نجات زائران بیت الله الحرام توسّط امام زمان (علیه السلام)

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

آقای حاج شیخ اسماعیل نمازی می گوید: «در یکی از سالها که من جمعی از اهالی مشهد را به عنوان حمله دار و رئیس کاروان به زیارت بیت الله الحرام می بردم و در آن زمان از راه نجف اشرف که از بیابانهای بی آب و علف و پُر از شن عبور می کرد می رفتیم.
جادّه آسفالته و یا حتّی جادّه ای که شن ریزی شده باشد نبود و فقط عدّه ای راه بلد می توانستند از علائم مخصوص، راه را پیدا کنند و حتماً باید آب و بنزین کافی همراه داشته باشند تا در راه نمانند.
ما از نظر آب و بنزین و ماشین وضعمان مرتّب و خوب بود، حتّی دو نفر راننده داشتیم. مسافرین نان و غذای کافی برداشته بودند و ما راه خود را پیش گرفته بودیم و می رفتیم.
یکی از دو راننده، آدم باتقوائی نبود، اتّفاقاً آن روز نزدیک غروب وسط بیابان او پشت فرمان نشسته بود.
ما به او گفتیم: «شب نزدیک است همین جا می مانیم صبح با خیال راحت حرکت می کنیم»، ولی او به ما اعتنائی نکرد و به راه خود ادامه داد، تا آنکه شب شد.
پس از مدّتی که به راه خود ادامه داد ناگهان ایستاد و گفت: «دیگر راه معلوم نیست».
همه ما پیاده شدیم و شب را در همانجا ماندیم، صبح که از خواب برخاستیم دیدیم به کلّی راه کور شده و حتّی باد، شن ها را در جای طایر ماشین ما ریخته که معلوم نیست ما از کجا آمده ایم.
من به مسافرین گفتم: «سوار شوید» و به راننده گفتم: «حدود ده فرسخ بطرف مشرق و ده فرسخ بطرف مغرب و ده فرسخ بطرف جنوب و ده فرسخ بطرف شمال می رویم تا راه را پیدا کنیم».
راننده قبول کرد و در آن بیابان بی آب و علف تا شب کارمان همین بود، ولی راه را پیدا نکردیم. باز شب در همانجا بیتوته کردیم ولی من خیلی پریشان بودم.
روز دوّم به همین ترتیب تا شب هر چه کردیم اثری از راه دیده نشد و ضمناً بنزین ما هم تمام شد و حدود غروب آفتاب بود که دیگر ماشین ما ایستاد و بنزین نداشتیم، آب هم جیره بندی شده بود و دیگر نزدیک بود تمام شود، آن شب درِ خانه خدا زیاد عجز و ناله کردیم.
صبح همه ما تن به مرگ داده بودیم، زیرا دیگر نه آب داشتیم و نه بنزین و نه راه را می دانستیم، من به مسافرین گفتم: «بیائید نذر کنیم که اگر خدا ما را از این بیابان نجات بدهد وقتی به وطن رسیدیم، هرچه داریم در راه خدا بدهیم». پس همه قبول کردند و خود را به دست تقدیر سپردیم.
حدود ساعت نه صبح بود، دیدم هوا نزدیک است گرم شود و قطعاً با نداشتن آب، جمعی از ما می میرند لذا من فوق العاده مضطرب شده بودم.
از جا حرکت کردم و قدری از مسافرین فاصله گرفتم. اتّفاقاً در محلّی شنها انباشته شده بود و مانند تپّه ای به وجود آمده بود، من پشت آن تپّه رفتم و با اشک و آه فریاد می زدم: «یا اَبا صالِحَ المَهدیِ اَدْرِکنی - یا صاحِبَ الزَّمانْ اَدْرِکنی - یا حُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ الْعَسْکری اَدْرِکنی».
سرم پائین بود و قطرات اشکم به روی زمین می ریخت، ناگهان احساس کردم صدای پائی به من نزدیک می شود، سرم را بالا کردم مرد عربی را دیدم، که مهار قطار شترهائی را گرفته و می خواهد عبور کند.
صدا زدم که: «آقا! ما در اینجا گم شده ایم، ما را به راه برسان».
آن عرب، شترها را خواباند و نزد من آمد و سلام کرد.
من جواب گفتم. اسم مرا برد و گفت: «شیخ اسماعیل! نگران نباش، بیا تا من راه را به شما نشان بدهم».
پس مرا به آن طرف تپه بُرد و گفت: ببین از این طرف می روید به دو کوه می رسید، وقتی از میان آن دو کوه عبور کردید، بطرف دست راست مستقیم می روید، حدود غروب آفتاب به راه خواهید رسید».
گفتم: «باز ما راه را گم می کنیم». و ضمناً قرآن را از جیبم درآوردم و گفتم: «شما را به این قرآن قسم می دهم ما را خودتان به راه برسانید».
(حالا توجّه ندارم که او شترهایش را خوابانده و این طوری که می گوید: حدود ده ساعت راه تا جادّه هست!!)
زیاد اصرار کردم و او را مرتّب قسم می دادم، او گفت: «بسیار خوب! همه سوار شوند». و به آن راننده ای که تقوای بیشتری داشت، گفت: «تو پشت فرمان بنشین».
خودش هم پهلوی راننده نشست و من هم پهلوی او نشستم، یعنی جلو ماشین سه صندلی داشت، یکی مال راننده بود و دو صندلی دیگر را هم ما نشستیم.
حالا یا بس که ما خوشحال شده بودیم و یا تصرّفی در فکر ما شده بود که هیچ کدام از ما حتّی راننده و مسافرین توجّه نداشتند که بنزین ماشین ما، در شب قبل تمام شده بود.
یکی دو ساعت راه را پیمودیم ناگهان به راننده دستور داد که: «نگهدار! ظهر است نماز بخوانیم بعد حرکت کنیم».
همه پیاده شدیم در همان نزدیکی چشمه آبی بود، خودش وضو گرفت، ما هم وضو گرفتیم و از آن آب خوردیم. او رفت در کناری مشغول نماز شد و به من گفت: «تو هم با مسافرین نماز بخوان».
وقتی نمازمان تمام شد و سرو صورتی شستیم، فرمود: «سوار شوید که راه زیادی در پیش داریم». پس همه سوار شدیم.
همانطور که قبلاً گفته بود به دو کوه رسیدیم. از میان آنها عبور کردیم، بعد به راننده فرمود: «بطرف دست راست حرکت کن». تا آنکه حدود غروب آفتابی بود، که به جادّه اصلی رسیدیم.
در بین راه فارسی با ما حرف می زد، احوال علماء مشهد را از من می پرسید، بعضی از آنها را تعریف می کرد و می فرمود: «فلانی آینده خوبی دارد».
در بین راه به ایشان گفتم: «ما نذر کرده ایم که اگر نجات پیدا کنیم همه اموالمان را در راه خدا انفاق کنیم».
فرمود: «عمل به این نذر لازم نیست».
بالأخره وقتی به جاده رسیدیم. همه خوشحال از ماشین پیاده شدیم و من مسافرین را جمع کردم و گفتم: «هر چه پول دارید بدهید تا به این مرد عرب بدهیم چون خیلی زحمت کشیده است شترهایش را در بیابان رها کرده و با ما آمده است».
ناگهان مسافرین و خود من از خواب غفلت بیدار شدیم و مسافرین گفتند: «راستی این مرد کیست و چگونه برمی گردد؟!»
دیگری گفت: «شترهایش را در بیابان به چه کسی سپرد؟!»
سوّمی گفت: «ماشین ما که بنزین نداشت این همه راه یک صبح تا غروب چگونه بدون بنزین آمده ایم؟!»
خلاصه همه سراسیمه بطرف آن مرد عرب دویدیم، ولی اثری از او نبود. او دیگر رفته بود و ما را به فراق خود مبتلا کرده بود. دانستیم که یک روز در خدمت امام زمان (علیه السلام) بوده ایم ولی او را نشناخته ایم.
این قضیّه به ما می گوید: که یکی از نشانه های امام مهدی (علیه السلام) این است که تمام امور تکوینی در دست با کفایت آن حضرت است او هر زمان و هر جا که مصلحت بداند خود را به متوسّلینش نشان می دهد و به فریاد آنها می رسد ولی: «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟» فدای آن محبّت و لطف و کرمش گردیم (1).

پاورقی :
 (1) ملاقات با امام زمان (علیه السلام).

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page