بت پرستان شعله بر بابُ اللَّهِ اکبر زدند
هیزم آوردند و بیت وحی را آذر زدند
آن دری کز بوسۀ جبریل می انداخت گُل
با لگد بر پهلوی صدّیقۀ اطهر زدند
قل هو اللَّه با لگد گردید از قرآن جدا
تا که کوثر را حضور ساقی کوثر زدند
شاهدم نصّ فقد آذاني از قول نبی است
آن جنایت پیشه گان سیلی به پیغمبر زدند
لیلة القدری که قدرش را نمی دانست کس
کافران او را به جرم یاری حیدر زدند
هر چه دامان امام خویش را محکم گرفت
کافران بر روی دستش ضربه محکم تر زدند
با که گویم بین صدها دشمن از سوز جگر
چار کودک ناله بر مظلومی مادر زدند
فاطمه دنبال مولا، کودکان دنبال او
گه به صورت گاه بر سینه گهی بر سر زدند
ای کنیز فاطمه ای فضّه تو پاسخ بده
از چه مادر را به پیش دیدۀ دختر زدند
قلب «میثم» چون درِ بیت الولا آتش گرفت
تا که آتش بر سرای بانوی محشر زدند
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار