمش اين روايت را در نزد مغيره نقل کرد ؛ وقتي به کلام ابو هريره در مورد علي رسيد گفت : ابو هريره ( در مورد علي(ص) ) دروغ گفت و وقتي به کلام علي در مورد ابو هريره رسيد گفت : علي ( در مورد ذم ابو هريره ) راست گفت ؛ اعمش گفت علي(ص) راست گفت و ابو هريره دروغ ؟!!! ( چنين نبوده است ، بلکه ) اين ( از ديگري ) عصباني شده و چيزي گفته و او نيز ( از اين عصباني شده ) و در مورد او چيزي گفته است !!!
جالب اينجاست که اعمش اين ماجرا را زير سوال نمي برد و تنها مي گويد امير مومنان و ابو هريره از روي عصبانيت سخن گفته اند !!!
دشمن با امير مومنان :
قال الأصبغ : دخلت على معاوية وهو جالس على نطع من الأدم متكيا " على وسادتين خضراوين ، عن يمينه عمرو بن العاص وحوشب وذو الكلاع ، وعن يساره أخوه عتبة وابن عامر بن كريز والوليد بن عقبة وعبد الرحمان بن خالد وشرحبيل بن السمط ، وبين يديه أبو هريرة وأبو الدرداء والنعمان بن بشير وأبو امامة الباهلي ، فلما قرأ الكتاب قال : ان عليا " لا يدفع إلينا قتلة عثمان ، فقلت له : يا معاوية لا تعتل بدم عثمان ، فإنك تطلب الملك والسلطان ، ولو كنت أردت نصرته حيا " لنصرته ولكنك تربصت به لتجعل ذلك سببا إلى وصولك إلى الملك ، فغضب من [ كلامي ]
فأردت ان يزيد غضبه فقلت لأبي هريرة : يا صاحب رسول الله انى أحلفك بالله الذي لا إله إلا هو ، عالم الغيب والشهادة ، وبحق حبيبه المصطفى عليه السلام ألا أخبرتني أشهدت غدير خم ؟
قال : بلى شهدته .قلت فما سمعته [ يقول ] في علي ؟ قال : سمعته يقول : من كنت مولاه فعلى مولاه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه ، وانصر من نصره ، وأخذل من خذله .قلت له : فإذا أنت واليت عدوه وعاديت وليه .فتنفس أبو هريرة الصعداء وقال : إنا لله وانا إليه راجعون
مناقب خوارزمي ص205 و تذکرة الخواص سبط ابن جوزي ص 48 اصبغ بن نباته مي گويد بر معاويه وارد شدم در حاليکه بر زير اندازي از چرم نشسته و بر دو پشتي سبز تکيه داده بود و در سمت راست او عمرو بن عاص و حوشب و ذوالکلاع و در سمت چپ او وليد بن عقبه و عبد الرحمن بن خالد و شرحبيل بن سمط بودند و در جلوي او ابو هريره و ابو درداء و نعمان بن بشير و ابو امامه باهلي ؛ وقتي نامه (امير مومنان را به او دادم و و او آن ) را خواند گفت : بدرستيکه علي کشندگان عثمان را به ما تحويل نمي دهد ؛ پس به او گفتم : اي معاويه ؛ غصه خون عثمان را نخور ، زيرا تو به دنبال حکومتي و اگر مي خواستي او را ياري کني در زمان زندگيش به داد او مي رسيدي ( اما لشکرت را در بيرون مدينه مستقر کردي و به ياري او نشتافتي ) اما تو درنگ کردي و کشته شدن او را وسيله براي حکومت خويش قرار دادي ؛ پس از کلام من خشمگين شد و من خواستم تا خشمگين تر شود ؛ پس به ابو هريره گفتم : اي صحابي رسول خدا ؛ تو را به خدايي که جز او نيست ، خداي داناي پنهان و آشکار ، و به حق پيامبر عليه السلام قسم مي دهم که به من بگو آيا در غدير خم حاضر بودي؟ پاسخ داد :آري گفتم : آيا شنيدي که در مورد علي چه فرمود ؟
گفت : از او شنيدم که فرمود : هرکس که من مولاي اويم ، پس علي مولاي اوست ؛ خدايا هرکسي را که او را دوست مي دارد ، دوست بدار و هرکس که او را دشمن مي دارد دشمن بدار و ياري نما هرکس او را ياري نمود و خوار بنما هرکس را که او را خوار نمايد .به او گفتم : بنا بر اين تو دشمن او را ياري کردي و با يار او دشمني نمودي!!!
پس ابو هريره آهي از ته دل کشيد و گفت : إنا لله و إنا اليه راجعون!!!
وروى سفيان الثوري ، عن عبد الرحمن بن القاسم ، عن عمر بن عبد الغفار ، أن أبا هريرة لما قدم الكوفة مع معاوية ، كان يجلس بالعشيات بباب كندة ، ويجلس الناس إليه ، فجاء شاب من الكوفة ، فجلس إليه ، فقال : يا أبا هريرة ، أنشدك الله ، أسمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلي بن أبي طالب : ( اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ) ! فقال : اللهم نعم ، قال : فأشهد بالله ، لقد واليت عدوه ، وعاديت وليه ! ثم قام عنه . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص68
وقتي ابو هريره همراه با معاويه به کوفه آمد ، شب ها در کنار درب کنده مي نشست ؛ و مردم نيز در کنار او مي نشستند ؛ پس جواني از کوفه آمد و در کنار او نشست و گفت : اي ابو هريره ؛ تو را به خدا قسم مي دهم که آيا از رسول خدا شنيدي که در مورد علي مي گفت : خدايا هرکس او را دوست مي دارد دوست بدار و هرکس با او دشمن است دشمن بدار ؟ پس گفت : خدا را شاهد مي گيرم که چنين است .پس جوان گفت : من نيز خدا را شاهد مي گيرم که او دشمن او را دوست خود گرفتي و با دوست او دشمني کردي و سپس ايستاده و رفت .
دوست رسول خدا(ص) :
ابو هريره در بسياري از اوقات وقتي مي خواست از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روايت کند مي گفت : دوست من (خليلي) رسول خدا به من فرمود :
حدثنا عبد الله حدثني أبي حدثنا يحيى بن إسحاق حدثنا البراء عن الحسن عن أبي هريرة قال حدثني خليلي الصادق رسول الله  صلى الله عليه وسلم
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص369 ش 8809از ابو هريره روايت شده است که گفت : دوست راستگوي من رسول خدا فرمود!!!
شبيه اين روايت در کتب مشهور اهل سنت فراوان است :مسند أبي يعلى ج12ص19 - مسند أحمد بن حنبل ج2 ص539 - المطالب العالية ج18 ص353 - مجمع الزوائد ج7 ص315
دشمني در لباس دوست :
وقتي اميرمومنان با اين سخنان ابو هريره برخورد کردند به اوفرمودند :متى كان خليلكاز چه زماني رسول خدا با تو دوست شده اند ؟؟؟!!!اين مطلب در آدرس هاي ذيل آمده است :تأويل مختلف الحديث ص41 - المحصول ج4 ص465 - أساس التقديس في علم الكلام للرازي ص128 - الروض الانف ج3 ص250
و نيز گذشت که او با امير مومنان دشمني مي کرد و دشمن امير مومنان نيز به اقرار خود ابو هريره و غير او دشمن رسول خدا و دشمن خداست :
مناقب خوارزمي ص205 و تذکرة الخواص سبط ابن جوزي ص 48 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص68
والي بحرين و مدينه از طرف عمر و معاويه :
وقتي علاء حضرمي در بحرين از دنيا رفت ، عمر ابو هريره را که از زمان رسول خدا با علاء همراه شده بود در آنجا به کار گمرد :
ثم أن عمر استعمله على البحرين فتوفي بها فاستعمل مكانه أبا هريرة الدوسي وإنما توفي العلاء بن الحضرمي بالبحرين سنة إحدى وعشرين
المستدرك على الصحيحين ج3 ص335  باب ذكر مناقب العلاء بن الحضرمي رضي الله عنه  ش 5282
عمر نيز او را والي بر بحرين قرار داد و وي در آنجا از دنيا رفت ؛ پس عمر ابو هريره را به جاي او به کار گماشت ؛ و علاء حضرمي در بحرين در سال 21 از دنيا رفت.
در زمان معاويه نيز نائب رييس مدينه ( جانشين مروان ) بود:
ناريخ ابن كثير ج  8 ص 113 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص63 و 69 - ثمار القلوب في المضاف والمنسوب  ص111 ش159 للثعالبي
معزول از طرف عمر و معاويه :
عمر او را عزل مي کند :جالب اينجاست که هم عمر او را به خاطر دزدي از بيت المال از کار بر کنار کرد و هم معاويه او را به خاطر بد دهاني عزل نمود :
مورخين نقل كرده‌اند كه عمر بن خطاب در سال 21 هـ ابوهريره به عنوان والي به بحرين فرستاد . به خليفه خبر دادند كه ابو هريره مال و ثروت هنگفتي جمع آورده  كرده است . خليفه در سال 23 وي را عزل و به مدينه فراخواند . وقتي ابو هريره آمد ، عمر به وي گفت :يا عدوّ الله وعدوّ كتابه، أسرقت مال الله؟!
اين دشمن خدا و دشمن كتاب خدا ! مال خدا را سرقت مي‌كني ؟ابوهريره در جواب گفت :لم أسرق وإنّما هي عطايا الناس لي
دزدي نكرده‌ام ، اين‌ها هديه‌هايي است كه مردم به من داده‌اند !الكامل، لابن الأثير ، حوادث سال 23 و الطبقات الظكبرى ، ابن سعد ، ج4 ، ص335 و... .
ابن عبد ربه در عقد الفريد مي‌نويسد :

ثم دعا أبا هريرة فقال له: هل علمت من حين أني استعملتك على البحرين، وأنت بلا نعلين، ثم بلغني أنك ابتعت أفراساً بألف دينار وستمائة دينار؟ قال: كانت لنا أفراس تناتجت، وعطايا تلاحقت. قال: قد حسبت لك رزقك ومؤونتك وهذا فضل فأده. قال: ليس لك ذلك. قال بلى والله وأوجع ظهرك. ثم قام إليه بالدرة فضربه حتى أدماه .عقد الفريد ،‌ ج1 ، ص13 ، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم .
عمر ابو هريره را خواسته و به او گفت :آيا به ياد داري وقتي که من تو را والي بر بحرين کردم در حالي که حتي کفش به پا نداشتي ؟ حال به من خبر رسيده است که چند اسب را به قيمت هزار و ششصد دينار خريده اي ؟گفت : ما چند اسب داشتيم که فرزند زاييدند و مقداري هم هديه به ما رسيد .
عمر گفت : من براي تو مقدار حقوق تو و خرجي تو را داده بودم و اين مقدار زيادي است ؛ پس بايد آن را برگرداني .ابو هريره گفت : تو حق اين کار را نداري !!!
عمر گفت : قسم به خدا که چنين حقي دارم و پشت تو را هم به درد خواهم آورد!!!سپس ايستاده و او را شلاق زد تا خونينش کرد .
مادرت تو را تغوط نکرد مگر براي خر چراني!!!ابن عبد ربه در ادامه اين گفتگو عبارتي را از عمر نقل مي کند که اگر در مورد پست ترين انسان ها هم گفته شود سبب شرم او خواهد شد :قال: ذلك لو أخذتها من حلال وأديتها طائعاً. أجئت من أقصى حجر البحرين يجبي الناس لك لا لله ولا للمسلمين! ما رجعت بك أميمة إلا لرعية الحمر. وأميمة أم أبي هريرة.عقد الفريد ،‌ ج1 ، ص13 ، باب ما يؤخذ السلطان من الحزم .

عمر گفت : اين مال در صورتي براي تو بود که آن را از راه حلال به دست آورده بودي و کار خود را به صورت اختياري ( و نه از طرف من ) انجام مي دادي ؛ آيا تو از دور ترين نقاط بحرين ( دوس ) به اينجا آمده اي (مسلمان شده اي و ولايت به دست گرفته اي ) تا مردم براي تو پول جمع کنند ؟ نه خدا راضي است و نه خلق خدا .مادرت اميمه تو را تغوط نکرد مگر براي چراندن خرها!!!معاويه او را عزل مي کند :مصادر بدگويي ابو هريره از معاويه را سابق ذکر نموديم ؛ همين مطلب گاهي سبب مي شد که معاويه از او عصباني شود :قال كان معاوية يبعث أبا هريرة على المدينة فإذا غضب عليه بعث مروان وعزله
تذكرة الحفاظ ج1 ص36 و تاريخ الإسلام ذهبي ج4 ص356 و سير أعلام النبلاء ج2 ص613معاويه ابو هريره را به عنوان حاکم بر مدينه مي فرستاد اما وقتي از او عصباني مي شد مروان را فرستاده و او را معزول مي کرد .مردي که در فتوحات بسيار حضور داشت :در روايات بسيار ابو هريره جنگ هايي را که با مرتدين در زمان ابو بکر داشته اند توصيف مي کند ؛ جداي از اين روايات بسياري نيز در مورد ساير جنگ ها دارد . فراري از جنگ :
فرار از جنگ در صفين :
همانطور که گذشت کلمات ابو هريره را در فرار از جنگ صفين بيان کرديم :وكان يصلي خلف علي ويأكل على سماط معاوية ويعتزل القتال ويقول الصلاة خلف علي أتم وسماط معاوية أدسم وترك القتال أسلم
شذرات الذهب ج1 ص64 او پشت سر علي نماز مي خواند و بر سر سفره معاويه غذا مي خورد و از جنگ کناره مي گرفت و مي گفت : نماز پشت سر علي(ع) کامل تر است و غذاي سر سفره معاويه چرب تر ، و دوري از جنگ براي حفظ جان بهتر !!!
فرار از موته :در تاريخ جنگ ديگري نيز در زمان رسول خدا نقل شده است که ابو هريره در آن شرکت داشت ؛ به روايت ذيل توجه کنيد :
أخبرنا أبو عبد الله الأصبهاني ثنا الحسين بن الجهم ثنا الحسين بن الفرج ثنا الواقدي ثنا خالد بن إلياس عن الأعرج عن أبي هريرة رضي الله عنه قال لقد كان بيني وبين بن عم لي كلام فقال إلا فرارك يوم مؤتة فما دريت أي شيء أقول لهالمستدرك على الصحيحين ج3 ص45 ش4356
از ابو هريره روايت شده است که گفت : بين من و پسر عمويم دعوا بود ؛ ( پس او گفت و من جواب دادم  تا اينکه گفت : همه چيز را جواب دادي ) غير از فرارت در روز جنگ موته ؛ و ندانستم که چه پاسخي به او بدهم !!! يکي از ارکان دفاع از معاويه و دشمني با علي :
ابو هريره وقتي براي معاويه کار مي کرد و روايت جعل مي نمود ، معاويه از او خشنود بود ؛ زيرا رواياتي در ذم امير مومنان نقل کرده بود که سابقا گذشت :
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 4 ص63و نيز در مورد معاويه فضائل ذيل را گفته است :
معاويه بر منبر رسول خدا!!!
با اينکه اهل سنت روايت کرده اند که رسول خدا(ص) فرمودند : اگر معاويه را بر منبر من ديديد او را بکشيد ، ابي هريره در اين زمينه مي گويد :
ونظر أبو هريرة إلى عائشة بنت طلحة فقال سبحان الله ما أحسن ما غذاك أهلك والله ما رأيت وجها أحسن منك إلا وجه معاوية على منبر رسول الله
طبائع النساء ابن عبد ربه ص59 و نيز العقد الفريد ج 6 ص 101
ابو هريره روزي به عائشه دختر طلحه نظر کرده و گفت : سبحان الله ، چقدر خاندان تو به تو رسيده اند ؛ قسم به خدا که من چهره اي از چهره تو زيباتر نديدم مگر چهره معاويه بر منبر رسول خدا!!!
پيشگويي در مورد حکومت معاويه :
وقال الشافعى قال أبو هريرة رأيت هندا بمكة كأن وجهها فلقة قمر وخلفها من عجيزتها مثل الرجل الجالس ومعها صبى يلعب فمر رجل فنظر إليه فقال إنى لأرى غلاما إن عاش ليسودن قومه فقالت هند إن لم يسد إلا قومه فأماته الله وهو معاوية بن أبى سفيانالبداية والنهاية ج8 ص118
شافعي گفته است که ابو هريره گفت :  در مکه هند ( مادر معاويه ) را ديدم که چهره اش مانند قرص ماه بود و از پشت سر مانند مردي نشسته به نظر مي آمد و پسري همراه او بود که بازي مي کرد ؛ پس مردي گذتش و گفت : من کودکي را مي بينم که اگر بزرگ شود سرور قومش خواهد بود !!!
هند گفت : اگر او تنها سرور بر قومش بشود خدا او را بکشد ( او سرور همه مردم خواهد شد) 
و آن پسر معاويه بود!!!ابو هريره راوي بدترين روايات در ذم معاويه و خاندان او :
آري ابو هريره وقتي با معاويه خوب بود چنين فضيلت هايي را در مورد علم غيب مادر او نقل مي کند!!! اما وقتي معاويه و مروان بخشش خويش را به او کم کردند ، شروع کرد بر ضد ايشان سخن گفتن و روايت نقل کرد که :
حدثنا موسى بن إسماعيل حدثنا عمرو بن يحيى بن سعيد بن عمرو بن سعيد قال أخبرني جدي قال كنت جالسا مع أبي هريرة في مسجد النبي  صلى الله عليه وسلم  بالمدينة ومعنا مروان قال أبو هريرة سمعت الصادق المصدوق يقول هلكة أمتي على يدي غلمة من قريش فقال مروان لعنة الله عليهم غلمة فقال أبو هريرة لو شئت أن أقول بني فلان وبني فلان لفعلت فكنت أخرج مع جدي إلى بني مروان حين ملكوا بالشام فإذا رآهم غلمانا أحداثا قال لنا عسى هؤلاء أن يكونوا منهم قلنا أنت أعلم
صحيح البخاري ج6 ص2589 ش 6649 باب قول النبي  صلى الله عليه وسلم  هلاك أمتي على يدي أغيلمة سفهاء
همراه با ابو هريره در مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بوديم و مروان نيز همراه ما بود ؛ پس ابو هريره گفت : از راستگوي تصديق شده ( رسول خدا ) شنيدم که مي گفت : هلاکت امت من به دست جواناني قريشي است . مروان گفت : خدا اين گروه را لعنت کند .ابو هريره گفت : اگر بخواهم مي گويم که ايشان فرزندان فلاني و فلاني هستند .بعد از اين ماجرا همراه با پدر بزرگم به نزد بني مروان رفتيم در حاليکه در شام به حکومت رسيده بودند ؛ وقتي ايشان را ديد که جوان هستند گفت : سزاوار است که اين جوانان از همان ها باشند!!!ابن عماد حنبلي در مورد اين روايت مي گويد :
وعلى فعل الأمويين وأمرائهم بأهل البيت حمل قوله  صلى الله عليه وسلم  هلاك أمتي على أيدي أغيلمة من قريش قال أبو هريرة لو شئت أن أقول بني فلان وبنى فلان لفعلت ومثل فعل يزيدشذرات الذهب ج1 ص68
اين روايت رسول خدا که «هلاکت امت من به دست جواناني از قريش است ...» بر کارهاي امويان و خاندان ايشان با اهل بيت حمل مي شود . و نيز کارهاي يزيد.
شاگرد رسول خدا(ص)
اهل سنت او را به عنوان مهم ترين شاگرد رسول خدا مي دانند ، و طبيعتا اگر کسي شاگردي رسول خدا را نموده باشد ديگر محتاج شاگردي يهود و نصاري و مطالعه کتب ايشان  نخواهد شد ؛ مخصوصا مثل ابو هريره اي که بايد روايات رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را در نهي از خواندن کتاب هاي انبياي گذشته شنيده باشد :
مصنف عبد الرزاق ج6 ص112 تا 114 ش 10163 تا 10166
اما با همه اين احوال مي بينيم که ابو هريره به جاي حفظ احترام رسول خدا به عنوان استاد خويش ، زانوي تلمذ و شاگردي در جلوي احبار و بزرگان يهود تازه مسلمان زده تا از ايشان علم ياد بگيرد!!!ابتداي ارتباط ابو هريره با کعب :
أخبرنا محمد بن عبد الله انا روح عن كهمس بن الحسن عن عبد الله بن شقيق قال جاء أبو هريرة رضي الله عنه إلى كعب يسأل عنه وكعب في القوم فقال كعب ما تريد منه فقال أما اني لا أعرف لأحد من أصحاب رسول الله  صلى الله عليه وسلم  ان يكون أحفظ لحديثه مني فقال كعب أما انك لن تجد طالب شيء الا سيشبع منه يوما من الدهر الا طالب علم أو طالب دنيا فقال أنت كعب قال نعم قال لمثل هذا جئت
سنن الدارمي ج1 ص98 ش 284- الطبقات الكبرى ج4 ص332 - تاريخ مدينة دمشق ج67 ص341
روزي ابو هريره به نزد کعب آمد – در حاليکه کعب در بين گروهي نشسته بود - تا از او سوال کند ؛ پس کعب از او سوال کرد که چه مي خواهي ؟
پاسخ داد : آگاه باش که من کسي از اصحاب رسول خدا ( ص ) را نمي شناسم که از من بيشتر روايت حفظ کرده باشد ؛ کعب گفت : آگاه باش که جوينده هيچ چيزي نيست که روزي از آن سير مي شود مگر جوينده علم يا جوينده دنيا .
ابو هريره گفت : تو کعب هستي ؟ ( جز کعب کسي اينگونه سخن علمي نمي گويد )
کعب گفت : ( آري ) تو براي مثل همين مطلب به نزد من آمده اي !!!
استمرار ارتباط ابو هريره با کعب
حدثنا عبد الله حدثني أبي قال قرأت على عبد الرحمن مالك عن يزيد بن عبد الله بن الهاد عن محمد بن إبراهيم بن الحرث التيمي عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة أنه قال خرجت إلى الطور فلقيت كعب الأحبار فجلست معه فحدثني عن التوراة وحدثته عن رسول الله  صلى الله عليه وسلم 
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص486 ش 10308 و ج5 ص453 ش 23842
ابو هريره گفت : به طور رفتم و در آنجا کعب الاحبار را ديدم و با او نشستم ، پس او براي من از تورات روايت کرد و من براي او از رسول خدا ( ص )
پيشرفت ابو هريره در شاگردي يهود :
ابو هريره آگاه ترين غير يهود به تورات :
عن أبي هريرة قال لقى كعبا فجعل يحدثه ويسأله فقال كعب ما رأيت رجلا لم يقرأ التوراة أعلم بما في التوراة من أبي هريرة
الإصابة في تمييز الصحابة ج7 ص440 - تاريخ مدينة دمشق ج67 ص343 - سير أعلام النبلاء ج2 ص600
از ابو هريره روايت شده است که کعب را ديده و با او روايت گفت و از او سوال کرد ؛ پس کعب به او گفت : هيچ مردي را مانند ابو هريره نديده ام که تورات را نخوانده باشد و به آنچه در آن است آگاهي داشته باشد .
ابو هريره از کعب روايت بسيار شنيده است :
در شذا الفياح در شرح اين عبارت که :
ويندرج تحت هذا النوع ما يذكر من رواية الصحابي عن التابعي كرواية العبادلة وغيرهم من الصحابة عن كعب الأحبار
در تحت اين نوع روايت صحابي از تابعي است ؛ مانند روايت عبد الله ها و غير ايشان از صحابه از کعب الاحبار
مي گويد :
قوله كرواية العبادلة وغيرهم أي كأبي هريرة ومعاوية بن أبي سفيان وأنس بن مالك فكلهم من الصحابة ورووا عن كعب الأحبار
الشذا الفياح ج2 ص536
اين که گفته است روايت عبدالله ها و غير ايشان يعني مانند ابو هريره و معاويه وانس بن مالک ؛ که همه ايشان صحابي اند و از کعب الاحبار روايت کرده اند .
در اين زمينه ذهبي در سير اعلام النبلاء در ذيل نام کعب الاحبار مي گويد :
حدث عنه أبو هريرة ومعاوية وابن عباس وذلك من قبيل رواية الصحابي عن التابعي وهو نادر عزيز
سير أعلام النبلاء ج3 ص490
ابو هريره و معاويه و ابن عباس از او روايت کرده اند و روايت ايشان روايت صحابي از تابعي به حساب مي آيد که بسيار نادر است .
نتيجه کار ابو هريره : روايات رسول خدا را از کعب و روايات کعب را از رسول خدا نقل مي کرد!!!
کار ابو هريره به جايي رسيد که روايات رسول خدا را از کعب نقل مي کرد و روايات کعب را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم :
در اين زمينه مسلم بن حجاج نيشابوري (مولف صحيح مسلم) مي گويد :
حدثنا عبد الله بن عبد الرحمن الدارمي ثنا مروان الدمشقي عن الليث بن سعد حدثني بكير بن الاشج قال قال لنا بسر بن سعيد اتقوا الله وتحفظوا من الحديث فوالله لقد رأيتنا نجالس أبا هريرة فيحدث عن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  عن كعب وحديث كعب عن رسول الله  صلى الله عليه وسلم 
التمييز ص175 ش 10 نوشته مسلم بن حجاج 
تاريخ مدينة دمشق ج67 ص359 به نقل از مسلم
البداية والنهاية ج8 ص109 به نقل از مسلم
بسر بن سعيد مي گفت : از خدا بترسيد و در مورد روايت با دقت پيش برويد ؛ قسم به خدا شما ما را ديديد که با ابو هريره مي نشستيم اما او براي ما روايات رسول خدا را از کعب و روايات کعب را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نقل مي کرد.
برخورد عمر با ابو هريره و کعب :
در اين زمينه روايات برخورد عمر با ابو هريره گذشت که مهمترين آن ها اين روايت است :
عن السائب بن يزيد قال سمعت عمر بن الخطاب يقول لأبي هريرة لتتركن الحديث عن رسول الله  صلى الله عليه وسلم  أو لألحقنك بأرض دوس وقال لكعب لتتركن الحديث أو لألحقنك بأرض القردة
كنز العمال ج10 ص129 ش 29472- تاريخ مدينة دمشق ج50 ص172  و ج67 ص343 - أخبار المدينة ج2 ص12 ش 1361 - البداية والنهاية ج8 ص106 - سير أعلام النبلاء ج2 ص601
از سائب بن يزيد روايت شده است که گفت : از عمر بن خطاب شنيدم که به ابو هريره مي گفت : يا روايت کردن از رسول خدا ( ص ) را کنار مي گذاري يا اينکه تو را به دوس تبعيد مي کنم ؛ و به کعب نيز مي گفت : يا روايت کردن از رسول خدا را کنار مي گذاري يا تو را به سرزمين ميمون ها ( يهود که به صورت ميمون مسخ شدند ) تبعيد مي کنم!!!
پايان کار ابو هريره :
ابو هريره بعد از عمري جعل روايت و نسبت دادن آن به رسول خدا در سال 59 هجري در حدود هشتاد سالگي در قصر خويش در عقيق از دنيا رفت ؛ مرگ او در زماني بود که خود وي مي گفت بر آن حالتي که در هنگام وفات رسول خدا داشتند ، باقي نمانده است !!!
از سدي روايت شده است که گفت :
رأيت نفرا من أصحاب النبي  صلى الله عليه وسلم  منهم أبو سعيد الخدري وأبو هريرة وابن عمر كانوا يرون أنه ليس أحد منهم على الحال التي فارق عليها محمدا إلا عبد الله بن عمر
تاريخ مدينة دمشق ج31 ص111 - معجم الأدباء ج2 ص297 - المستدرك على الصحيحين ج3 ص646 ش 6371
عده اي از اصحاب رسول خدا را ديدم که در بين ايشان ابو سعيد خدري و ابو هريره و ابن عمر بودند و چنين اعتقاد داشتند که بر حالتي که از رسول خدا جدا شده اند باقي نمانده اند ، مگر ابن عمر !!!
معاويه نيز دست مزد عمري خوش خدمتي ابو هريره را به ورثه او پرداخت کرد :
حدثنا أبو عبد الله الأصبهاني ثنا الحسن بن الجهم ثنا الحسين بن الفرج ثنا محمد بن عمر قال توفي أبو هريرة سنة تسع وخمسين في آخر إمارة معاوية وكان له يوم توفي ثمان وسبعون سنة وصلى عليه الوليد بن عتبة وهو أمير المدينة ومروان يومئذ معزول عن عمل المدينة فحدثني ثابت بن قيس عن ثابت بن مشحل قال كتب الوليد إلى معاوية يخبره بموت أبي هريرة فكتب إليه انظر من ترك فادفع إلى ورثته عشرة آلاف درهم وأحسن جوارهم وافعل إليهم معروفا فإنه كان ممن نصر عثمان وكان معه في الدار رحمه الله تعالى
المستدرك على الصحيحين ج3 ص581 ش 6157 - تاريخ مدينة دمشق ج67 ص391 - الإصابة في تمييز الصحابة ج7 ص444- الطبقات الكبرى ج4 ص340- تاريخ الإسلام ج4 ص357
ابوهريره در سال 59 در آخر حکومت معاويه از دنيا رفت ؛ و در آن زمان 87 سال سن داشت ، و وليد بن عتبة بر او نماز خواند در حاليکه ( وليد ) امير بر مدينه بود و مروان معزول از مدينه ؛... وليد به معاويه نامه نوشت و خبر مرگ ابو هريره را بدو داد ، پس به او نوشت که ببين چه کساني وارث او هستند و به ايشان ده هزار درهم بده و با ايشان به خوبي برخورد نما و به ايشان نيکي بنما ، زيرا او از کساني بوده است که عثمان را ياري کرد و همراه او در خانه عثمان بود .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page