در راستای بحثی که گذشت، معلوم شد نفس انسان با ارتباط با خدا به وسعتِ بیکرانه خود دست مییابد، حال باید روشن شود نحوه حضور خداوند در هستی چگونه است و از طریق معرفت نفس چگونه میتوان نحوه حضور خداوند را درست فهمید و با او ارتباط پیدا کرد.
قبلاً عرض شد سخن ما در این سلسله بحثها از امثال حدیث «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (بحارالأنوار، ج 2، ص 32) نشأت میگیرد. امامان معصوم (ع) به ما دستور دادهاند كه به «خود»مان نظر كنیم و كتاب «خود»مان را ورق بزنیم تا قواعد و حقایقی را در آن پیدا كنیم و از آن طریق با خدا آشنا شویم.
توجه كنید كه «منِ» شما چگونه در تن شما حاضر است؟ از خود بپرسید راستی چه كسی با این چشم میبیند، و با این گوش میشنود، و یا با این دهان سخن میگوید، و دستش را تكان میدهد و ...؟
خواهید گفت «من» انسان با چشم میبیند و با گوش میشنود و با دهان سخن میگوید و با ارادهای كه اِعمال میكند دستش را تكان میدهد، پس مشخص است که نفس یا منِ انسان هم در چشم حاضر است، هم در گوش و هم در زبان و هم در سایر اعضاء. به طوری که شما احساس میکنید «منِ» شما در تمام «تن»تان حاضر است.
حاضر بودن «من» در همه جای «تن» و در همهی اعضای تن به گونهای است كه انسان میتواند در یك لحظه هم ببیند و هم بشنود و هم سخن بگوید و اظهار میکند که من شنیدم و من دیدم، پس معلوم میشود «من» انسان در یك لحظه در تمام «تن» انسان حاضر است.
نکتهی مهم این است که وقتی «منِ» انسان در یك لحظه هم میبیند، هم میشنود و هم سخن میگوید، چنان نیست كه با قسمتی از «مَن»، بنگرد و با قسمت دیگری از آن بشنود و با بخش دیگری صحبت كند بلكه «مَن» در چشم به طور كامل بیننده است، و در گوش به طور كامل شنونده است، و در زبان به طور كامل گوینده است. یعنی «من» انسان در یك لحظه، به تمامی، در همه جای «تن» انسان حاضر است كه این نکتهی بسیار مهمی است و با فهم آن یكی از قواعد و حقایق عالم غیب فهمیده میشود.
هوا در همه جای اتاق هست اما بخشی از آن در یك طرف اتاق است و بخشی از آن در طرف دیگر اتاق، و چنان نیست كه همین هوا و اکسیژنهایی که در طرف راست اتاق است، همان اتمهای اکسیژن در طرف چپ اتاق باشد، بلکه اتمهای دیگری از جنس اکسیژن در طرف دیگر اطاق هست، چون هوا و اکسیژن، ماده است و ماده محدود به مکان است. یك میز هم همین طور است كه یك طرف آن با طرف دیگر آن فرق دارد، و طرف راست آن از طرف چپ آن جداست، بدین معنی که همان جایی که طرف راست میز است، همان جا طرف چپ میز نیست. اما «من» انسان كه اصل و حقیقت اوست و در همه جای بدن حاضر است مثل هوا که در همه جای اطاق هست، در بدن نیست، بلکه در هر عضوی از بدن تمام نفسْ حاضر است و نفس انسان در تمام «بدن» حضور كامل و تمام دارد، به این معنی که همه آن در همه جای «بدن» حضور دارد! و چنان نیست كه بخشی از آن در چشم ما مشغول دیدن باشد و بخشی از آن در گوش ما مشغول شنیدن باشد بلكه شما تماماً و با تمام نفس خود میبینید و تماماً و با تمام نفس خود میشنوید و میگوئید من میبینم، و وقتی میگوئید من میبینم احساس شما این است که تماماً خودتان میبینید و این نوع حضور به معنی حضور کامل و تمام، مخصوص همه موجودات مجرد است.
حضور همه جانبه مَن در تن
- بازدید: 370