ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند
مثل حیدر در میان کوچه هایش می کشند
نامسلمانان به فکر سنّ و سالش نیستند
پابرهنه، بی عمامه ،بی عبایش می کشند
بی مروّت ها سوار مرکب و دنبال خود
(پیرمرد)ی را (پیاده)، (بی عصا)یش می کشند
با(طناب)و (دست بسته)،(سیلی) و آتش به در(ب)
لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند
نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور
در میان کوچه زیر دست و پایش می کشند
روضه ها را در خیالش هی مجسم می کنند
از مدینه ناگهان تا کربلایش می کشند
(زینت دوش نبی) افتاده (بی سر بر زمین)
وای بر من از کجاها تا کجایش می کشند
شاه غیرت روی خاک افتاده و بی غیرتان
نقشۀ حمله به سوی خیمه هایش می کشند
چون نمی برّید خنجر حنجرش را از جلو
ناکسان این بار خنجر از قفایش می کشند
کاروان عصمت و توحید را ،(نامحرمان)
کربلا تا کوفه و شام بلایش می کشند
اشک دختر بچه ای یک شهر را بر هم زده
با سر باباش جان را از صدایش می کشند
در قنوتش رفته در فکر تمام روضه ها
ناگهان سجاده را از زیر پایش می کشند
ارسالی توسط آقای سعید ابراهیمی