آيه (1)
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبَّتْ يَدا أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ
ترجمه :[1]
تفسير :
(تَّبّتْ) از تباب است به معنى هلاكت و تتبيب، چنانچه مىفرمايد :
(فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِى يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَىْءٍ لَمّا جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُمْ
غَيْرَ تَتْبِيبٍ)[2] و مىفرمايد: (وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلّا فِى تَبابٍ)[3] .
و هلاكت را نسبت به دو دست ابى لَهَب مىدهد كه مىفرمايد: (تَبَّتْ يَدا
أَبِى لَهَبٍ) براى اين است كه ظلمهايى كه نسبت به حضرت رسالت كرد
اكثر به دستهاى او بود، بالاخص موقعى كه عبا به گردن حضرت انداختند
آن قدر فشار دادند كه نفس در سينه مبارك حضرت حبس شد و حضرت روى
زمين افتاد. خيال كردند حضرت از دنيا رفته، و ظلمهاى ديگر. و هلاكت دست
به اين است كه آنها را غل مىكنند به گردن، و در دنيا از كار افتادن دست است، چنانچه يهود گفتند: (وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ)[4] .
]شرح حال ابولهب[
و ابى لَهَب پسر عبدالمطلب عم پيغمبر اكرم 9 بوده و اعلى ]=بالاترين [عدو آن حضرت بود و زوجه او ام جميل دختر حَرْب خواهر ابى سفيان بود. بعضى گفتند: ابى لَهَب كنيه او بوده و نام او عَبدُ الْعُزّى بوده و چون عُزّى اسم يكى از اصنام قريش است، لذا خداوند به كنيه ذكر فرموده[5] ، و بعضى گفتند: نام ديگر از اصنام را داشته[6] ، لكن
تحقيق اين است كه ابى لَهَب اسم او بوده، زيرا حضرت عبدالمطلب نام فرزندش را عَبدالْعُزى نمىگذارد، چنانچه نام پدر حضرت رسالت را عبدالله گذارده و پدر اميرالمومنين 7 كه ابى طالب باشد عمران گذارده. و ابى لَهَب او را گفتند، براى اين بود كه در مواقع غيظ و غضب صورتش برافروخته مىشد، مثل آتش كه شعلهور گردد[7]
كه مىفرمايد: (انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِى ثَلاثِ شُعَبٍ * لا ظَلِيلٍ وَ لا يُغْنِى مِنَ اللَّهَبِ)[8] يعنى
فروگزار نمىشود شراره آن آتش.
(وَ تَبَّ) بعضى گفتند: تكرار تَبّ براى تأكيد است[9] ، بعضى گفتند: اول اِنشاء است
و دوم اِخبار است[10] ، بعضى گفتند: هر دو اِخبار است[11] .
اقول : اول (تَبَّتْ يَدا أَبِى لَهَبٍ) فاعل تَبّتْ يَدَيْنِ[12] ابى لَهَبْ است و دوم وَتَبّ
فاعل خود ابى لهب است لذا اول را تأنيث آورد و دوم را مذكر فرمود كه هم دستهاى او به غل و زنجير آتشى گرفتار مىشود و هم او را بنفسه در آتش و هلاكت مىاندازند كه مصداق: (خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ)[13] . و معناى فاعتلوه يعنى او را بكشيد به
ميانه آتش و مصداق: (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ)[14] .
* * *
[1] . درباره قضيه هجرت پيامبر و علت آن ر.ك: تفسير روض الجنان: ج9، ص102؛ مطالب السؤول :ص192؛ تاريخ گزيده: ص138 و البداية والنهاية: ج3، ص215.
[2] . ترجمه ديگر: به زودى در آتشى پُر زبانه درآيد.
[3] . و زنش آن هيمه كش «آتش فروز».
[4] . بر گردنش طنابى از ليف خرماست.
[5] . ر.ك: مجمع البيان: ج10، ص852؛ تنوير المقباس: ص389 و زبدة التفاسير: ج7، ص548 وبحارالأنوار: ج8، ص279.
[6] . سوره مباركه اخلاص در ترتيب فعلى قرآن مجيد يكصد و دوازدهمين سوره و به ترتيب نزول ـبنابر مكى بودن ـ بيست و دومين سورهاى است كه بعد از سوره ناس و قبل از سوره نجم بر پيامبراكرم 9 نازل شد. در مكى و مدنى بودن اين سوره اختلاف است. اكثر مفسرين آن را مكى وبرخى نيز آن را مدنى مىدانند. علت اختلاف، رواياتى است كه در شأن نزول آن وارد شد. اينسوره بنابر قرائت كوفى، كه صحيحترين قرائات و منسوب به اميرالمومنين 7 است، 4 آيه دارد وداراى 15 كلمه و 40 حرف است. از نظر حجم جزء قصارِ الْمُفصلات است. اين سوره جزءسورههاى مقولات و همچنين جزء چهار قل نيز مىباشد. بنابر آنچه مرحوم طبرسى در مجمعالبيان در زمره مشقشقتان نيز مىباشد(توضيح مشقشقتان در ذيل سوره نصر گذشت).علت نامگذارى اين سوره به اخلاص آن است كه هر كس آن را بخواند و به آن معتقد باشد، ازجميع انواع شرك خالص مىگردد. اين سوره نامهاى فراوانى دارد كه برخى از مفسرين تا 22 اسمبراى آن نقل كردهاند. برخى از اين نامها عبارتند از: اخلاص، توحيد، اَساس، نسبة الرب، صمد،مشقشقه، ولايت؛ ولى در روايات شيعه و اهل سنت قُلْ هُوَ اللهُ أحدٌ گفته شده است.در شأن نزول اين سوره از امام صادق 7 چنين نقل شده است: يهود از رسول الله9 تقاضاكردند خداوند را براى آنها توصيف كند. پيغمبر 9 سه روز سكوت كرد و پاسخى نگفت، تا اينسوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد. در بعضى از روايات آمده كه فرد سؤال كننده «عبدالله بنصوريا» يكى از سران معروف يهود بود، و در روايت ديگرى چنين نقل شده كه «عبدالله بن سلام»چنين سؤالى را از پيغمبر اكرم 9 در مكه كرد، سپس ايمان آورد، و ايمان خود را مكتوممىداشت. در روايات ديگرى آمده است كه مشركان مكه چنين سؤالى را كردهاند. در بعضى ازروايات نيز وارد شده كه سؤال كنندگان گروهى از مسيحيان نجران بودند. در ميان اين رواياتتضادى وجود ندارد، زيرا ممكن است اين سؤال را همه آنها مطرح كرده باشند و اين خود دليلىاست بر عظمت فوق العاده اين سوره كه پاسخگوى سؤالات افراد و اقوام مختلف است. بنابر روايات، اين سوره معادل يك سوم قرآن مجيد است. درباره اين سخن، بعضى گفتهاند بهاين علت كه قرآن مشتمل بر «احكام» و «عقايد» و «تاريخ» است، و اين سوره بخش «عقايد» را بهطور فشرده بيان مىكند. بعضى ديگر گفتهاند: قرآن سه بخش است «مبدأ» و «معاد» و «آنچه درميان اين دو» قرار دارد، و اين سوره بخش اول را شرح مىدهد.اين سوره با پاسخ به سؤالات مكررى شروع مىشود كه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصافپروردگار كرده بودند و چند صفت از اوصاف الهى را بيان مىكند و عقايد «نصارا» و «يهود» و«مشركان عرب» را كه براى خداوند فرزند يا پدر قائل بودند رد مىكند.
[7] . ر.ك: تفسير البرهان: ج8، ص419 ـ 426. ح1 ـ 29.
[8] . ر.ك: تأويل الآيات: ج2، ص860، ح1 و تفسير البرهان: ج8، ص425، ح25.
[9] . ر.ك: تأويل الآيات: ج2، ص860 ـ 861، ح 2 ـ 3 و تفسير البرهان: ج8، ص423، ح20.
[10] . ر.ك: تفسير البرهان: ج8، ص426، ح28.
[11] . قُدّام: جلو رو. خَلْف: پشت سر.
[12] . يَمين: راست . يسار: چپ . فوق: بالا. تحت: زير.
[13] . ر.ك: كافى: ج2، ص621، ح8؛ مجمع البيان: ج10، ص855 و بحار الأنوار: ج89، ص349، ح16.
[14] . ر.ك : كافى: ج2، ص632، ح10؛ مجمع البيان: ج10، ص855 و بحار: ج89، ص344، ح1.
آیه 1 «تَبَّتْ يَدا أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ»
- بازدید: 456