بانو ام قاسم ، همسر حبیب بن مظاهر

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

مسلم بن عَوسَجه و حبیب بن مظاهر هر دو پیرمرد و از یك طایفه یعنی از بنی اسد بودند و در كوفه زندگی می‌كردند. آنها در دوران خلافت امام علی (ع) از یاران صمیمی آن حضرت به شمار می آمدند. هنگامی كه حضرت مسلم (ع) به نمایندگی از امام حسین (ع) به كوفه آمد٬ این دو نفر در بیعت گرفتن از مردم برای حضرت مسلم (ع) بسیار كوشیدند. تا وقتی كه عبیدالله بن زیاد وارد كوفه شد و مردم را از حكومت یزید ترسانید٬ مردم مسلم (ع) را تنها گذاشتند. سرانجام آن حضرت در یك جنگ نابرابر اسیر شده و به دستور ابن زیاد او را به شهادت رساندند.

بنی اسد در این شرایط سخت٬ مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر را از گزند دژخیمان پنهان كردند. سپس این دو نفر پنهانی خود را به كربلا رساندند. آنها به سپاه امام حسین (ع) پیوستند و به شهادت رسیدند. حبیب بن مظاهر كه بیش از 75 سال داشت و از اصحاب پیامبر(ص) به شمار می آمد، در كوفه پنهان بود و تقیه می كرد. وی در صدد بود در یك فرصت مناسب خود را به سپاه امام حسین (ع) برساند. او همسر متعهد و قهرمانی داشت كه بسیار علاقه مند بود، شوهرش به فیض عظمای یاری امام حسین (ع) برسد. حبیب پیرمردی بود كه تلاش داشت كسی از مخفیگاه او و تصمیم او در پیوستن به سپاه امام حسین (ع) آگاه نگردد٬ حتی تصمیم خود را به همسرش نیز نمی گفت تا مبادا تصمیم او بر همگان آشكار شود. امام حسین (ع) با كاروان خود از مكه بیرون آمده بود و به سوی عراق حركت می كردند٬ در همین وقت امام برای حبیب نامه ای نوشت و توسط شخصی آن را به كوفه فرستاد. روزی حبیب كنار همسرش بود. در خانه را زدند٬ حبیب برخاست و پشت در رفت. قاصدی را دید كه نامه امام حسین (ع) را برای او آورده است٬ نامه را گرفت و نزد همسرش بازگشت. نامه را خواند. نوشته شده بود: این نامه ای است از حسین فرزند علی بن ابی طالب (ع) به سوی مرد دانا حبیب بن مظاهر. ای حبیب، تو خویشاوندی مرا از پیغمبر (ص) می دانی و تو از هر كس ما را بهتر می شناسی. تو مرد بلند طبع (آزاده) و غیرت‌مندی هستی. در یاری ما كوتاهی نكن كه در روز قیامت جدم رسول خدا (ص) پاداش تو را خواهد داد. حبیب نمی خواست كسی از نامه و تصمیم او برای  یاری امام حسین (ع) آگاه شود تا مبادا جاسوسان جریان او را گزارش بدهند٬ از این رو وقتی بستگان او پس از آگاهی از نامه از او پرسیدند: اكنون چه قصدی داری؟ او تقیه می كرد و می گفت: من پیر شده ام و از من كاری ساخته نیست. همسرش در ظاهر دریافت كه حبیب از رفتن برای یاری امام حسین (ع) سهل انگاری می كند. به حبیب گفت: گویا برای رفتن به سوی كربلا برای یاری حسین (ع) تمایل نداری. حبیب خواست همسرش را امتحان كند٬ به او گفت: آری، تمایل ندارم. همسرش گریه كرد و گفت: ای حبیب، آیا سخن پیامبر (ص) را در شأن امام حسین (ع) فراموش كرده ای كه فرمود: دو پسرم این دو نفر (حسن (ع) و حسین (ع)) آقای جوانان بهشتند و این دو٬ دو امام هستند، خواه قیام كنند و خواه قیام نكنند. نامه امام حسین (ع) به تو رسیده و تو را به یاری می خواهد، آیا پاسخ مثبت نمی دهی؟ حبیب گفت: ترس آن دارم كه بچه هایم یتیم شوند و تو بیوه گردی. همسر گفت: ما به بانوان و دختران و یتیمان بنی هاشم اقتدا می كنیم٬ خداوند ما را كافی است. وقتی حبیب همسرش را آماده یافت٬ حقیقت را به او گفت و برای او دعای خیر كرد. هنگام حركت حبیب ، همسرش به او گفت: من حاجتی به تو دارم. وقتی به محضر امام حسین (ع) رسیدی، دست ها و پاهایش را به نیابت از من ببوس و سلام مرا به او برسان. حبیب گفت: بسیار خوب. در نقل دیگر آمده: حبیب از روی احتیاط به همسرش گفت: من دیگر پیر شده ام، از سالخوردگان چه كار آید؟ همسرش با اندوهی جانكاه همراه با خشم برخاست و روسری خود را از سرش كشید و بر سر حبیب انداخت و گفت: اكنون كه نمی روی، مانند زنان در خانه بنشین. سپس با آهی جان سوز فریاد زد: ای حسین (ع)٬ كاش مرد بودم و می آمدم در ركاب تو می جنگیدم تا جانم را نثار تو كنم. حبیب وقتی اخلاص و محبت همسرش را دریافت، خاطرش آرام شد و به او گفت: همسرم٬ آسوده باش. چشمت را روشن خواهم كرد و این ریش سفید را با خون گلویم رنگین می كنم. خاطرت آرام باشد.

امام حسین (ع) در بین راه مكه به كوفه , دعوتنامه اى براى حبیب بن مظاهر فرستادند. وقتى نامه رسان حضرت به خانه حبیب رسید, وى و همسرش مشغول غذاخوردن بودند. ناگهان غذا در گلوى حبیب بن مظاهر گیر كرد. همسر او, این پیشامد را به فال نیك گرفت و گفت :اى حبیب ! اكنون نامه اى ارزنده از شخصى بزرگوار به دست ما خواهدرسید ! . در این هنگام , صداى درب منزل شنیده شد. حبیب از جاى برخاست و گفت :كیستى نامه رسان گفت :من پیام رسان حضرت حسین بن على (ع ) هستم .
حبیب رو به همسرش كرد و گفت :اللّه اكبر ! راست گفتى اى آزاده زن ! و بعد نامه را از نامه رسان گرفت و شروع به خواندن كرد. همسر حبیب از مضمون نامه پرسید. حبیب بن مظاهر وى را از مضمون آن آگاه ساخت . همسرش با شنیدن پیام نامه به گریه افتاد و گفت :اى حبیب ! تو را به خدا در یارى حسین كوتاهى نكن ! حبیب گفت :آرى ! مى روم تا كشته شوم و محاسنم از خون گلویم رنگین شود. كوفه در وضعیت حساسى به سر مى برد. حبیب بن مظاهر نمى توانست به طور علنى از كوفه خارج شود, از این رو در فكر راهى براى پیوستن به حضرت ابى عبداللّه بود.
در همان هنگام , عمو زادگانش به نزد وى آمدند و گفتند: اى حبیب ! شنیده ایم كه قصد دارى به حسین ملحق شوى و او را یارى كنى؟ نخواهیم گذاشت كه به چنین كارى دست یازى . حبیب بن مظاهر قصد خود را مخفى داشت و منكر چنین اقدامى شد. آنان نیز با اطمینان خاطر به سوى خانه هایشان روانه شدند. همسر وى , با شنیدن این كلمات , نزد وى آمد و گفت : اى حبیب ! ایا كراهت دارى كه به یارى حسین بن على (ع )برخیزى؟ حبیب براى آزمایش همسرش گفت :آرى ! کراهت دارم !
زن دوباره به گریه افتاد و گفت :اى حبیب ! آیا سخن رسول خدا(ص) در حق حسین بن على (ع ) و برادرش را فراموش كرده اى كه مى فرمود:این دو فرزندم ! و سید جوانان بهشتند. این دو امام هستند, چه قیام كنند و چه سكوت نمایند, و این پیام رسان و نامه اوست كه به سوى تو آمده است و از تو یارى مى طلبد, آیا تو او را بدون جواب و پاسخ مى گذارى؟ حبیب بن مظاهر گفت :از یتیم شدن فرزندانم بعد از خود و بیوه شدن تو مى ترسم! همسرش پاسخ داد: ما نیز به زنان هاشمى و دختران و ایتام خاندان رسول اللّه تاسى خواهیم كرد و خداوند كفیل و سرپرست ماست و بهترین وكیل خواهد بود. حبیب با مشاهده این صداقت و حقیقت , در حق او دعاى خیر كرد و او را از قصد خود آگاه ساخت . همسرش گفت : از تو خواسته اى دارم ! آن چیست؟ اى حبیب ! تو را به خدا قسم! اگر به خدمت حسین (ع) شرفیاب شدى , به نیابت از من , دست و پایش را ببوس و سلام مرا به حضورش برسان .
حبیب بن مظاهر در پاسخ به یاری خواستن امام حسین (ع)، به صف یاران امام حسین (ع) در كربلا پیوست.

برگرفته از کتاب زنان نمونه تالیف علی شیرازی

معالی السبطین، ج 1، صص370و371؛ فرسان الهَیجا، ج 1، ص 91.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page