22 «بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»
ترجمه:
22. بلكه گفتند كه: ما يافتيم پدران خود را بر اين طريقه و روش و ما بر آثار آنها و
طريقؤ آنها هدايت شدگانيم[1].
تفسير:
[پيروى از آبا و اجداد، تنها دليل مشركان براى پرستش بتها]
منتها مدرك مشركين همين است كه اين طريقه كه عبادت اَصنام [= بتها] و غير
آنها باشد، به ميراث از آبا و اجداد ما به ما رسيده و ما دست از دين آبايى و اجدادى
خود برنمىداريم و دين آنها را حق مىدانيم و به دين آنها هدايت شدهايم.
اقول: دستگاه شرك از زمان آدم به اغواى شيطان رواج زيادى پيدا كرده كه
شيطان صُوَر انبيا را به آنها دستور داده و به دَعوى اينكه اينها مقرّب درگاه الهى
هستند، عبادت آنها را بكنيد و رفته رفته آنقدر رواج پيدا كرد كه در زمان نوح يك
دنيا تمام مشرك بودند و فقط حدود هفتاد و كسرى به هدايت نوح موحّد شدند. و پس
از آنها باز آن قدر توسعه يافت كه در زمان ابراهيم فقط لوط ايمان آورد و پس از آن
در زمان هود و صالح و شُعيب تا زمان موسى چه اندازه اهميت پيدا كرد. حتى بعد از
موسى در بنى اسرائيل مدتها تا زمان عيسى در شرك زيست مىكردند. حتى به موسى
گفتند: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ»[2] و گوسالهپرست شدند و نصارا قائل به تَثليث[3]
شدند و هكذا تا زمان حضرت رسالت صلىاللهعليهوآله.
[تحقيق تنها راه نجات از بيراهه]
«بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ» اُمت در اينجا به معنى طريقه و مَشْى است و
اين دَعوى نوعيت دارد. اولاد يهود، يهودى مىشوند؛ اولاد نصارا نصرانى؛ اولاد
طبيعى، طبيعى؛ اولاد مجوسى، مجوس[4]؛ اولاد اهل تسنّن، سنّى؛ اولاد نواصب،
ناصبى. حتى اولاد فِرَق شيعه تابع آباى خود مىشوند. اگر اين دليليت داشته باشد، بايد
تمام مذاهب عالم حق باشد و اين تناقض لازم مىآيد. بلكه اين دَعوى رد خود مدعى
مىشود، زيرا هر فرقه ساير فِرَق را باطل مىداند با اينكه آنها هم همين مدرك را
دارند. دين را بايد از روى دليل و برهان ثابت كرد و مثل آفتاب بر خود روشن نمود كه
اگر تمام عالم بر خلاف آن باشند، ذرهاى در او تأثير نكند [و] نگاه به يكديگر نكنند.
[اتمام حجت خداوند بر تمام خلق]
«وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ» با اينكه اين بهانه و عذر تراشى است و خداوند
حجّت را بر همه تمام كرده و راه عذر را بر همه بسته [چرا كه] در هر زمانى حجّت الهى
ميانؤ مردم بوده. در هر شهر و قَصَبه، از انبيا و اوصيا و علما و مؤنين بودند و هستند.
«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ»[5]، «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ
يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»[6]. بلى، قاصرين كه دست آنها كوتاه بوده نه از
روى تقصير مثل اطفال و مَجانين [= ديوانگان] و مستضعفين يا جلوگيرى ديگران،
فرداى قيامت معاف هستند وَلَو قابليت بهشت ندارند، چون ايمان نداشتند و استحقاق
عذاب هم ندارند.
[1] . ترجمه ديگر: نه، بلكه گفتند: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما هم با پىگيرى از آنان، راه
يافتگانيم.
[2] . همانگونه كه براى آنان خدايانى است، براى ما نيز خدايى قرار ده. سوره اعراف: آيؤ 138.
[3] . توضيحى در باره تثليث در همين تفسير: ج16، ص142، پاورقى 2 گذشت.
[4] . مجوس: تابعان زرتشت و آتش پرستان.
[5] . تا كسى كه بايد هلاك شود، با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه بايد زنده شود، با دليلى واضح زنده بماند. سوره انفال: آيؤ 42.
[6] . پيامبرانى كه بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم، پس از فرستادن پيامبران، در برابر خدا بهانه و حجتى نباشد. سوره نساء: آيؤ 165.
آیه 22 «بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا ..»
- بازدید: 843