خداوند متعال در آیه 43 از سورۀ رعد، شهادت به رسالت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) اسلام می دهد و می فرماید: «آن ها كه كافر شدند، میگویند: تو پیامبر نیستی.» بگو: كافی است كه خداوند، و كسی كه علم كتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
خداوند متعال در آیه 43 از سورۀ رعد، شهادت به رسالت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) اسلام می دهد و می فرماید: (وَ يَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَيْنی وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ)؛ 1
«آن ها كه كافر شدند، میگویند: تو پیامبر نیستی.» بگو: كافی است كه خداوند، و كسی كه علم كتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
خداوند این شهادت را با شهادت کسی که نزد او «علم الکتاب» است، قرین می سازد؛ در تفسیر این آیه اقوال مختلفی از مفسرین اهل سنت و تشیّع نقل شده است مبنی بر اینکه مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» شخص امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. اکنون با بررسی این دسته از اقوال در پی اثبات مدعی هستیم.
بهانهجویی كفّار
بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) موقعیت مشركین و كفار را به خطر انداخت؛ زیرا حضرت با كلمه مباركه «لا اله الاّ الله» خدایان دروغین و بت های مشركین را از درجۀ اعتبار ساقط كرد و مردم را به توحید و یكتاپرستی دعوت نمود.
بزرگان قریش و مشركین كه با ترویج شرك و بتپرستی، موقعیت اجتماعی بزرگی به دست آورده بودند، و از هدایا و نذورات مردمی كه به پای بت های بیجان میریختند، ثروت فراوانی اندوخته بودند، از ظهور اسلام و نزول ارزشمندترین كتاب آسمانی؛ یعنی قرآن كریم، به شدت نگران شدند، از این رو برای حفظ موقعیت اجتماعی خود و دفاع از بت و بتپرستی، درصدد مقابله با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) و معجزه جاوید او برآمدند.
گاهی با نسبت های ناروا مانند: ساحر، مجنون و ... شخصیت آن حضرت را زیر سؤال میبردند تا مردم به او توجهی نكنند: (قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ)؛ 2 «كافران گفتند: این (مرد) ساحر آشكاری است.» یا: (وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ)؛ 3 «و كافران گفتند: این (مرد) ساحر بسیار دروغ گویی است.» یا: (وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ)؛ 4 «كافران گفتند: ای كسی كه ذكر (قرآن) بر او نازل شده است، مسلّماً تو دیوانهای.»
گاهی نیز خود آن حضرت را مورد آزار و اذیت قرار میدادند و یا او را تطمیع كرده، وعده مال و جاه میدادند تا دست از رسالتش بردارد.
و بالاخره گاهی با انكار معجزه بودن قرآن، اصل رسالت را انكار میكردند و میگفتند: (وَ يَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه)؛ 5 «كسانی كه كافر شدند، میگویند: چرا آیه (و معجزهای) از پروردگارش بر او نازل نشده است.»
در اولین آیه و بعضی آیات دیگر از سوره رعد، خداوند به اشكال ها و ایرادهایی كه مشركین بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یا معجزه بودن قرآن میگرفتند، پاسخ میدهد. و با جواب های مناسب، حقانیت و معجزه بودن قرآن را اثبات میكند و میفرماید: (تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ وَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ)؛ 6 «این ها آیات كتاب (آسمانی) است و آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند.»
و در آخرین آیه این سوره با شهادت دادن خود و كسی كه علم كتاب نزد اوست، شبهه انكار اصل رسالت را پاسخ داده و در نتیجه نبوت آن حضرت را به اثبات می رساند: (وَ يَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَيْنی وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ)؛ 7 «آن ها كه كافر شدند، میگویند: تو پیامبر نیستی، بگو: كافی است كه خداوند و كسی كه علم كتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند.»
ضمیمه برهان به برهان
مطلب قابل توجه این است كه شهادت خداوند و كسی كه علم كتاب نزد اوست از قبیل ضمیمه شهادت به شهادتی دیگر نیست؛ بلكه از قبیل ضمیمه برهان و دلیلِ مستقل به برهان دیگر است؛ زیرا در قضاوت های متعارف كه حداقل وجود دو شاهد ضروری است، از شهادت یك فرد، علم عادی حاصل نمیشود؛ یعنی شهادت یك نفر ناقص است كه با ضمیمه فرد دوم شهادت او كامل میشود، یا به تعبیر دیگر از ضمّ دو شهادت ناقص، شهادت كامل به وجود میآید؛ ولی در شهادت خداوند متعال نقصی وجود ندارد تا نیازی به ضمیمه شهادت دوم باشد.
پس شهادت خداوند مسلماً شهادت قطعی و كامل میباشد. در نتیجه، شهادت كسی كه علم كتاب نزد اوست نیز باید شهادت قطعی و كامل باشد؛ زیرا با شهادت خداوند متعال علم حاصل میشود و اگر شهادت فرد دوم ناقص باشد، معنایی ندارد كه به شهادت كامل ضمیمه گردد؛ چون با وجود شهادت قطعی و علمآور، كسی به دنبال شهادت ظنی نمیرود.
علاوه بر این، قرآن كریم آنان را كه در اصول دین از ظن و گمان پیروی میكردند، مذمت نموده است: (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)؛ 8 «آن ها تنها از گمان بیپایه پیروی میكنند، با این كه "گمان" هرگز انسان را از حق بینیاز نمیكند.» پس چگونه ممكن است كه خود، برای اثبات اصلی از اصول دین (نبوت) دلیل ظنی اقامه نماید؟
پس معلوم میشود كه شهادت خداوند و (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) از قبیل ضمیمه برهان مستقل به برهان و دلیل مستقل دیگر میباشد، كه وجود هر یك برای اثبات مدعا كافی است. حال باید ببینیم كه مقصود از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) كیست كه خداوند شهادت او را به عنوان برهان مستقل در كنار شهادت خود ذكر فرموده است؟
اقسام شهادت
قبل از آن كه مقصود از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) را بررسی نماییم، مناسب است كه ابتدا اقسام شهادت و معنای آن ها و این كه منظور از شهادت خداوند، كدام یك از این اقسام میباشد را بیان كرده، سپس به مطلب مورد نظر بپردازیم.
شهادت بر دو قسم است: «شهادت تأدیه» و «شهادت تحمّل» و شهادت تأدیه نیز بر دو قسم است: «شهادت قولی» و «شهادت فعلی.»
شهادت تأدیه؛ یعنی آن چه را كه شاهد میداند (اعم از این كه شنیده و یا دیده) در مقابل غیر اظهار و ادا نماید كه اگر با گفتار اظهار نمود «شهادت قولی» است و اگر با فعل و كردار باشد «شهادت فعل» نامیده میشود.
شهادت تحمّل؛ یعنی این كه شاهد با دیدن و یا شنیدن فقط به مورد شهادت علم دارد؛ امّا در مقام اظهار و ادای آن برنمیآید.
مقصود از شهادت خداوند
با توجه به اقسام شهادت میگوییم: شهادت خداوند، شهادت تأدیه است، نه شهادت تحمّل؛ چون شهادت تحمّل به معنای دیدن و ناظر بودن و علم داشتن است و معنا ندارد كه در مسئله مورد بحث؛ یعنی تصدیق ادعای رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) را در نبوت، به علم خدا ارجاع داده و علم خدا را حجت بر علیه كفار بدانیم؛ چون آن ها راهی به علم خداوند ندارند تا بفهمند آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در ادعای خود صادق است یا نه؟ و همچنین مقصود از ادای شهادت، شهادت قولی است، نه فعلی؛ زیرا ادلهای كه دلالت بر حقانیت رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مینماید یا قرآن است كه خود معجزهای جاوید میباشد و یا غیر قرآن مانند سایر معجزات. از طرفی آیات سوره رعد پیشنهاد كفار را كه تقاضای معجزهای به غیر از قرآن نموده بودند، رد كرده است؛ یعنی معجزهای برای آنان نازل نفرمود، پس معنا ندارد كه خداوند از همان راهی كه نفی نموده، به رسالت پیامبر شهادت بدهد.
بنابراین قطعاً مقصود از شهادت خداوند، استشهاد به قرآن است و استناد به قرآن نیز از این جهت است كه معجزه و آیت به صدق رسالت است؛ یعنی كلام الهی است كه به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شهادت میدهد و چون قرآن از مقوله كلام و گفتار است، معلوم میشود كه شهادت خداوند بر رسالت پیامبرش (صلی الله علیه و آله) شهادت قولی است و دیگر نیازی نیست كه به مانند فخر رازی در «تفسیر كبیر» 9 شهادت خداوند را از مقولة فعل بدانیم. 10
چنانكه در قرآن میفرماید: (وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ اِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَی صِرَاطٍ مُستَقِیمِ)؛ 11 «سوگند به قرآن حكیم! تو قطعاً از رسولان (خداوند) هستی و بر راه راست (قرار) داری.»
(وَمَا مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُول قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل)؛ 12 «محمد (صلی الله علیه و آله) فقط فرستاده خدا است و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند.»
(مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أبَا أحَدٌ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولُ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِيّینَ)؛ 13 «محمد (صلی الله علیه و آله) پدر هیچ یك از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و ختم كننده و آخرین از پیامبران است.»
و نظیر این آیات كه خداوند به وسیله آن ها به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شهادت داده است، در قرآن بسیار است و تمام آن ها از مقوله قول و گفتار هستند، نه از مقوله فعل و كردار.
مراد از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) در اقوال مفسران
در این زمینه اقوال زیادی ذكر شده است كه در این جا به ذكر چند قول بسنده كرده و هر یك از آن ها را مورد بررسی قرار میدهیم:
قول اول: بعضی از مفسرین گفتهاند كه مراد «خداوند متعال» میباشد. این قول را مرحوم طبرسی14 ، فخر رازی15 و زمخشری16 به «حسن بصری» و «سعید بن جبیر» و «زجاج» نسبت دادهاند. زمخشری و فخر رازی از حسن بصری نقل كردهاند كه او گفته است:
«لا والله یعنی الا الله؛ سوگند به خدا كه خداوند در این جا خودش را قصد كرده است.»
این تفسیر صحیح نیست؛ زیرا:
اوّلاً: خلاف مقصود عطف است؛ چون عطف بر مغایرت بین معطوف و معطوف علیه دلالت دارد، در حالی كه اگر مقصود ذات خداوند باشد، مغایرتی وجود نخواهد داشت.
ثانیاً: لازمة این تفسیر، عطف كردن صفت خدا بر ذات او است، در صورتی كه عطف صفت بر ذات قبیح و غیر صحیح است17 ، چنان كه فخر رازی میگوید: صحیح نیست كه بگوییم: «شَهِدَ بِهَذَا زَيْدٌ وَالْفَقِیهُ؛ به این امر زید و فقیه گواهی دادند.» و مراد از فقیه خود زید باشد؛ چون این عطف، عطف صفت بر ذات میباشد و این قبیح است؛ بلكه باید گفت: «شَهِدَ بِهِ زِيْدٌ الْفَقِیه؛ زید فقیه به این امر شهادت داده است.» 18
قول دوم: عدهای مانند «ابن كثیر» گفتهاند: مقصود از كتاب، تورات و انجیل و مقصود از كسانی كه علم كتاب در نزد آن ها است، علمای یهود و نصارا میباشند؛ زیرا این ها از بشارت هایی كه درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله در كتاب هایشان آمده است، خبر دارند، و اوصاف پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در كتاب های خود خواندهاند. 19
«ابن جریر» از ابن عباس نقل كرده است كه از او سؤال شد: «(وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب)؟ قَالَ: هُمْ اَهْلُ الْكِتَابِ مِنَ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَی؛20 چه كسی است كه علم كتاب نزد او است؟ گفت: ایشان اهل كتاب از یهود و نصارا هستند.»
این تفسیر نیز صحیح نیست؛ زیرا همان گونه كه قبلاً گفتیم، مقصود از شهادت در این جا ادای شهادت میباشد، نه تحمّل شهادت، به تعبیر دیگر، مقصود این است كه عالم به كتاب، شهادت بدهد، نه این كه فقط بداند. در صورتی كه سوره رعد در مكه نازل شده است و در آن هنگام هیچ كس از علمای یهود و نصارا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایمان نیاورده بودند و به رسالت او شهادت نداده بودند. مبارزه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و دعوت آن حضرت در مكه فقط با مشركین قریش بوده است، با این حال معنی ندارد كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در رسالت خود به شهادت كسی كه به نبوت او ایمان نیاورده و گواهی نداده است، احتجاج كند.
قول سوم: بعضی دیگر گفتهاند: مقصود آن دسته از علمای یهود و نصارا هستند كه ایمان آورده و به رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) گواهی دادهاند، مانند: «عبد الله بن سلام»، «سلمان فارسی»، «جارود» و «تمیم داری» و... .
سیوطی میگوید: «عدهای مانند عبد الرزاق و ابن جریر و ابن منذر از قتاده روایت كردهاند كه او گفته است: از اهل كتاب كسانی بودند كه حق را میشناختند و به آن ها شهادت میدادند، مانند: عبد الله بن سلام و جارود و تمیم داری و سلمان فارسی. 21
این قول نیز مانند دو قول سابق مورد قبول نیست؛ زیرا تمام افرادی كه نام برده شدهاند، در مدینه اسلام آوردهاند؛ ولی آیه مباركه مورد بحث در مكه نازل شده است، پس چگونه ممكن است كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دلیل رسالت خود را شهادت افرادی قرار دهد كه بعداً در مدینه ایمان خواهند آورد؟
قول چهارم: گروهی دیگر گفتهاند: مقصود از (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) خصوص «عبد الله بن سلام» میباشد كه از علمای یهود بوده، و در مدینه ایمان آورده است. 22
سیوطی میگوید: «عدهای از مجاهد نقل كردهاند كه وقتی وی آیه (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) را میخواند، میگفت: او عبد الله بن سلام است.» 23
این قول نیز مردود است؛ زیرا همان طور كه قبلاً گفتیم، تمام سوره رعد در مكه نازل شده است؛ ولی عبد الله بن سلام در مدینه ایمان آورد و معنی ندارد كه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شهادت كسی را كه بعداً ایمان خواهد آورد، به عنوان دلیل بر نبوتش ذكر نماید.
عدهای در طرفداری از این قول گفتهاند: مكی بودن سوره منافات ندارد كه بعضی از آیات آن در مدینه نازل شده باشد، و لذا ممكن است تمام آیات سوره رعد در مكه نازل شده باشد؛ لكن خصوص این آیه در مدینه و در شأن عبد الله بن سلام باشد.
علّامه طباطبایی رحمه الله در پاسخ این احتمال میفرماید: مجرد احتمال كه اثبات نمیكند این آیه در مدینه نازل شده است؛ بلكه باید برای اثبات مدعا، روایت صحیحی كه بتوان به آن اعتماد كرد وجود داشته باشد، و در اینجا علاوه بر آنكه چنین روایتی نیست، مفسرین نیز تصریح كردهاند كه تمام این سوره در مكه نازل شده است. 24
سیوطی میگوید: «عدهای نقل كردهاند: از سعید بن جبیر سؤال شد: آیا مراد از عالم به كتاب در این آیه عبد الله بن سلام است؟ در پاسخ گفت: چگونه این كلام صحیح است، در حالی كه سورة رعد در مكه نازل شده است؛ ولی عبد الله بن سلام در مدینه و بعد از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، اسلام آورده است؟»25
«ابن عبد الله» در شرح حالات عبد الله بن سلام میگوید: «در مورد این آیه مباركه گفته شده است كه مقصود از عالم به كتاب عبد الله بن سلام است؛ لكن عكرمه و حسن بصری این كلام را رد كردهاند و گفتهاند: چگونه این حرف صحیح میباشد، با اینكه سوره رعد در مكه نازل شده و اسلام عبدالله بن سلام بعد از آن بوده است؟»26
شاهد دیگر بر این مطلب نقل «زُهری» است كه می گوید: «عمر بن خطاب با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سخت دشمن بود تا آن كه روزی آمد، و در حالی كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مشغول نماز بود، به آن حضرت نزدیك شد، شنید كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) این آیه را میخواند كه خدا به او خطاب نموده «قبل از رسالت، تو كتاب نمیخواندی، و با دست خود چیزی نمینوشتی، اگر چنین بود منكران به شك میافتادند.» 27
و باز شنید كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) این آیه را میخواند: «مردم كافر میگویند: تو رسول خدا نیستی، بگو بهترین شاهد من خدا است و كسی كه نزد او علم كتاب است.» عمر صبر كرد تا نماز رسول خدا (صلی الله علیه و آله) تمام شد و به سرعت به دنبال حضرت رفت و اسلام آورد. 28
همه میدانند كه اسلام عمر در سال ششم بعثت و در مكه بوده است و همین دلیل است بر اینكه آیه (كَفَی بِاللهِ شَهِیداً) در مكه نازل شده است، نه در مدینه و به اسلام عبد الله بن سلام ربطی ندارد.
قول پنجم: عدهای دیگر از مفسرین عامه و علمای شیعه میگویند: مقصود از كتاب، قرآن مجید و مقصود از عالم به كتاب، عالم به قرآن میباشد.
علامه طباطبایی رحمه الله مینویسد: مقصود از كتاب، قرآن كریم است و معنای آیه چنین میباشد: «هر كس این كتاب را فرا گرفته و بدان عالم گشته و در آن تخصّص یافته باشد، گواه است بر این كه قرآن از ناحیه خدا است و من هم كه آورنده آن هستم، فرستاده خدایم.» 29
سپس میفرماید: با این احتمال (قول پنجم)، آخر سوره (آیه مورد بحث) ناظر به اول آن میباشد كه میفرماید: (تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِی اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقَّ وَلَكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسُ لَا يُؤْمِنُون)؛ 30 «این ها آیات كتاب (آسمانی) میباشد و آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق است؛ ولی بیشتر مردم ایمان نمیآورند.»
و نیز ناظر به وسط سوره میباشد كه میفرماید: (أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ)؛ 31 «آیا كسی كه میداند آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حق میباشد، همانند كسی است كه نابیناست؟ تنها صاحبان اندیشه متذكر میشوند.»
این گفتار از خدای سبحان در حقیقت یاری كردن قرآن، و دفاع از آن است در قبال توهین كفار كه مكرر میگفتند: (لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه)؛ 32 «چرا آیه «و معجزهای» از پروردگارش بر او نازل نشده است؟» و در آیه مورد بحث گفتند: (لَسْتَ مُرْسَلاً)؛ «اصلاً تو فرستاده خدا نیستی.»؛ ولی در این آیه جواب آن ها داده شد كه: خدای من در این قرآن به رسالت من گواهی داده است و آن كه عالم به قرآن میباشد نیز به رسالت من شهادت داده است.
زمخشری نیز میگوید: «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ وَالَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْقُرْآن؛33 یعنی مراد از كتاب، قرآن، و مقصود از عالم، كسی است كه عالم به قرآن میباشد. فخر رازی همین قول را به «اَصَم» نسبت داده و مفصل توضیح میدهد و در پایان مینویسد: مقصود از كسی كه علم كتاب نزد اوست؛ كسی است كه علم قرآن نزد او میباشد. با توجه به این كه هر یك از اقوال گذشته از جهاتی دچار اشكال و ضعف بودند، قول صحیح همین قول پنجم میباشد؛ زیرا در این قول هیچ یك از ضعف ها و اشكالاتی كه سایر اقوال داشتند، وجود ندارد.
ویژگیهای (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب)
بحث مهمی كه در این جا وجود دارد این است، آن كس كه عالم به قرآن است و شهادتش به عنوان برهانی مستقل در كنار شهادت پروردگار متعال ذكر شده، كیست و چه ویژگی هایی دارد؟ مسلّماً چون سورة مباركه رعد در مكه نازل شده است، او باید در مكه و قبل از نزول این سوره اسلام آورده و عالم به قرآن باشد؛ یعنی قرآن را از نظر فصاحت و بلاغت، مشتمل بر اخبار غیبی و از سایر جهات به عنوان معجزه پذیرفته باشد تا بتواند در مقابل مشركین مكه به رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و معجزه بودن آن شهادت بدهد.
بهترین مصداقی كه در بین اصحاب این ویژگی ها را در حدّ اعلا دارا بود، حضرت علی علیه السلام میباشد؛ زیرا آن حضرت اولین كسی بود كه اسلام آورد34 و همواره در تمام فراز و نشیب ها، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را همراهی میكرد و او بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اول كسی بود كه از آیات الهی آگاهی مییافت و آن ها را مینوشت؛ فلذا آن حضرت از تمام صحابه به كتاب خدا داناتر بود.
بدین جهت امّ سلمه میگوید: پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ؛35 قرآن و علی با هم هستند و از یكدیگر جدا نمیشوند تا این كه در كنار حوض بر من وارد شوند.» و خود حضرت علی علیه السلام نیز این حقیقت را این گونه بیان میفرماید كه: «مَا نَزَلَتْ آيَةٌ فِی كِتَابِ اللهِ جَلَّ وَعَزَّ اِلَّا وَقَدْ عَلِمْتُ مَتَی نَزَلَتْ وَ فيِمَا نَزَلَتْ؛36 هیچ آیهای در كتاب خدا نازل نشد؛ مگر این كه من میدانم چه زمانی و در مورد چه شخصی نازل شده است.»
بنابراین نتیجهای كه از مطالب گذشته گرفته میشود، این است كه مصداق بارز (وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابَ) امام علی علیه السلام میباشد، و شهادت آن حضرت است كه به عنوان برهانی مستقل در قرآن كریم ذكر شده است.
بحث روایی
مؤید مطالب فوق روایات فراوانی است كه از شیعه و اهل سنت در ذیل آیة مورد بحث نقل شده و نزول این آیه را در شأن حضرت علی علیه السلام میدانند كه به جهت رعایت اختصار بخشی از آن ها را نقل میكنیم:
1. علی بن عابس گفت: من و ابو مریم نزد «عبد الله بن عطا» رفتیم، ابو مریم به ابن عطا گفت: حدیثی را كه برای من از حضرت امام باقر علیه السلام روایت كردی، برای «علی بن عابس» روایت كن! ابن عطا گفت: من نزد حضرت امام باقر علیه السلام بودم كه فرزند «عبد الله بن سلام» از آن جا عبور كرد، عرض كردم: فدایت شوم! آیا این فرزند کسی است که علم کتاب نزد او است؟ امام باقر علیه السلام فرمود: نه، عالم به کتاب صاحب شما علی بن ابی طالب است كه در مورد او آیاتی از كتاب نازل شده است، مانند: (الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)، 37 (أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه)، 38 (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا39 ).40
2. سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میكند كه او گفت: مراد از كلام خداوند كه فرمود: (وَ مَنْ عِنَدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) علی بن ابی طالب است. 41
3. ابو صالح در مورد آیة علم الكتاب گفته است: مقصود علی بن ابی طالب است كه عالم به تفسیر و تأویل، ناسخ و منسوخ، حلال و حرام بود. 42
4. وقتی «معاویة بن ابی سفیان» با «قیس بن سعد بن عباده» در مدینه رو به رو شد، قیس گفت: (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) علی بن ابی طالب علیه السلام است، معاویه در پاسخ گفت: عبد الله بن سلام است. قیس گفت: مراد علی علیه السلام است و سپس آیاتی را از قرآن قرائت كرد، مانند: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) 43 و (أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه) 44 و گفت: مراد از «هادی» در آیه اول «شاهد» در آیه دوم علی بن ابی طالب است؛ چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را در روز غدیر به خلافت نصب نمود و فرمود: «هر كه من مولای اویم، پس علی نیز مولای اوست» و همچنین فرمود: «ای علی! تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی، جز این كه بعد از من پیامبری نخواهد بود.» معاویه در جواب قیس ساكت شد، و نتوانست كلام قیس را انكار كند. 46
2. «ولید سمّان» گفته ا ست: حضرت امام صادق علیه السلام به من فرمود: مردم درباره پیغمبران اولوا العزم و صاحب شما امیرالمؤمنین علیه السلام چه نظری دارند؟ عرض كردم: آن ها هیچ كس را بر انبیای اولوالعزم مقدم نمیدانند، حضرت فرمود: خداوند عزوجل دربارة موسی علیه السلام میفرماید: «ما در الواحی كه از آسمان بر او فرو فرستادیم از هر چیز یك موعظهای نوشتیم.» 47 و نفرمود: همه چیز، و درباره عیسی علیه السلام میفرماید: «او از طرف خدا آمده است تا بعضی از چیزهایی را كه شما در آن اختلاف دارید، روشن و بیان كند.» 48 و نفرمود: همه چیز؛ لكن درباره صاحب شما امیرالمؤمنین علیه السلام میگوید: «ای پیغمبر! بگو: بهترین گواه بین من و شما خداست و كسی كه علم تمام كتاب نزد اوست.» 49
و از طرفی خداوند میفرماید: «هیچ تر و خشكی نیست؛ مگر این كه در كتابی آشكار (كتاب علم خدا) ثبت است.» 50 و خدا علم این كتاب را به امیرالمؤمنین علیه السلام داده است. 51
. «عمر بن اذینه» گفته است: امام صادق علیه السلام فرمود: آن كسی كه عالم به كتاب است، امیرالمؤمنین علیه السلام میباشد و چون از آن حضرت سؤال شد آیا كسی كه نزد او علم بعض از كتاب است، داناتر میباشد یا كسی كه نزد او علم تمام كتاب است؟ حضرت فرمود: كسی كه نزد او علمی از كتاب میباشد، دانش او به اندازه آبی است كه بال پشه با خود از دریا برمیدارد. و امیر المؤمنین علیه السلام فرمودهاند: تمام علمی را كه آدم علیه السلام با خود از آسمان به زمین آورد و تمام مقامات و علوم انبیا تا خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله) همگی در ما عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) وجود دارد. 52
4. «ابو سعید خدری» گفته است: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دربارة آیة (الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ) 53 سؤال كردم، فرمود: این آیه در مورد وصی برادرم «سلیمان بن داود» نازل شده است. عرض كردم: ای رسول خدا! پس مراد از آیه شریفة (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) كیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالب میباشد. 54
دلالت آیه بر خلافت امام علی علیه السلام
از مجموع بحث های گذشته و روایاتی كه نقل شد این نتیجه به دست میآید كه حضرت علی علیه السلام عالم به كلّ قرآن بود؛ و لذا در روایات تنها كسی كه به عنوان مصداق (وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب) معرفی شده، آن حضرت میباشد، و در بین اصحاب كسی دارای چنین مقام علمی نبوده است، پس حضرت داناترین اصحاب به كتاب خدا بود.
و از طرفی، به لحاظ این كه امامت و خلافت همان ادامه راه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و رهبری و هدایت مردم به طریق سعادت و بیان احكام الهی از قرآن و سنت نبوی و تفسیر آن دو میباشد و كسی شایسته این مقام است كه عالم به كتاب و سنت باشد؛ زیرا تشكیل حكومت اسلامی تنها بر اساس علم به منابع اصیل اسلام؛ یعنی قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) میسر است و چون حضرت علی علیه السلام به عنوان تنها مصداق عالم به كتاب معرفی شده است، پس اوست كه شایسته مقام امامت و رهبری امت اسلام بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) میباشد؛ زیرا رهبری امت اسلام به اداره امور مالی و اقتصادی منحصر نیست؛ بلكه قضاوت، تفسیر قرآن، بیان احكام، ایجاد وحدت و برادری در بین مسلمین، اجرای عدالت، شناخت عوامل تقویت اسلام و نظام اسلامی، هدایت مردم در مسیر حق و صراط مستقیم و بالاخره پیاده نمودن احكام الهی در متن جامعه كه تفسیر عملی از قوانین حیاتبخش اسلام میباشد، از وظایف بزرگ امام در حكومت اسلامی است.
و طبعاً كسی میتواند این اهداف و وظایف را در حكومت و جامعه اسلامی عملی سازد كه خود عالم و آگاه به آن ها باشد، و قطعاً بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) كسی سزاوارتر از علی علیه السلام به این منصب وجود نداشت؛ زیرا او از تمام اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) داناتر و آشناتر به قرآن كریم بود. به همین جهت بود كه خلفا در مواردی كه مشكل علمی پیدا كرده و حكمی را نمیدانستند و یا به خطا حكم میكردند، به امیر المؤمنین علیه السلام مراجعه مینمودند و آن حضرت آن ها را راهنمایی میفرمود؛ ولی حضرت علی علیه السلام در تمام دوران زندگی پرافتخار خویش، حتی در یك مورد هم محتاج به غیر پیامبر صلی الله علیه و آله نشد و موردی پیش نیامد كه حكم آن را نداند. ما به جهت رعایت اختصار فقط یك نمونه از رجوع خلفا به حضرت علی علیه السلام را نقل میكنیم:
داستان مراجعة خلفا به امیر المؤمنین علیه السلام
«محمد بن یعقوب» از حضرت امام صادق علیه السلام روایت نموده است: در زمان خلافت ابوبكر مردی كه شراب نوشیده بود، نزد خلیفه آوردند، ابوبكر پرسید: آیا تو خمر نوشیدهای؟ گفت: آری. خلیفه گفت: نوشیدن خمر حرام است.
مرد شرابخوار گفت: من اسلام اختیار كردهام و اسلامم قوی است؛ لكن محل زندگی من در جایی است كه مردم آن جا خمر مینوشند و آن را حلال میشمرند. اگر میدانستم كه نوشیدن خمر حرام است؛ البته اجتناب مینمودم. ابوبكر به عمر رو كرد و گفت: رأی تو در این باره چیست؟
عمر گفت: مشكلی است كه راه حلّ آن جز نزد علی علیه السلام پیدا نشود. علی را بخوانید.
سپس عمر گفت: حكم و قضای این واقعه در خانه علی علیه السلام قرار دارد.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: ابوبكر و عمر برخاستند، و آن مرد را با خود آوردند و جماعتی كه در محضر بودند همگی به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند. ابوبكر داستان را تعریف كرد و آن مرد نیز قصه خود را بازگو نمود.
حضرت فرمودند: كسی را با او در مجالس مهاجرین و انصار بفرستید تا تفحص كند كه آیا تا به حال كسی از آنان آیه حرمت را بر آن مرد خوانده است؟ و اگر خوانده است، بر خواندنش شهادت بدهد. همین دستور را اجرا كردند، و هیچ كس از مهاجرین و انصار بر قرائت و تلاوت آیه تحریم شراب درباره وی گواهی ندادند.
حضرت علی علیه السلام او را آزاد كرده و فرمودند: اگر از این پس خمر بنوشی، ما بر تو حدّ جاری خواهیم ساخت. 55
******************
پی نوشت:
1) رعد/ 43.
2) یونس/ 2.
3) ص/ 4.
4) حجر/ 6.
5) رعد/ 7 و 27.
6) رعد/ 19 و 31.
7) رعد/ 43.
8) النجم/ 28.
9) التفسیر الكبیر، فخر رازی، طبع سوم، ج 19، ص 69.
10) المیزان، محمد حسین طباطبایی، نشر بنیاد علمی و فكری علامه طباطبایی، سال 1363 ش، ج 11، ص 587.
11) یس / 4 ـ 2.
12) آل عمران/144.
13) احزاب/40.
14) مجمع البیان، طبرسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1329 هـ ش، ج 3، ص 301.
15) التفسیر الكبیر، ج 19، ص 70.
16) الكشاف، جار الله زمخشری، بیروت، دارالكتاب العربی، ج 2، ص 536.
17) المیزان، ج 11، ص 588 (مترجم).
18) التفسیر الكبیر، ج 19، ص 70.
19) تفسیر القرآن العظیم، ابن كثیر، بیروت، دارالمعرفة، طبع اول، 1406 ق، ج 2، ص 540.
20) التفسیر الكبیر، ج 19، ص 70.
21) الدر المنثور، جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، چاپ كتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق، ج 4، ص 69.
22) روح المعانی، شهاب الدین سید محمد آلوسی، احیاء التراث العربی، بیروت، طبع چهارم، 1045 ق، ج 13، ص 175.
23) الدر المنثور، ج 4، ص 69.
24) المیزان، ج 11، ص 589.
25) الدر المنثور، ج 4، ص 69.
26) الاستیعاب، یوسف بن عبد الله بن عبد البر، مكتبۀ نهضۀ، مصر، ج 3، ص 922.
27) عنكبوت / 48.
28) الدر المنثور، ج 4، ص 69.
29) المیزان، ج 11، ص 386 (مترجم).
30) رعد / 1.
31) رعد/ 19.
32) رعد/ 7 و 27.
33) الكشاف، زمخشری، ج 2، ص 536.
34) ترجمة الامام علی بن ابی طالب، ابن عساكر، مؤسسه محمودی، بیروت، طبع دوم، 1398 ق، ج 1، ص 64.
35) المستدرك علی الصحیحین، ابو عبد الله الحاكم النیشابوری، دارالمعرفة، بیروت، ج 3، ص 124.
36) شواهد التنزیل، حاكم حسكانی، مجمع احیای فرهنگ اسلامی، طبع اول، 1411 ق، ج 1، ص281.
37) رعد/ 43.
38) هود/ 17.
39) مائده/ 55.
40) مناقب علی بن ابی طالب، ابن مغازلی، المكتبة الاسلامیة، تهران، ص 313، ح 358.
41) شواهد التنزیل، حاكم حسكانی، ج 1، ص401.
42) شواهد التنزیل، حاكم حكانی، ج 1، ص405.
43) رعد/ 7.
44) هود/ 17.
45) ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، منشورات دار الكتب العراقیه، طبع هشتم، 1385ق، ص 104، باب 30.
، ج 1، ص 333، ح 6.
46) اصول كافی، كلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت
47) اعراف/ 145.
48) زخرف، 63.
49) رعد/ 43.
50) انعام/ 59.
51) الاحتجاج، طبرسی، نشر المرتضی، سال 1403 ق، ج 2، ص 375.
52) البرهان فی تفسیر القرآن، محدث بحرانی، دارالكتب العلمیة، قم، ج 2، ص 302، ح 4.
53) نمل/ 40.
54) البرهان فی تفسیر القرآن، محدث بحرانی، ج2، ص 303، ح 13.
55) غایة المرام، محدث بحرانی، باب 42، ص535، ح 5.
رضا کوهساری
موعود
************************************************
آیه قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ در شأن کیست؟
در داستان حضرت سلیمان «علی نبیّنا و علیه السلام» هنگامی که آن حضرت خواستند قدرت سلطنت مادی و معنوی خود را به ملکه سبا نشان دهند فرمودند: اى گروه بزرگان! كداميك از شما توانايى داريد تخت او را پيش از آن كه خودشان نزد من بيايند و تسليم شوند براى من بياوريد؟
«قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ».[1]
عفريتى از جن رو به سوى سليمان كرد و گفت من تخت او را پيش از آن كه مجلس تو پايان گيرد و از جاى برخيزى نزد تو مى آورم.
«قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِك».
دومين نفر مرد صالحى بود كه آگاهى قابل ملاحظه اى از"كتاب الهى" داشت، چنان كه قرآن در حق او مى گويد: " كسى كه علم و دانشى از كتاب داشت ، گفت من تخت او را قبل از آن كه چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد"!!
«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ».
هنگامى كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با استفاده از نيروى معنوى خود تخت ملكه سبا را در يك طرفة العين نزد او حاضر كرد.
اکثر قریب به اتفاق مفسرین اهل سنت وقتی به این آیه رسیده اند آن مرد صالح را «عاصف ابن برخیا» وزیر حضرت سلیمان دانسته اند و او را دارای مقام «صدیقیت»و «اسم اعظم» دانستهاند به گونهای که وقتی دعا مینمود دعایش مستجاب میگشت. که نمونهای از این کلمات بیان میشود.
1- «سیوطی» در درالمنثور مینویسد:
«وأخرج ابن أبي حاتم عن يزيد بن رومان قال : هو آصف بن برخيا . وكان صديقاً يعلم الاسم الأعظم»[2] . او عاصف بن برخیا بود که صدّیق «بسیار راستگو به گونهای که هرگز خلاف واقع نگفته باشد که این مقام یعنی عصمت» و عالم به اسم اعظم بود.
باز سیوطی نقل میکند:
وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم عن قتادة في قوله «قال الذي عنده علم من الكتاب» قال : كان رجلا من بني اسرائيل يعلم اسم الله الاعظم اذا دعي به أجاب[3].
مردی در میان بنیاسرائیل بود که اسم اعظم میدانست و هنگامی که دعا مینمود دعایش به اجابت میرسید.
2-«زمخشری» در مورد او میگوید:
[هو] رجل كان عنده اسم الله الأعظم[4].
3-«ابن کثیر »در تفسیرش مینویسد:
قال ابن عباس: وهو آصف كاتب سليمان. وكذا رَوَى محمد بن إسحاق، عن يزيد بن رومان:« أنه آصف بن برخياء، وكان صدّيقا يعلم الاسم الأعظم».[5]
4-«ثعالبی» درتفسیر خود میگوید:
«وجمهورُ المفسرين على أن هذا الذي عنده علم من الكتاب كان رجلاً صالحاً من بني إسرائيل اسمه آصف بن برخيا ، روي أنه صلى ركعتين ، ثم قال لسليمان عليه السلام : يا نبي اللّه؛ امدد بصرَك نحوَ اليَمَنِ ، فمد بصره؛ فإذا بالعرش ، فما رد سليمان بَصره إلا وهو عنده».[6]
جمهور مفسرین بر این باورند که این شخصی که در نزد او علمی از کتاب بوده مردی صالح از بنیاسرائیل بوده و اسم او عاصف بن برخیا بوده است روایت شده که او دو رکعت نماز خواند و به حضرت سلیمان «علیه السلام» گفت: ای پیامبر خدا ، به سمت یمن نگاه کن ، سلیمان به آن سمت توجه نمود اما قبل از این که نگاه بنماید ناگاه عرش بلقیس را در نزد خود حاضر دید.
5-«آلوسی» در تفسیرش میگوید:
«... فالجمهور و منهم ابن عباس يزيد بن رومان . والحسن على أنه آصف بن برخيا بن شمعيا بن منكيل ، واسم أمه باطورا من بني إسرائيل كان وزير سليمان على المشهور ، وفي «مجمع البيان» أنه وزيره وابن أخته وكان صديقاً يعلم الاسم الأعظم»[7].
آیه دیگری در قرآن کریم است که شباهت زیادی به این آیه دارد که ما آن را بیان میکنیم و نظر عجیب مفسرین اهل سنت را نیز نقل مینماییم.
آیۀ قبل: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ».
آیۀ دیگر: «و يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ».[8]
آن ها كه كافر شدند مى گويند تو پيامبر نيستى ، بگو كافى است كه خداوند و كسی كه علم الكتاب نزد اوست «عالم به همۀ علم الکتاب است ، نه اینکه عالم به بعض آن باشد» گواه (من) باشند.
در سوره نمل سخن از کسی بود که بهره ای از علم الکتاب داشت و مشخص است که این علم منحصر در علوم ظاهری نبوده چون در این صورت افرادی که دارای این علم بوده اند نیز می توانستد چنین کاری را انجام دهند در حالی که کسی قادر به این کار نبوده. لذا اکثر مفسرین اهل سنت او را دارای اسم اعظم میدانند.
در آیه 43 سوره رعد نیز سخن از علمالکتاب است اما نه بهرهای از علمالکتاب که نفرمود: «الذی عنده علم منالکتاب» بلکه فرمود : «و من عنده علمالکتاب» کسی که در نزد او تمام علمالکتاب است . که این دو آیه شبیه دیگری در قرآن ندارند و هر انسان منصفی با نگاه به این دو آیه آن چه به نظرش میرسد این است که مراد از علمالکتاب در آیۀ دوم نیز علوم ظاهری نیست بلکه حقیقتی بسیار برتر از آن است .
اما ببینیم مفسرین اهل سنت در رابطه با تفسیر این آیه چه گفتهاند:
1- «فخر رازی» در مفاتیح الغیب میگوید:
و من عنده علمالكتاب المراد به: الذي حصل عنده علم التوراة و الإنجيل، يعني: أن كل من كان عالما بهذين الكتابين علم اشتمالهما على البشارة بمقدم محمد صلّى اللّه عليه و سلم، فإذا أنصف ذلك العالم و لم يكذب كان شاهدا على أن محمدا صلّى اللّه عليه و سلم رسول حق من عند اللّه تعالى.
مراد از علمالکتاب یعنی : کسی که عالم به تورات و انجیل باشد یعنی کسی که عالم باشد به تمام این دو کتاب هنگامی که از در انصاف وارد شود و دروغ نگوید او شاهدی است بر این که پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» رسولی از جانب خداوند متعال است.
2- «ابن جریر طبری» میگوید:
«فالذين عندهم علم الكتاب: هم أهل الكتاب من اليهود و النصارى»[9].
3- «ثعالبی» میگوید:
«وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ: قال قتادة: يريد من آمن منهم كعبد اللّه بن سلام و غيره».[10]
4- «قرطبی» میگوید:
«و هم مؤمنو أهل الكتاب كعبد الله بن سلام و- سلمان الفارسي و- تميم الداري و- النجاشي و- أصحابه»[11].
5- «سیوطی»میگوید:
«وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ من مؤمني اليهود و النصار».[12]
6- «مراغی» نیز در تفسیرش میگوید:
« (وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ) و هم من أسلم من أهل الكتابين التوراة و الإنجيل كعبد اللّه بن سلام و أضرابه فإنهم يشهدون بنعته فى كتابهم».[13]
یعنی مصداق آیه دوم را اهل یهود و نصاری همچون «عبدالله بن سلام» میدانند و این امر هم از جهات مظلومیـت آن حضرت است که کسی از امت پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله»در تاریخ پیدا نشد که بگوید «سلونی قبل ان تفقدونی» کسی که به نص قرآن نفس پیامبر «صلی الله علیه و آله» است و باب مدینة العلم بود و... . با این حال دیگران به دروغ مصداق آیه معرفی شوند؟
در حالی که:
اولا: قرآن این احتمال را رد میکند چون مراد از «علمالکتاب» علم به تمام کتاب است در حالی که قرآن کریم دربارۀ الواح نازلۀ به حضرت موسی «علیه السلام» میفرماید:
«وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ»[14]؛
«و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم و بيانى از هر چيز كرديم پس آن را با جديت بگير و به قوم خود بگو به نيكوترين آن ها عمل كنند (و آن ها كه به مخالفت برخيزند كيفرشان دوزخ است) و به زودى (اين) دار فاسقان را به شما نشان خواهيم داد».
«علامۀ طباطبایی» در تفسیر این آیۀ شریفه میفرمایند: "من" در جمله "مِنْ كُلِّ شَيْءٍ" به شهادت سياق بعديش ، تبعيض را مى رساند و از ظاهر سياق برمى آيد كه كلمه "موعظة" بيان "كُلِّ شَيْءٍ" است و جمله "وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ" عطف است بر آن، و اگر "تفصيلا" را نكره آورده براى اين است كه ابهام و تبعيض را افاده كند. بنابراين برگشت معناى آيه به اين مى شود:
ما براى موسى در الواح كه همان تورات است منتخبى از هر چيز نوشتيم، به اين معنا كه ما براى او مقدارى موعظه نوشته و از هر مطلب اعتقادى و عملى آن مقدارى را كه مورد احتياج قوم او بود تشريح نموده و تفصيل داديم.
بنابراين، آيه شريفه به خوبى دلالت دارد بر اينكه تورات نسبت به معارف و شرايعى كه مورد نياز بشر است كتاب كاملى نيست.
و همينطور هم هست ، هم چنان كه در آيه «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ»[15] و اين كتاب [قرآن] را به حق بر تو نازل كرديم، در حالى كه كتب پيشين را تصديق مى كند، و حافظ و نگاهبان آن ها است.[16]
بنابراین بر فرض که عبداللهابنسلام عالم به تمام کتاب موسی «علیه السلام» بوده باشد علم به بعضی از اموری داشته که خدا بر حضرت موسی «علیه السلام» فرو فرستاده نه این که «علمالکتاب» در نزد او بوده باشد.
ثانیا: قرآن کریم در تمام موارد از یهودیان و مسیحیان و عالمان آن ها به اهل کتاب یاد میکند و غیر از این استعمال دیده نشده لذا نمیتوان از عالمان آن ها به کسانی که عالم به «علمالکتاب» هستند تعبیر نمود که مواردی متذکر می شود:
1-«لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون؛[17] اهل كتاب همه يكسان نبودند طایفه اى شب زنده دار و تلاوت آيات خدا در لحظه لحظه هاى شب داشتند و سجده مى كردند؛ آن ها به خدا و روز قيامت ايمان داشته و امربه معروف و نهى از منكر مى كردند و در كارهاى خير از يكديگر پيشى مى گرفتند و ايشان از صالحانند».
2- «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِساب».[18] بعضى از اهل كتاب كسانى هستند، كه به خداوند و آن چه بر شما نازل شده و آن چه بر خود آنان نازل گرديده ايمان دارند، در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمی فروشند، پاداش آن ها نزد پروردگارشان است، خداوند سريع الحساب مى باشد (و به سرعت حساب تمام اعمال نيك آن ها را كرده و به آنان پاداش مى دهد)
3- «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى شَيْءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ...»[19]. اى اهل كتاب! شما هيچ موقعيتى نداريد مگر اين كه تورات و انجيل و آن چه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است بر پا داريد ...
ثالثا: سورۀ رعد مکی است در حالی که این افراد در مدینه مسلمان شدند لذا برخی از مفسرین اهل سنت متوجه این اشتباه شده اند لذا یا از فردی اسم نیاوردهاند و یا مصداق حقیقی آیه را بیان نمودهاند.
ثعالبی در این باره روایت مینماید:
أحمد بن مفضل حدثنا مندل بن علي عن إسماعيل بن سلمان عن أبي عمر زاذان عن ابن الحنيفة وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قال: هو علي بن أبي طالب (رضي اللّه عنه) [20].
حاکم حسکانی نیز میگوید:
عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال سألت رسول الله ص عن قول الله تعالى: وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قال: ذاك أخي علي بن أبي طالب.[21]
نگاهی به تفاسیر شیعه:
در تفاسیر شیعی این آیه مصداقی جز امام علی «علیه السلام» ندارد .
طبرسی در مجمعالبیان نقل می کند:
عاصم بن ابى النجود از ابى عبد الرحمن سلمى نقل كرده است كه گفت: احدى نديدم كه قرآن را بهتر از على بن ابى طالب «علیه السلام» قرائت كند. ابوعبدالرحمن نيز از عبداللَّه مسعود نقل كرده است كه مى گفت:
اگر كسى به قرآن عالم تر از من بود ، به او مراجعه مى كردم. گفتند: على چطور؟ پاسخ داد: مگر من به على مراجعه و از او استفاده نكرده ام [22]؟
در كتاب بصائرالدرجات به سند خود از ابى حمزه ثمالى از ابى جعفر (علیه السلام) روايت كرده كه در ذيل آيه مورد بحث فرمود: مقصود على (علیه السلام) است.
و در همان كتاب اين روايت را با چند سند از جابر و بريدبنمعاويه و فضيل بن يسار از امام ابى جعفر (علیه السلام) و به سند خود از عبد اللَّه بن بكير و عبد اللَّه بن كثير هاشمى، از ابى عبد اللَّه (علیه السلام). و به سند خود از سلمان فارسى از على (علیه السلام) روايت نموده است[23]
و در كافى به سند خود از بريد بن معاويه روايت كرده كه در تفسير آيه مورد بحث فرمود: ما را منظور داشته كه اولمان و افضلمان و بهترين ما بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) على (علیه السلام) است.[24]
و در «معانى الاخبار» به سند خود از خلف بن عطيه عوفى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از معناى گفتار خداى جل ثنائه كه فرموده: « قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» پرسش نمودم.
فرمود: او جانشين برادرم سليمان بن داوود بود، گفتم: يا رسول اللَّه! در آيه «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» منظور كيست؟ فرمود: او برادرم على بن ابى طالب است .[25]
و در تفسير عياشى از عبد اللَّه بن عطا، روايت كرده كه گفت: خدمت حضرت ابى جعفر (علیه السلام) عرض كردم: اين پسر عبد اللَّه بن سلام بن عمران چنين معتقد است كه منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» پدر اوست، آيا صحيح است، يا نه؟ فرمود: دروغ مى گويد، منظور على بن ابى طالب است .[26]
و در تفسير برهان از ابن شهر آشوب روايت كرده كه گفته است:
محمد بن مسلم و ابى حمزه ثمالى و جابر بن يزيد، از ابى جعفر (علیه السلام)، و على بن فضال و فضيل بن داوود ازابى بصير از امام صادق (علیه السلام)، و احمد بن محمد كلبى و محمد بن فضيل از حضرت رضا (علیه السلام) و به طريقى كه اسم نبرده، از موسى بن جعفر (علیه السلام)، و از زيد بن على، و از محمد بن حنفيه و از سلمان فارسى و از ابى سعيد خدرى و اسماعيل سدى روايت كردهاند كه همگى گفته اند:
منظور از" مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" در آيه" قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" على بن ابى طالب (ع) است [27]
و در تفسير برهان از ثعلبى در تفسير خود به سند خود از معاويه از اعمش از ابى صالح از ابن عباس روايت كرده، و از عبد اللَّه عطاء از ابى جعفر نيز روايت شده كه شخصى به او گفت:
مردم گمان كردهاند منظور از جمله " مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" عبد اللَّه بن سلام است، آيا صحيح است يا نه، او (يعنى هم ابن عباس و هم حضرت ابى جعفر) گفت: نه، منظور على بن ابى طالب است .[28]
و نيز روايت شده كه شخصى از سعيد بن جبير پرسيد: منظور از جمله " مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" عبد اللَّه بن سلام است؟ گفت: نه، چطور ممكن است او باشد با اينكه اين سوره در مكه نازل شده است؟ [29].
در تفسير برهان هم از فقيه «ابن المغازلى شافعى» روايت كرده كه او به سند خود از على بن عابس نقل كرده كه گفت: من و ابو مريم وارد شديم بر عبد اللَّه بن عطا، او به ابى مريم گفت: اى ابا مريم! على را به آن حديثى كه از ابى جعفر برايم نقل كردى حديث كن.
ابو مريم گفت: من نزد ابى جعفر «علیه السلام» نشسته بودم كه پسر عبد اللَّه بن سلام گذشت، گفتم خدا مرا فدايت كند، اين پسر آن كسى است كه نزد او علم كتاب است؟ گفت: نه، و ليكن صاحب شما على بن ابى طالب (علیه السلام) است آن كسى كه آياتى از كتاب خدا در شانش نازل شده، و از آن جمله فرمود: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»، و نيز فرمود:« أَفَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»، و نيز فرمود: « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...». [30]
علاوه بر اي نكه ابن منذر از شعبى روايت كرده كه گفته است: خداوند در قرآن هيچ آيه اى درباره عبد اللَّه بن سلام نازل نكرده است.
و الحمد للَّه رب العالمين.
پی نوشت :
[1] . نمل/38.
[2]. الدر المنثور،ج6،ص360.
[3] . همان ص361.
[4] . الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل،ج3ص372.
[5] . تفسير القرآن العظيم،ج6ص192.
[6]. الجواهر الحسان في تفسير القرآن،ج3ص137.
[7] . روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني،ج14ص479
[8] .الرعد/43
[9] . جامع البيان في تفسير القرآن، ج13، ص: 11.
[10] .جواهر الحسان في تفسير القرآن، ج3، ص: 373
[11] .الجامع لأحكام القرآن، ج10، ص: 335
[12] . تفسير الجلالين، ص: 258. الدر المنثور في تفسير المأثور، ج4، ص: 6.
[13] . تفسير المراغي، ج13، ص: 11
[14] .الاعراف/145.
[15] .مائده/48.
[16] . ترجمه الميزان، ج8، ص: 31.
[17] .آل عمران/113.
[18] .آل عمران/199.
[19] .المائده/68.
[20]. الكشف و البيان عن تفسير القرآن، ج5، ص: 304.
[21] .شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص: 400.
[22] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ج6، ص: 463.
[23] . بصائر الدرجات، ص 216.
[24] . اصول كافى، ج 1، ص 229.
[25] . معانى الاخبار.
[26] . تفسير عياشى، ص 220، ح 77.
[27] . البرهان ج 2 ص 304 ش 20 و 21 و 22.
[28] .همان.
[29] .همان.
[30] .البرهان، ج 2، ص 304، ح 25.
منبع : ولايت
**********************************************
آيا آيه «ومن عنده علم الكتاب» در باره امام علي (ع) نازل شده ؟
جايگاه و مرجعيت علمی اهل بيت عليهم السلام ، به ويژه اميرالمؤمنين عليه السلام در قرآن و سنت از مسائلی است كه از دير باز در ميان مذاهب اسلامی مطرح بوده و همواره در عرض مرجعيت دينی ، و سياسی قرار مورد بحث قرار گرفته است .
حال اين پرسش به وجود می آيد كه همان گونه كه پيشوایی و زعامت سياسی ودينی اميرالمؤمنين عليه السلام در كتاب و سنت تصريح گرديده است ، آيا جايگاه و شخصيت علمی اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در قرآن بيان شده است؟
و آيا آيه ای «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» در صدد بيان مرجعيت علمی اميرالمؤمنين عليه السلام است؟
نوشته حاضر به دنبال دريافت پاسخ سؤال مزبور بوده تا با بررسی تطبيقی آيه مزبور از نظر مفسرين فرقين مسأله را مورد تحليل و بررسی قرار داده و جواب كامل پرسش را به دست بیاوريم . از اين رو ضروری است كه اين مسأله را از دو ديدگاه بررسی كنيم .
پاسخ:
الف: ديد گاه شيعه
از نظر شيعه ، اهل بيت عليهم السلام و در رأس آن ها اميرالمؤمنين عليه السلام از موقعيت و جايگاه رفيع علمی و دانش الهی برخوردار بوده به گونه ای كه رسول خدا (صلی الله عليه و آله) در بيان مرجعيت اهل بيت عليهم السلام فرمودند: «إنی تارك فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا كتاب الله وعترتی» و درباره جايگاه علمی امير المؤمنين عليه السلام تعبير به درب شهر علم نموده و فرمودند : «أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب». «من شهر علم هستم وعلی عليه السلام درب آن كسی كه بخواهد وارد شهر گردد از درب آن وارد گردد» . بديهی است كه اين دانش و آگاهی عادی و معمولی نيست كه مسبوق به خطا و لغزش باشد ؛ بلكه اين معرفت و شناخت الهی است كه خداوند برای هدايت و زعامت انسان آن را عنايت نموده است .
لذا نظر دانشوران شيعه بر اين است كه «من عنده علم الكتاب» از آيات مكی است و منظور از« الكتاب» در اين آيه قرآن كريم بوده و مصداق واقعی اين آيه اميرالمؤمنين عليه السلام می باشد .
و نيز رواياتی متعدد و صحيح السندی در منابع فرقين وجود دارد كه «من عنده علم الكتاب» را به اميرالمؤمنين عليه السلام تفسير نموده است ، كه اينك به برخی از آن ها اشاره می گردد .
بررسی روايات :
علی بن ابراهيم قمی با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل می كند :
حدثني أبي عن ابن أبي عمير عن ابن أذينة عن أبي عبد الله عليه السلام قال : الذي عنده علم الكتاب هو أمير المؤمنين عليه السلام .
تفسير القمی ، ج 1 ، ص 367 .
امام صادق عليه السلام فرمود :
آن كسی كه علم كتاب در نزد او است ، اميرالمؤمنين عليه السلام می باشد .
محمد بن حسن صفار در بصائرالدرجات با سند صحيح از امام باقر عليه السلام نقل می كند به اين كه مصداق اين آيه ما اهل بيت هستيم كه اول و افضل و بهترين ما بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله علی عليه السلام می باشد . در اين باره می نويسد :
حدثنا محمد بن الحسين و يعقوب بن يزيد عن ابن أبي عمير عن بريد بن معاوية قال قلت لأبي جعفر عليه السلام قل كفى بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب قال إيانا عنى و على أو لنا و أفضلن و خيرنا بعد النبي صلى الله عليه وآله .
بصائر الدرجات ، ص 236 .
بريد بن معاويه گفته است : به امام باقر عليه السلام عرض كرديم : آيه ای « بگو خدا و كسى كه علم كتاب نزد اوست، براى گواهى ميان من و شما كافى است» را عرض كردم ، فرمود : مقصود ما اهل بيت هستيم و على بعد از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله اول ما و افضل ما و بهتر ما خاندان است .
شيخ صدوق در كتاب امالی با سند صحيح از پيامر صلی عليه و آله نقل مي كند كه رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمودند :
حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل قال : حدثنا محمد بن يحيى العطار ، قال : حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى ، عن القاسم بن يحيى ، عن جده الحسن بن راشد ، عن عمرو بن مغلس ، عن خلف ، عن عطيه العوفی ، عن أبی سعيد الخدری ، قال : سألت رسول الله صلى الله عليه وآله عن قول الله : قال الذی عنده علم من الكتاب . قال : ذاك وصی أخی سليمان بن داود . فقلت له : يا رسول الله ، فقول الله عز وجل : قلكفى بالله شهيدا بينی و بينكم ومن عنده علم الكتاب ، قال : ذاك أخی علی بن أبی طالب .
الأمالی ، الشيخ الصدوق ، ص 659 .
ابى سعيد خدرى گفته است : از رسول خدا راجع به آيه «و من عنده علم الكتاب» سؤال كردم ، فرمود : كسی كه علمی از كتاب در نزد او است آن كس وصى و برادرم سليمان بن داود است . گفتم يا رسول اللَّه در گفتار ديگری خداوند عزوجل : «بگو بس است به خدا گواه ميان من و شما و كسى كه نزد او است علم كتاب» فرمودند : آن كس برادرم على بن ابى طالب است .
البته در اين باره روايات زيادی وجود دارد كه ما به همين چند روايت بسنده می كنيم .
نتيجه :
رواياتی كه مفسرين شيعه راجع به مصداق «من عند ه علم الكتاب» ذكر كرده اند از نظر سند صحيح و از نظر دلالت قطعی است ؛ بنابراين به اين نتيجه می رسيم كه آيه مزبور ، در صدد بيان جايگاه و موقعيت علمی رفيع اميرالمؤمنين عليه السلام بوده وتابع اراده و مشيت الهی می داند .
ب: ديدگاه اهل سنت
مرجعيت علمی اهل بيت عليهم السلام ؛ به ويژه اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان مذاهب اهل سنت ، پوشيده و مخفی نبوده و مورد اعتراف و قبول بزرگان اهل سنت قرارگرفته و رويكرد غالب مفسرين وعلمای اهل سنت ، در تفسير آيه «من عنده علم الكتاب» اميرالمؤمنين عليه السلام بوده ، و روايات متعددی را در ذيل اين آيه متذكر می شوند كه مصداق واقعی آيۀ مزبور را اميرالمؤمنين عليه السلام می داند .
اگر چه در بين مفسرين اهل سنت رويكرد متفاوت ديگری در تفسير و مصداق اين آيه وجود دارد كه به موجب آن رويكرد برخی مصداق اين آيه را عبدالله بن سلام و برخی جبرائيل و برخی سلمان فارسی را می دانند اما اين رويكردها هيچ كدام از دليل محكم و قطعی برخوردار نيست و رواياتی كه برای تأيید اين رويكرد ارائه گرديده يا مشكل دلالی دارد و يا مشكل سندی . مفسرين اهل سنت كه آيه را به اميرالمؤمنين عليه السلام به عنوان مصداق واقعی تفسیر نموده اند و به روايات متعددی تمسك نموده اند كه برای روشن شدن بحث به بعضی از آن روايات اشاره می كنم .
بررسی روايات اهل سنت :
ثعلبی در اين كه منظور از «من عنده علم الكتاب» كيست روايتی را از ابی جعفر عليه السلام ذكر می كند كه متظور از اين آيه اميرالمؤمنين عليه السلام می باشد ، در اين باره می نويسد :
ابن عطاء قال : كنت جالسا مع أبي جعفر في المسجد فرأيت ابن عبد الله بن سلام جالسا في ناحية فقلت لأبي جعفر : زعموا أن الذي عنده علم الكتاب عبد الله بن سلام . فقال : إنما ذلك علي بن أبي طالب عليه السلام عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب.
از ابی جعفر عليه السلام درباره آيه سوال گرديد كه «من عنده علم الكتاب» در اين آيه عبدالله ابن سلام است؟ امام باقر عليه السلام فرمودند : نه خير ، كسی كه علم كتاب در نزد او است علی عليه السلام می باشد .
تفسير الثعلبی ، ج 5 ، ص 303 .
حاكم حسكانی در شواهد التنزيل نيز چندين روايت را نقل می كند كه مراد از كسی كه علم كتاب در نزد او است ، حضرت علی عليه السلام می باشد . حال به برخی از اين روايت اشاره می گردد .
حاكم از طريق ابن عباس و محمد حنفيه روايتی را نقل می كند به اين كه آيه ای مزبور «من عنده علم الكتاب » درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده و در اين باره می نويسد :
عن ابن عباس في قوله تعالى : « و من عنده علم الكتاب » قال هو علي بن علي طالب . عن ابن الحنفية في قوله تعالى : « ومن عنده علم الكتاب » قال : هو علي بن أبي طالب .
از ابن عباس و ابن حنفييه راجع به آيه مزبور سؤال شد گفت : كسی كه علم كتاب در نزد او است علی بن عليه السلام می باشد.
عن أبي عبد اللّه عليه السّلام: «أنّ المراد بمن عنده علم الكتاب علي بن أبي طالب و أئمّة الهدى عليهم السّلام»
امام صادق عليه السلام فرمود : مراد از : «من عنده علم الكتاب» علی ابن ابیطالب و ائمه هدی علیهم السلام است .
روى بريد بن معاوية عن أبي عبد اللّه عليه السّلام أنّه قال : « إيّانا عنى ، و علي أولنا ، و أفضلنا ، و خيرنا بعد النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم »
بريد بن معاويه از امام صادق عليه السلام نقل می كند كه : منظور از اين آيه ما اهل بيت هستيم كه اول و افضل ما بعد از پيامبر ، اميرالمؤمنين عليه السلام می باشد .
و در ادامه می نويسد :
و يؤيّد ذلك ما روي عن الشعبي أنّه قال : ما أحد أعلم بكتاب اللّه بعد النبيّ من عليّ بن أبي طالب عليه السّلام .
مؤيد اين مطلب روايت شعبی است كه فرمود : هيج كس دانا تر از علی عليه السلام به كتاب خدا بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله نيست .
شواهد التنزيل ، ّالحاكم الحسكاني ، ج 1 ، ص 402 .
سليمان قندوزی از سعيد خدری در تفسير آيه «من عنده علم الكتاب» روايتی را نقل می كند كه مراد از اين آيه علی عليه السلام بوده وی در اين باره می نويسد :
عن عطيةالعوفي عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال : سألت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عن هذه الآية « الذين عنده علم من الكتاب » قال : ذاك أخي سليمان بن داود عليهما السلام . وسألته عن قوله الله عز وجل « قل كفى بالله شهيدا بيني وبينكم ومن عنده علم الكتاب » قال : ذاك أخي علي بن أبي طالب صاحب المناقب .
ابى سعيد خدرى گويد از رسول خدا را جع به آيه «عنده علم من الكتاب» سؤال كردم ، فرمود : او وصى برادرم سليمان بن داود بوده است : گفتم : يا رسول اللَّه در گفتار ديگر خداى عزوجل «بگو بس است به خدا گواه ميان من و شما و كسى كه نزد او است علم كتاب» فرمود مقصود از آن برادرم على بن ابیطالب است .
ونيز در روايتی كه از طريق متعدد آمده نقل می كند به اين كه .
روى عن محمد بن مسلم وأبي حمزة الثمالي وجابر بن يزيد عن الباقر عليه السلام . وروى علي بن فضال والفضيل عن الرضا عليه السلام ، وقد روى عن موسى بن جعفر ، وعن زيد بن علي عليه السلام ، وعن محمد بن الحنفية ، وعن سلمان الفارسي ، وعن أبي سعيد الخدري وإسماعيل السدي أنهم قالوا في قوله تعالى : « قل كفى بالله شهيدا بيني وبينكم ومن عنده علم الكتاب » هو علي بن أبي طالب عليه السلام .
در روايت ديگری آمده است ، كه آيه مزبور درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده است .
ينابيع المودة ، القندوزي ، ج 1 ، ص307 .
شواهد :
علاوه بر آن چه گذشت ، روايات ديگری نيز درباره جايگاه علمی امام علی عليه السلام در منابع روای اهل سنت وجود دارد و به عنوان شواهد و مويدات اين مطلب كه مصداق قطعی « و من عنده علم الكتاب» امير المؤمنين عليه السلام بوده می باشد ، كه به برخی از اين روايات اشاره می گردد :
الف : أنا مدينة العلم و علي بابها ...
حاكم نشابوری روايتی را از ابن عباس نقل می كند كه پيامبر صلی الله عليه و آله فرمودند : من شهر علم هستم و علی عليه السلام دروازه آن است و هركسی بخواهد وارد اين شهر گردد بايد از دروازه آن وارد گردد . حاكم تصريح به صحت اين روايت نموده و در اين باره می نويسد :
حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا محمد بن عبد الرحيم الهروي بالرملة ثنا أبو الصلت عبد السلام بن صالح ثنا أبو معاوية عن الأعمش عن مجاهد عن بن عباس رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله : « أنا مدينة العلم و علي بابها فمن أراد المدينة فليأت الباب » . هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه و أبو الصلت ثقة مأمون ...
از ابن عباس نقل می كند كه رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمودند : من شهر علم و دانش هستم و دروازه آن و كسی بخواهد وارد شهر گردد پس بايد از دروازه آن وارد گردد . اين حديثی صحيح السند است اما بخاری و مسلم آن را در كتب روایی نياورده اند در صورتی كه ابا صلت هروی ثقه و مأمون از كذب بوده است .
النيسابوري ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم الوفاة : 405 هـ ، المستدرك على الصحيحين ، دار النشر : دار الكتب العلمية ، بيروت - 1411هـ - 1990م ، ج 3 ص 126 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا .
عبدالبر می نويسد : عمر بن خطاب گفته است كه علی عليه السلام از همه صحابه در مقام داوری و بيان مقررات الهی آگاه و داناتر است .
قال عمر بن الخطاب: على أقضانا ...
يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة : 463 ، الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، ج 3 ، ص 1102 ، دار النشر : دار الجيل ، بيروت ، 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي.
جوينی روايتی را از پيامبر صلی الله عليه و آله نقل می كند كه حضرت در جمع صحابه فرمودند كه :
قال صلى الله عليه و سلم فى أصحابه : أقضاهم على بن أبى طالب عليه السلام أنا مدينة العلم و علي عليه السلام بابها ...
علی عليه السلام از همۀ شما آگاه تر به داوری و قضاوت است . و من شهر علم هستم و علی عليه السلام دروازه آن .
أبو المعالی عبدالملك بن عبدالله بن يوسف الجوينی الوفاة : 478 هـ ، كتاب التلخيص في أصول الفقه ج 3 ، ص 12 ، دار النشر دار البشائر الإسلامية بيروت ، 1417هـ، 1996م ، تحقيق : عبد الله جولم النبالی و بشير أحمد العمری .
ب : سلونی عن كتاب الله تعالى
بلاذری روايتی را از علی عليه السلام نقل می كند كه حضرت فرمودند :
سلوني عن كتاب الله تعالى فوالله ما من آية إلا وأنا أعلم أبليل نزلت أم بنهار أفي سهل أو في جبل .
از كتاب خدا از من سوال كنيد . قسم به خدا كه هيج آيه ای وجود ندارد كه من آگاهی به آن نداشته باشم چه در شب نازل شده باشد و چه در روز چه در كوه نازل شده باشد و چه در سطح .
و نيز از مسيب نقل می كند :
و قال ابن المسيب ما كان أحد من الناس يقول سلوني غير علي رضي الله عنه و قيل لعطاء أكان أحد في أصحاب رسول الله أعلم من علي كرم الله تعالى و جهه قال والله.
مسيب گفته است كه تا كنون كسی مثل علی عليه السلام نبوده كه بگويد : از من بپرسيد . برای عطا گفته شد كه آيا در بين اصحاب رسول خدا كسی از اميرالمؤمنين عليه السلام اعلم و آگاه تر بوده است؟
عطا گفت : نه قسم به خدا .
انساب الاشراف ، احمد بن يحي بن جابر بلاذری ، متوفا 279 ، ج 1 ، ص 279 .
معاويه وقتی شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام را شنيد درباره شخصيت حضرت گفت :
و قال معاوية رضي الله عنه حين بلغه قتل علي رضي الله عنه و الله لقد ذهب العلم و الفقه
به تحقيق كه علم و فقه رفت .
ابن طفيل روايتی از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل می كند كه حضرت فرمودند :
ابن يونس أخبرنا أبو بكر بن عياش عن نصير عن سليمان الأحمسي عن أبيه قال قال علي عليه السلام : و الله ما نزلت آية إلا و قد علمت فيما نزلت و أين نزلت و على من نزلت إن ربي و هب لي قلبا عقولا و لسانا طلقا .
هيج آيه ای نازل نشده مگر اين كه به درستی می دانم كه چه زمانی نازل شده و در مورد چه كسي نازل گرديده و به درستی پروردگارم قلب فهيم و زبان گويا برايم بخشيده است.
در روايتی كه ابی طفيل از علی عليه السلام نقل می كند اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است:
أخبرنا عبد الله بن جعفر الرقي أخبرنا عبيد الله بن عمرو عن معمر عن و هب بن أبي دبي عن أبي الطفيل قال قال علي عليه السلام : سلوني عن كتاب الله فإنه ليس من آية إلا و قد عرفت بليل نزلت أم بنهار في سهل أم في جبل .
از من درباره كتاب خدا سوال كنيد به درستی كه آيه ای نيست كه من از آن آگاهی نداشته باشم چه در شب نازل شده يا در روز و كوه و يا در همواره .
الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة : 230 ، ج 2 ، ص 338 . دار النشر : دار صادر بيروت .
يحيي بن معين می نويسد :
حدثنا يحيى قال حدثنا سفيان بن عيينة عن يحيى بن سعيد عن سعيد بن المسيب قال ما كان في أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم أحد يقول سلونى غير على بن أبى طالب .
ابن معين روایتی از بن سعيد نقل می كند به اين كه هيچ كسی از اصحاب پيامبر صلی الله عليه و آله نبوده است كه بگويد : از من بپرسيد به جز علی عليه السلام .
تاريخ ابن معين « رواية الدوری » ، يحيى بن معين أبو زكريا الوفاة : 233 ، ج 3 ، ص 143 ، دار النشر : مركز البحث العلمي و إحياء التراث الإسلامی ، مكة المكرمة ، 1399 - 1979 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : تاريخ ابن معين ، رواية الدوری .
ابن حنبل نيز روایتی به اين مضمون نقل می كند :
حدثنا عبد الله نا عثمان بن أبي شيبة نا سفيان عن يحيى بن سعيد قال أراه عن سعيد قال لم يكن أحد من أصحاب النبي صلى الله عليه و سلم يقول سلوني الا علي بن أبي طالب .
أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيبانی الوفاة : 241 ، فضائل الصحابة ، ج 2 ، ص 646 ، دار النشر ، مؤسسة الرسالة ، بيروت ، 140 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : وصي الله محمد عباس .
ابن جوزی در تفسير و مصداق «من عنده علم الكتاب» چند نظريه را مطرح می كند كه در يك نظريه اميرالمؤمنين عليه السلام مصداق اين آيه قرار داده شده و گفته است :
أنه علي بن أبي طالب ، قاله ابن الحنفية.
مراد از آيه اميرالمؤمنين عليه السلام می باشد .
كسانی كه عبدالله ابن سلام را مصداق آيه قرار داد ه اند می نويسد :
هو عبدالله بن سلام؟ قال : و كيف ، و هذه السورة مكية؟ و أخرج ابن المنذر عن الشعبی قال : ما نزل في عبد الله بن سلام رضي الله عنه شيء من القرآن .
اين سوره مكی است مربوط به عبدالله بن سلام نمی گردد . شعبی نقل می كند كه درباره عبدالله چيزی از قرآن نازل نشده است .
ابن الجوزی ، أبو الفرج ، 508هـ 597 ،6 – 1201 . زاد المسير ، ج 4 ص 16 . و نيز : السُّيوطی ، جلال الدين ، 849 - 911 هـ، 1445 - 1505 ، الدر المنثور ، ج 6 ، ص 30 .
نتيجه گیری و جمع بندی نهایی :
با توجه به رويكرد مفسرين اهل سنت در تفسير آيۀ سوره رعد و رواياتی را كه در ذيل اين آيه به آن استدلال و استناد نموده اند به اين نتيجه و جمع بندی نهایی می رسيم كه : آيۀ مزبور درباره اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شده و به خوبى مرجعيت و جايگاه علمى ، معنوى و سياسى علی عليه السلام را در بين مسلمانان بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله عليه و آله روشن مى كند ، و افزون بر آن شواهدی هم از روايات بر اين مطلب وجود دارد كه رسول خدا صلی الله عليه و آله درمواردی تصريح به جايگاه علمی علی عليه السلام نموده است .
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتی حضرت ولی عصر (عج)