«قال علی الرضا: اذا رفع العلم من بین اظهرکم، فتوقعوا الفرج من تحت اقدامکم (ای فجأة) ینقص العلم فیغیض غیضا، و یفیض الجبل فیضا، و ینقص العمل، و یلقی الشیخ و یسبق ذلک خروج اثنی عشر رجلا من آل ابی طالب کلهم یدعی الامامة لنفسه (من کتاب یوم الخلاص).
(ورد مثله عن الهادی علیه السلام) و سیکون الفرج قریبا باذن الله بعد ان طویت مرحلة العلم فانقبض و فشا الجهل، و لم یبق من العلماء الا افراد فی زوایا متنائیة فی اقاصی المعمور، اذا قالوا لا یسمع قولهم، و اذا امروا لا یاتمر احد... اما الشیخ الطاعن فی السن فقد صار عبثا علی ذویه و قل احترامه و صارا بناؤه لا یتلقون آرائه الا بالسخریه و قول: اف!
و ها نحن ننتظر الفرج بعد ان تحققت صغریات العلامات و بدأت کبریاتها تلوح فی الافق المنظور کامثال ثورة ایران التی هی فاتحه الخیر الذی قد یؤدی ای حدوث العلامات الخمس الممیزه کظهور رأیة الخراسانی التی تدفع الی القاء سهل الله مخرجه».
حدیث سی و هشتم - هرگاه علم از میان شما برداشته شود منتظر فرج باشید. ناگهان که از زیر قدمهای خود در آن زمان علم کم می شود و جهل بسیار و عمل ناقص باشد، و سبقت گیرد در این زمان دوازده نفر مرد از آل ابی طالب که مدعی امامت شوند برای خود.
و مانند آن حدیث از امام هادی (علیه السلام) رسیده که فرمود: فرج نزدیکست به فرمان خداوند بعد از آن که علم برچیده شود و جهل شایع گردد، و نماند از علما مگر گوشه نشینان در بلاد دوردست هرگاه چیزی بگویند، کسی قبول نکند و اگر امر کنند کسی اطاعت ننماید، اما شیخ پیر که وجودش در میان بستگانش خبت خواهد بود و احترامی نخواهد داشت و او را به تمسخر گیرند و بگویند اف!
و ما منتظر فرج هستیم بعد از آن که علائم کوچک آشکار شد و علائم بزرگ شروع شده، و در افق جامعه مشهود و محسوس است مانند جمعیت ایران که ابتدای خیرات هستند، آن خیری که ابتدای تمام خیرها است، و به علائم دیگر ختم می شود که عدد آنها پنج است مانند ظهور علم خراسانی که به قائم سپرده شود خداوند ظهورش را نزدیک کند.
از حسین شاهد
استغاثه به حضرت مهدی
عمرم تمام گشت ز هجران روی تو ************** ترسم شها به خاک برم آرزوی تو
با آنکه روی ماه تو از دیده شد نهان ************** عشاق را همیشه بود دیده سوی تو
خورشید چهره ات چون نهان شد ز چشم خلق ************** شد روزشان سیاه از این غم چو موی تو
دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم ************** چون بنگرم به ماه و کنم یاد روی تو
گردش به باغ بهر تماشای گل بود ************** گلهای باغ را نبود رنگ و بوی تو
هم چون مسیح جان به تن مردگان دمد ************** گر بگذرد نسیم سحرگه ز کوی تو
تا کی ز هجر روی تو سوزیم همچو شمع ************** شبها بیاد روی تو و گفتگوی تو
رحمی به حال (شاهد) از پا فتاده کن ************** تا کی بهر دیار کند جستجوی تو
از نوغانی خراسانی
ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم ************** از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم ************** جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
بس سعی نمودیم که به بینیم رخ دوست ************** جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر ************** آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان ************** رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم
رخسارتو در پرده نهانست و عیانست ************** بر هر چه نظر کردیم رخسار تو دیدیم
چندانکه به یاد تو شب و روز نشستیم ************** از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم
تا رشته طاعت بتو پیوسته نمودیم ************** هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم
شاها به تولای تو در مهد غنودیم ************** بر یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم
ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن ************** کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شاه و سحرگاه ************** در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
ای دست خدا دست برآور که ز دشمن ************** بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را ************** هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها ز (فقران) درت روی مگردان ************** بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
از مجاهدی پروانه
گوهر دین
تا به کی در پرده مانی ماه من روشنگری کن ************** تا کنی هر دلبری را عاشق خود دلبری کن
جلوه ئی کن، زهره را چون ذره محو خویش گردان ************** رخ نما و مشتری را بر رخ خود مشتری کن
تا به کی از دوری ماه رخت اختر شماریم؟ ************** چرخ دین را مهر شو، در آسمان روشنگری کن
شاهباز دین ز هر سو می خورد تیری خدا را ************** طایر بشکسته ی بال دین حق را شهپری کن
قاف تا قاف جهان پر شد ز ظلم ای حجت حق ************** تکیه زن بر مسند عدل الهی داوری کن
موج بحر کفر پهلو می زند بر ساحل دین ************** نوح شو، طوفان بپا کن فلک دین را، لنگری کن
تا نداده حق پرستی جای خود بر بت پرستی ************** بت شکن شو چون خلیل و دفع خوی آذری کن
تا بکی چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد؟ ************** تا کند اندر مدار عدل گردش، محوری کن
کفر را از ریشه بر کن ظلم را از بن برافکن ************** برق شو، از دشمنان خرمن بسوزان، تندری کن
تا بکی ای گوهر دین از صدف بیرون نیائی؟ ************** ناخدا شو، کشتی دین خدا را رهبری کن
تیغ برکش از نیام و قصد جان دشمنان کن ************** پای برزن بر رکاب و حمله های حیدری کن
ای همه جانها بلب از هجر رویت چهره بگشا ************** وی همه آثار هستی از تو مشتق، مصدری کن
گر هوای یاری او را به سر داری (مجاهد) ************** تا توانی خدمت عشاق پور عسکری کن
از رسول زاده آشفته
شهریار گل
نگار من اگر از غیب در شهود آید ************** بپای بوسی او هر هست و بود آید
غبار درگه او تا کشد چو سرمه به چشم ************** مسیح از فلک چهارمین فرود آید
به شوق دیدن آن شهریار گل بلبل ************** به وجد خیزد و در نغمه و سرود آید
طراز قامت او را فلک کشد تکبیر ************** چو او قیام کند چرخ در قعود آید
همانکه بر کند از خاک ریشه ی بیداد **************** همانکه بگسلد از ظلم تار و پود، آید
امام عصر به اجرای حکم شرع مبین ************** ولی امر به برپائی حدود، آید
ز هجر خاطر (آشفته) دارم و غم نیست ************** همانکه خواهدم این غم ز دل ز دود آید
حدیث (۳۸)
- بازدید: 745