هر کس که با مقوله اندیشه و فرهنگ سر و کار دارد و با نگاهی ژرف به تاریخ بشری مینگرد، این حقیقت آفتاب گونه را درمییابد که اندیشه و اندیشمند، و دانش و دانشمند در میان تمام ملل، با هر عقیده و مرام و مسلکی که باشند، احترام و اهمیت ویژه ای دارند. چه این قشر فرهیخته و خردورز، پایه های خلل ناپذیر استقلال و پیشرفت ملت هایند.
با وجود این، وقتی به آئین آسمانی و جاودانه اسلام نظر می افکنیم، میبینیم اسلام بهترین تجلیل ها و ستایش ها را از علم و علم پژوهان کرده است. پرچمدار این طبقه اندیشمند هم خود قرآن است، به طوری که نام عالم را در کنار نام خدا و فرشتگانش می آورد.(1) باری، این است رمز بر پاکردن یادمان های اهل دانش.
از جمله اخگران درخشنده آسمان قم، دانشمندی است بزرگ و فرزانه، به نام محمد و کنیه ابوجعفر، او که نام پدرش علی است، به قم و خاندان رفیع و نبیل این شهر که اشعریون باشند، منسوب است؛ لذا او را «اشعری قمی» می خوانند.(2)
طلوع ستاره
تاریخ ولادت این محدثان و فقیهان گمنام تاریخ، کمتر به چشم پژوهشگران تراجم میآید، لذا تاریخ تولد آنان بیشتر در هالهای از ابهام و اجمال قرار میگیرد. بنابراین نمیتوان آن چنان که باید در این زمینه اظهار نظر کرد، جز با توسل به یک سری شواهد و قرائن، برای تعیین تاریخ تقریبی از طلوع این ستاره های پرفروغ. بنابراین میتوان حدس زد که تولد این بزرگوار، در نیمه اول سده سوم هجری قمری است. یکی از شواهد ما، احمد بن ادریس قمی (ره) است. وی یکی از استادان معروف شیخ کلینی (ره) است و خود نیز در زمره شاگردان محمد بن علی بن محبوب قمی به حساب میآید. وقتی ایشان در سال 306 هجری قمری به جوار رحمت حق پیوسته باشد، طبعاً استادش باید در اواسط سده سوم چشم به جهان گشوده و شبستان زندگی پدر را به قدوم خود رونق و صفا بخشیده باشد.
اساتید
از اخبار و روایات زیادی که این مرد بزرگ از خود به یادگار نهاده، برمیآید که ایشان عاشق علم و دانش به ویژه اخبار و آثار اهل بیت پاک پیامبراکرم (ص) باشد؛ همانطور که در این راه نورانی و مقدس تلاشهای بس گسترده و خداپسندانهای هم داشته است. ایشان محضر استادان بزرگ و زیادی را درک کرده و با کسب فیض از خرمن دانش آنان بهره های فراوانی برده است. آن گونه که آیت اللّه خوئی (ره) در کتاب گرانسنگ معجم رجال الحدیث و سایر کتابهای خود نگاشتهاند:
«او در حدود 110 استاد روایت و حدیث داشته است.»(3)
در آن روزگاران بسیار سخت که بیشتر مسافرت ها با خطر همراه بوده، این پدیده بسیار شگفت مینماید که چگونه جان تشنه او به کلام اهل بیت (ع) سیراب نمیشد. همیشه در صدد بود از هر کس در هر نقطه ای از مراکز حدیث که بتواند سخنی از امامانش بشنود و آنها را بنویسد؛ تا بنیادهای معرفت دینی و عقیدتی جاودانهای را برای نسلها و مؤمنان تاریخ بنا گذارد.
در این مقال، برای آشنایی بیشتر با شخصیت این محدث جلیل، به شرح حال جمعی از اساتید او که معروف و مشهورترند، میپردازیم.
1 - یعقوب بن یزید انباری؛ که محمد بن علی بن محبوب از ایشان 54 حدیث نقل میکند.(4) یعقوب که یکی از اصحاب امام رضا (ع) ، امام جواد (ع) و امام هادی (ع) میباشد، شخصیتی است نامدار و موثق.(5)
او در اواخر عمر خود به بغداد منتقل شد، کشی میگوید:
«یعقوب بن یزید انباری به قمی معروف است، و به گفته حسن بن علی فضال، یعقوب، کاتب ابودُلَف قاسم بوده است.»(6)
نگاهی به شخصیت ابودُلَف
در اینجا بسیار جالب است به مردی اشاره داشته باشیم که یعقوب بن یزید، منشی و کاتب او بوده است.
بسیاری از دانشمندان معروف جهان اسلام از روزگار وی تا کنون از ایشان به نیکی یاد کرده اند؛ به عنوان کسی که با وجود برجستگی های بزرگ در فرهنگ، ادب، سیاست، حکمرانی، شجاعت، احسان و بخشش، به امامان شیعه باور و اعتقادی عمیق داشته است. سخنان این صاحب نظران درباره آن سیاستمدار فرهیخته و مرد فرهنگ، شمشیر و سخاوت، میتواند گامی برای شناخت بهتر و ژرفتر از او باشد.
ابن ندیم مینویسد:
«ابودلف رئیس طائفه و عشیره خود بود و علاوه بر حمکرانی، خود در جَرگه ادیبان و شاعران توانا بود.»(7)
مسعودی میگوید:
«او بزرگِ قبیله خودبود. شاعری توانا و قهرمانی بسیار شجاع، که در سال 226 از دنیا رفت. مردی که با گرایش به تشیع، به علی بن ابی طالب (ع) عشق و محبت میورزید.»(8)
ذهبی نیز چنین میآورد:
«ابودلف حکمران سرزمین کرج و اطراف آن، انسانی بود شجاع و دلاور، بسیار سخاوتمند و شاعری توانا. در نبرد با بابک خرم دین، فرماندهی سپاه اسلام به دست او بود؛ و باز او بود که آن طائفه را نابود کرد. وی در روزگار معتصم عباسی مدتی حکمران دمشق بود، و در سال 225 از دنیا رفت.(9)
ابن خلکان در وفیات الاعیان، کتاب جهانی و پر آوازه خود چنین مینگارد:
«ابودلف یکی از فرماندهان و سرداران مأمون و معتصم عباسی بود. وی مردی بود بزرگوار، با شخصیت، بخشنده، شجاع و اهل دانش و ادب؛ به گونهای که فرهیختگان و دانشوران عصر، از خرمن دانش و ادب او بهره میبردند. او چندان سخاوت داشت، که خود بارها مقروض شد. ساختن شهر کرج را پدرش آغاز کرد و ابودلف آن را وسعت بخشید. وی به همراه خاندان و عشیرهاش در آنجا ساکن بود.» ابودلف به امامان شیعه به شدت علاقمند بود و میگفت: «هر آنکس که پیرو امامان شیعی نباشد نتوان او را حلالزاده شمرد.»
برای همین وی به سادات و فرزندان پیغمبر (ص) علاقه ویژهای داشت، به گونهای که میگویند: در هنگام مرگ، که اندک زمانی حالش بهبود یافته بود، به اطرافیان خود نظر افکند و گفت: «آیا از ارباب نیاز و حاجت، کسی هست که بر در سرای باشد؟»به او گفتند: «آری، ده نفر از سادات و اشراف خراسان حضور دارند. مدتی است که به اینجا آمدهاند و منتظرند حال شما خوب شود.» و ایشان با حال نامناسبی که داشت، دستور داد سادات را وارد کنند، وقتی از احوال آنها جویا شد، فهمید که زندگی بر آنان به سختی میگذرد و در تنگنای معیشت قرار دارند. دستور داد، به هر کدام دو کیسه زر بخشیدند که در هر کیسه هزار اشرفی قرار داشت به اضافه مقداری پول برای مخارج راه؛ سپس به آنان فرمود: «این کیسهها و پولها را به خانوادههای خود برسانید.» آنگاه گفت: «من از شما به پاداش این نیکی، میخواهم که هر یک شجرهنامه و سلسله نسبتان را از پدر خود تا امیرالمؤمنین (ع) و حضرت فاطمه (س) بنویسید و در پایان گواهی دهید که: «ای پیامبر! ما در تنگی و سختی معاش بودیم، از شهرهای دور نزد ابودلف آمدیم و او به هر یک از ما دو هزار دینار برای خشنودی و طلب شفاعت از تو احسان نمود.» سادات ذریه پیامبر (ص) هم خواسته او را اجابت کرده، نوشته هایشان را به او دادند. آن مرد عاشق اهل بیت (ع) دستور داد، تمام آن نوشتهها و گواهینامه ها را درون کفنش بگذارند و با او دفن کنند.(10)
علامه سید محسن امین دربارهاش چنین میگوید:
«ابودلف، امیری مشهور و معروف به بخشش و شجاعت بود، او اهل شهری بود در نزدیکی همدان، شاعری بود ادیب و جنگجوئی شجاع، او اما با اینکه هنوز جوان مینمود، از طرف هارون الرشید، حکمران منطقه بزرگی از عراق عجم شد، تاریخ عرب همانند این شخصیت فرزانه و شجاع کمتر سراغ دارد. او نمونه و الگوئی از اخلاق و مردانگی است که هم در عرصه دنیا و سیاست به جایگاه رفیعی دست یازید، هم در دین و دیانت.(11)
مرحوم دهخدا نیز در لغتنامه مینویسد:
«او یکی از سرهنگان و امیران مأمون و معتصم و مرجع ادیبان و دانشوران بود. خلیفه او را حکومت کردستان داد و در شهر کرج - کره رود فعلی -، زندگی میکرد.(12)
این که در منابع متعدد گفته میشود او فرمانروای کرج بود، منظور کرج فعلی که در نزدیک تهران است، نیست.
یاقوت حموی میگوید:
«کرج شهری است بین اصفهان و همدان که به همدان نزدیکتر است. ابودلف آنجا را به عنوان شهر بنیاد کرد و آن را وطن خود قرار داد.»(13)
به هر حال آن شهر در عصر روزگار ما، وجود ندارد.(14)
2 - محمد بن الحسین ابی الخطاب، با کنیه ابوجعفر که یکی از نام آورترین چهره های برجسته حدیث و فقه شیعی است. همه گزارش دهندگان تراجم و راویان، او را به بهترین وجه ستوده اند. وی از یاران سترگ امام رضا (ع) ، امام جواد (ع) و امام عسکری (ع) میباشد.
مرغ جان ایشان در سال 262 ه . ق به شاخسار ابدیت پرواز کرد. محمد بن علی بن محبوب از این استاد فرزانه 210 روایت نقل میکند.(15)
3 - عباس بن معروف قمی؛ این بزرگمرد هم از خاندان رفیع اشعری بوده و محدثی است برجسته. ایشان که بسیار هم معروف میباشد، از یاران موثق و بزرگوار امام رضا (ع) و امام هادی (ع) است. اکثر قریب به اتفاق گزارشدهندگان شرح حال محدثان شیعه، او را ستوده و به شخصیتش ارج مینهند. ابن محبوب 84 روایت از او به یادگار حدیث میکند.(16)
4 - احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی؛ این شخصیت بلند مرتبه شیعی، در قله کمال و دانش و فضل قرار دارد. جمیع مورخان او را ستودهاند و بدو توجه ویژهای دارند. ایشان ضمن اینکه فقیه دین شناس و محدثی جامع بود، ریاست شهر قم را هم، بر عهده داشت و به اصطلاح، سیاستمدار بود. ابن محبوب از این استاد علم در حدیث شیعه، 140 روایت میآورد.(17)
5 - حسن بن محبوب سرّاد؛ او بزرگترین و معروفترین روایت گر آثار و اخبار اهلبیت (ع) است. اگر کسی کتابهای چهارگانه و معروف شیعه را مورد عنایت قرار دهد، نام مبارک و شریف حسن بن محبوب را به همراه استادِ بزرگ او، علی بن رثاب، بسیار میبیند. او محدثی است که توانسته قله رفیع روایات اهلبیت (ع) را بپیماید، و به سرچشمه فقه و حدیث شیعه دست یابد. تمام مورخین او را به زیباترین قلم و محکمترین بیان ستایش کردهاند و ایشان را از یاران موثّق و مبرّز امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بر شمردهاند. وی از 60 نفر از یاران امام صادق (ع) روایت نقل میکند. او یکی از افراد گروه اصحاب اجماع - که مورد اعتماد و توجه ویژه فقیهان و عالمان شیعه هستند.- میباشد.
درباره حسن بن محبوب مینویسند که جناب پدربزرگوارش محبوب، در مقابل هر یک حدیثی که حسن از علی بن رثاب روایت میکرد، به او یک درهم نقره صله میداد. حسن بن محبوب در سال 224 ه . ق جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح مقدسش به ملکوت اعلی پیوست.(18)
6 - علی بن یسندی قمی؛ او هم یکی از استادان ابن محبوب است که عالمان رجال از او به نیکی یاد کرده و به او اعتماد دارند. او نیز در زمره روایتگرانی است که روایات زیادی را از امامان اهل بیت (ع) نقل کردهاند. جناب ابن محبوب از این مرد بزرگوار 57 روایت از خود به یادگار گذاشته است.(19)
شاگردان
با شناخت اساتید ابن محبوب، پردهای از شخصیت نهفته اش کنار میرود، چهره او آشکارتر میشود. از این رو - با توجه به آنچه نگاشتیم. - جمعی از نخبگان و عالمان شیعه هم در محضر این استاد حدیث، زانوی شاگردی به زمین زدند، و او با انتقال آنچه از روایات و آثار نورانی اهلبیت پیغمبر (ص) که فرا گرفته بود، امانت های گرانبهائی را که از سلف صالح به او رسیده بود؛ با کمال دقت و توجه به آیندگان سپرد. در این نوشتار به ذکر سه تن از شاگردان به نام ابن محبوب بسنده میکنیم:
1 - محمد بن یحیی عطار قمی؛ با کنیه ابوجعفر که به خاندان محدث و عالمپرور اشعری منسوب است، شخصیتی است معزّز و معظّم و مورد عنایت رجال شناسان. وی استاد مرحوم کلینی بود. محدثی است با روایات متعدّد، بزرگِ دانشمندان شیعه قم و صاحب تألیفات متعدّد.(20)
2 - احمد بن ادریس؛ کنیهاش ابوعلی است، منسوب به اشعری و معروف به «قمی». او هم استاد مرحوم کلینی بوده، و یکی از کم نظیرترین دانشمندان بزرگ شیعه است. او در فضل، علم، فقه، حدیث و اعتقاد، در موقعیت والایی قرار داشت، تمام تراجم نویسان از این محدث گرانقدر با تجلیل و تعظیم یادکردهاند.
نجاشی میگوید:
«او فقیهی موثق، دارای روایات صحیح و کثیر الروایه است.»(21)
و بیشتر روایات محمد بن علی بن محبوب به وسیله این شاگرد برجستهاش به دانشمندان بعد از ایشان منتقل گشته است.
شیخ در رجال، در دو جا از او یاد میکند: در یک مورد، او را در یاران امام عسکری (ع) آورده است و میگوید: «با آن امام (ع) ملاقات کرد، ولی روایتی از ایشان ندارد.»(22) و در جای دیگر چنین می نگارد: «احمد بن ادریس اشعری قمی یکی از فرماندهان بود.»(23) ولی مشخص نیست در کجا وی چنین منسبی را داشته است؟
او بعد از عمری با برکت، که بیشتر آن را در راه ترویج و گسترش آثار و اخبار امامان معصوم (ع) صرف کرد، در سفر بازگشت از مکه در نزدیکی شهر کوفه کبوتر روحش از قفس تنگ دنیا آزاد گشت و به ملأ اعلی پیوست.(24) روحش شاد.
3 - علی بن الحسین بن بابویه (ره) ،(25) جناب علی بن الحسین (ره) پدر بزرگوار شیخ صدوق (ره) است. نام شریف این پدر و فرزند، چونان دو ستاره تابناک و پرفروغ، بر تارک آسمان علم و تقوا و حدیث، تا قیام قیامت خواهد درخشید.
بهترین و زیباترین ترسیم از چهره این فرزانه شیعه، سخن بلند رجالی بزرگ نجاشی است. او درباره علی بن الحسین بن بابویه چنین داد سخن میدهد:
«او اهل قم و کنیهاش ابوالحسن بود؛ از دانشمندان قم و برجسته ترین آنها است. انسانی فقیه، عالم، موثق و نامور. ایشان به عراق رفت و با ملاقات نائب خاص امام عصر (ع) ، شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (ره) یک سلسله مسائل شرعی از او سؤال کرد و سپس از قم نامهای به جناب حسین بن روح نوشت تا آن را به حضرت ولی عصر (ع) برساند. در آن نامه از امام (ع) خواسته بود تا حضرت (ع) دعا فرمایند، خداوند به او فرزندانی عطا کند. امام (ع) نیز در جواب نوشتند: «ما از خداوند تبارک و تعالی خواستیم و در پیشگاه او دعا کردیم، خداوند به زودی دو فرزند پسر، که فرزندان خوبی و نیکی هم خواهند بود، به شما عطا میکند.» و همین طور شد. یکی از آن دو فرزند، جناب شیخ صدوق (ره) بود که میگویند بارها چنین افتخار میکرد: «من به دعای امام زمان (ع) به دنیا آمدم.» و دیگر برادر بزرگوارش حسین (ره) بود.(26)
شیخ طوسی (ره) آورده است که: ابن سوره قمی میگوید:
«هر زمان ابوجعفر، شیخ صدوق و برادرش ابوعبداللّه، اخبار و روایات اهل بیت (ع) را نقل میکردند، مردم از این همه حافظه تعجب کرده و میگفتند: «این مقام و شأن شما برای این است که به دعای حضرت امام عصر(عج) به دنیا آمدید.»؛ این سخن در میان مردم قم مشهور است.»(27)
صحابی امام
آن گونه که از کلام و سخن بزرگان تراجم به دست میآید، محمد بن علی بن محبوب قمی را در شمار یاران معصومین (ع) ذکر نکردهاند، اگر چه به ظاهر روزگار حیات امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) را درک نموده است، بر این اساس شیخ طوسی او را در گروه محدثان و دانشمندانی آورده است که از امام (ع) روایت نقل نکردهاند.(28) امّا محقق توانا، حضرت آیت اللّه خوئی (ره) در کتاب رجال خود آورده است:
«این محدث بزرگ از فقیه (ع) روایت و حدیث میکند.»(29)
همانا بر اهل فضل و دانشوران محقق پوشیده نیست که واژه «فقیه» در روایات معمولاً و بیشتر به حضرت کاظم (ع) گفته میشود، همانند العالم؛ ولی از آنجایی که فاصله زمانی بین امام موسی بن جعفر (ع) و این محدث شیعی بسیار زیاد است، تقریباً محال مینماید که او بتواند بدون واسطه از آن امام همام روایت نقل کند؛ ولی اگر مقصود از فقیه، امام هادی (ع) و یا امام عسکری (ع) باشد، دور از حقیقت نتواند بود؛ چون همانگونه که گفته شد، اگر چه بیشتر به حضرت کاظم (ع) فقیه میگویند، اما در عرف روایات برای حضرت هادی (ع) و امام عسکری (ع) هم واژه فقیه در قالب «سألت عن الفقیه (ع) » یا «کتب الی الفقیه (ع) » بکار رفته است.
ابن شهر آشوب، صاحب المناقب نیز همان سخن را چنین مینگارد:
«از جلمه لقبهای امام هادی (ع) نجیب، مرتضی و فقیه عسکری است و به حضرت (ع) میگویند: «الفقیه العسکری.»(30)
کلام آیت اللّه العظمی خوئی (ره) رسای این معنا نیست که ایشان از یاران و اصحاب امام (ع) باشد؛ بلکه فقط تا این حد میرساند که او از حضرت امام (ع) روایت نقل کرده است؛ البته احتمال دارد از محضر امام هم بهره برده، و یا آنکه نقل روایات وی از امام (ع) به صورت مکاتبه و نامه نگاری - که در آن روزگار مرسوم و رائج بود. - بوده است.
سیمای ابن محبوب از منظر دانشمندان
اکثر تراجمنویسان از این محدث به نیکی ستودهاند و او را به شمار فقیهان و محدثان درجه اول شیعه آورده اند. نجاشی، رجال شناس نامی شیعه، میگوید:
«محمد بن علی بن محبوب، در عصر خود بزرگ قمیّین بود و مردی بود مورد اطمینان، بصیر، فقیه در دین و دارای اعتقادات صحیح.»(31)
این عالیترین و زیباترین، ستایشی است که در شأن و منزلت قامت بلند و رسای فقه و حدیث شیعه، گفته شده؛ و اصل و اساس گفته ها و نظرات تمام تراجم نویسان همانند علامه حلّی، علامه ممقانی و علامه خوئی و دیگران از همین کلام نجاشی، شکل گرفته است.
گرایش روائی
نکته دیگری که درباره این روایتگر اخبار و روایات شیعه، قابل ذکر است، آنکه او یک فقیه دین شناس بود. لذا روایاتش بیشتر صبغه فقهی دارد و در تمام ابواب فقه از این بزرگ مرد روایت نقل میکنند. مرحوم آقای خوئی در پایان ج 17 از کتاب معجم الرجال خود، همه روایات و اخبار او را در تمامی ابواب فقه، از کتابهای چهارگانه شیعه در چند صفحه نقل میکند.(32) مطلب مذکور از بررسی آن روایات به دست آمده است. به طور کلی روایاتی که از ایشان منقول است، درمباحث مربوط به فقه عملی، و روش و رفتار یک مسلمان در زندگانی فردی خلاصه میشود.
تألیف
این محدث جلیل، در حوزه اعتقاد به ولایت امامان شیعه از جایگاه بس رفیع و بلندی برخوردار است. روایات زیادی که از او به عنوان یک میراث فرهنگی گرانبها بهدست ما رسیده، گویای این حقیقت انکارناپذیر است. محقق توانا، آقای خوئی (ره) میگوید:
«محمد بن علی بن محبوب قمی 1118 روایت نقل کرده است.»
سپس ایشان تمام آنها را همراه با آدرس در کتاب خود میآورد.(33)
این مرد حقیقت طلب و عاشق آثار اهل بیت (ع) ، کتابهای زیادی تألیف کرده از جمله: کتاب النوادر؛ جنائز؛ زکوة؛ صوم؛ حج؛ نکاح؛ رضاع؛ طلاق؛ دیات؛ ثواب؛ ضیاء و نور؛ زمرد؛ زبرجد؛ و تولد.(34)
ابن ادریس حلی، فقیه بزرگ شیعه، در کتاب سرائر میگوید:
«یکی از کتابهائی که این احادیث را از آن نقل میکنیم، کتاب نوادر مصنّفین تألیف و تصنیف محمد بن علی بن محبوب اشعری جوهری قمی است. این کتاب به دستخط شیخ طوسی به دست من رسیده است، من این اخبار را از این کتاب نقل میکنم.»(35)
گلچینی از اخبار کتاب النوادر
شأن بلال
ابن محبوب به واسطه از رسول اکرم (ص) نقل میکند که فرمودند: «من در روز قیامت محشور شده، بر براق مینشینم و حضرت زهرا (س) بر ناقه من، به نام «غضباء» و بلال نیز در حالی محشور میشود که بر یکی از شتران بهشت سوار شده و اذان میگوید: «اشهد ان لا اله الا اللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه» و در این حال او را با حلههای بهشتی میپوشانند.»(36)
ذکر خدا
وی با واسطه از امام صادق (ع) روایت میکند که آن امام فرمودند: «سبحان اللّه کلمهای است که آسانتر بر زبان جاری میشود.» راوی میگوید: «به امام گفتم: آیا میتوانم در رکوع و سجود «لا اله الا اللّه، الحمدللّه و اللّه اکبر» بگویم؟» امام فرمودند: «بله، همه اینها ذکر خداست.»(37)
اهمیت نماز در اول وقت
باز با واسطه از امام صادق (ع) نقل میکند که امام (ع) فرمودند:
«فضیلت نماز اول وقت، برای مؤمن از فرزند و ثروت بهتر است.»(38)
اذان
از امام صادق (ع) با واسطه روایت میکند که حضرت فرمودند:
«وقتی که اذان میگوئی، صدایت را بلند کن؛ زیرا به همان اندازهای که صدایت بلندتر و فراگیرتر شود، خداوند به تو ثواب عطا میکند.»(39)
جمع بین دو سوره در نماز
از امام باقر (ع) نقل میکند که حضرت فرمودند:
«در نمازهای واجب کراهت دارد که نمازگزار بین دو سوره جمع کند و اما در نمازهای مستحبی اشکال و مانعی ندارد.»(40)
لعن بنیامیه
از حضرت باقر (ع) روایت میکند که امام (ع) فرمودند:
«هر وقت از نماز فارغ شدی، بنی امیه را لعنت کن و این کار را فراموش مکن.»(41)
صوت زیبا در قرائت قرآن
باواسطه از معاویة بن عمار و او از امام صادق (ع) روایت میکند که به امام (ع) گفتم: «مردی قرائت قرآن و دعا به دلش نمی نشیند؛ مگر اینکه با صدای بلند بخواند.» امام (ع) فرمودند: «اشکالی ندارد، امام علی بن الحسین (ع) ، خوش صداترین قاری قرآن بود. قرآن را به گونهای بلند میخواند که همه اهل خانه میشنیدند. امام باقر (ع) هم خوش صداترین بود و هنگام خواندن قرآن آن را با صوت زیبا تلاوت میکرد. شبها که برای نماز بر میخواست، صدایش را برای تلاوت قرآن بلند میکرد، به طوری که رهگذرانی که از کوچه میگذشتند، سقاها و آب آوران مدینه، همه میایستادند و به تلاوت آن حضرت گوش میسپردند.»(42)
شک در وضوء
با واسطه از امام ششم (ع) روایت میکند که از آن حضرت (ع) سؤال شد: «نمازگزاری که بعد از اتمام نماز، شک میکند آیا نماز را با وضو خوانده یا بدون وضو، چه وظیفهای دارد؟» امام (ع) در پاسخ فرمودند: «نمازش صحیح بوده، و لازم نیست آن را دوباره بخواند.»(43)
حال مختار در قیامت
باز با واسطه از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل میکند که فرمودند:
وقتی پیامبر اکرم (ص) بر پل صراط عبور میکند، پشت سر ایشان علی (ع) است و به دنبال امام علی (ع) ، حضرت امام حسن (ع) و پشت سر امام حسن (ع) ، امام حسین (ع) هنگامی که آنها به وسط پل صراط میرسند، مختار فریاد میزند: «ای اباعبداللّه! در دنیا به خونخواهی تو قیام کردم و انتقام خونت را از قاتلانت گرفتم.» (یعنی مرا از آتش جهنم خلاص کن.) پیامبر (ص) به امام حسین (ع) میفرمایند: «جواب او را بده.» در این هنگام امام حسین (ع) ، چونان عقابی که بر صید فرو مینشیند، داخل آتش میشود و مختار را از آتش بیرون میآورد. حال آنکه اگر قلب مختار را میشکافت، محبت آن دو (اولی و دومی) را در جان او مییافت.(44)
شأن پیامبر اکرم (ص)
با واسطه از حضرت امام باقر (ع) حکایت میکند که: «وقتی در شب معراج پیامبر (ع) به بیت المعمور رسیدند، جبرئیل اذان و اقامه گفت، پیامبر (ص) جلو ایستادند و فرشتگان و انبیاء پشت سر رسول اکرم (ص) صف کشیدند...»(45)
دعائی برای بر طرف شدن غم و اندوه
با واسطه از حضرت صادق (ع) روایت میکند که فرمودند:
هر وقت تو را غم و اندوه فرا گرفت، دست خویش را بر سجدهگاهت بگذار، سپس همان دست را ابتدا به قسمت چپ صورت و آنگاه به پیشانی و طرف راست صورت، بکش. بعد این دعا را بخوان:
«بسم اللّه، لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة، الرحمن الرحیم، اللّهم اذهب عنی بالهموم و الحزن.»
و تا سه مرتبه این دعا را تکرار کن.(46)
غروب ستاره
این محدث بزرگ و جلیل القدر، بعد از تلاشهای مستمر و پیگیر در راه گسترش اخبار، آرمانها و اندیشههای امامان شیعه که تمثّل راستین اسلام ناب هستند، زحمات فراوانی را در این راه مقدس متحمل شد و بعد از عمری غوطه وری در روایات اهل بیت (ع) ، جان تشنهاش را در زلال معارف آل طه سیراب کرد.
سرانجام مرغ جان آن بزرگ از قالب تن رها گشت و با پر کشیدن به سرای جاوید، روح مقدس عاشقش به جوار معشوق شتافت.
تاریخ رحلت و اینکه این ستاره آسمانی در کدامین نقطه جهان افول کرده است، مشخص نیست.
روح این پیرو راستین ائمه شیعه، شاد باد و راهشان پر رهرو
ابوالحسن ربانی صالح آبادی
_______________________________
1 - شهد اللّه انه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم... (آل عمران، آیه 18.)
2 - فهرست، شیخ طوسی، ص 145؛ رجال نجاشی، ص 246؛ رجال، شیخ طوسی، ص 494؛ جامع الروات، ج 2، ص 156؛ خلاصه، علامه، ص 156؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 336؛ معجم الرجال الحدیث، ج 17، ص 7؛ تحفة الاحباب، ص 474 و تنقیح المقال، ج 3، ص 160.
3 - معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 9؛ جامع الروات، ج 2، ص 156.
4 - معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 7 و 10.
5 - تنقیح المقال، علامه ممقانی، ج 3، ص 226؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 356.
6 - رجال، کشی، ج 2، ص 865.
7 - الفهرست، ابن ندیم، ص 188.
8 - مروج الذهب، ج 4، ص 62.
9 - تاریخ الاسلام، ذهبی، بین سالهای 221 تا 230.
10 - وفیات الاعیان، ج 1، ص 82 و ج 4، ص 73.
11 - اعیان الشیعه، ج 8، ص 463.
12 - لغت نامه دهخدا، ماده ابوسعید.
13 - معجم البلدان، ج 2، ص 250، ماده کرج.
14 - نک: مجالس المؤمنین، ج 2، ص 405؛ الکنی و الالقاب، ج 1، ص 68؛ هدیة الاحباب، ص 16؛ اطلاعات، عمید، ص 80؛ الکامل، ابن اثیر جوزی، ج 5، ص 516؛ ریحانة الادب؛ ج 5، ص 65، چاپ دارالکتب اسلامیه.
15 - معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 10؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 106.
16 - تنقیح المقال، ج 2، ص 139؛ و نیز در این باره، به مقاله اینجانب در جلد ششم، ص 71 «ستارگان حرم» مراجعه شود.
17 - معجم رجال الحدیث.
18 - تنقیح المقال، ج 1، ص 90.
19 - خلاصه، علامه، ص 37؛ رجال، کشی، ج 2، ص 851؛ الفهرست، شیخ طوسی، ص 46؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 304.
20 - معجم الرجال، ج 17، ص 11؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 291.
21 - رجال، نجاشی، ص 250؛ خلاصه، علامه، ص 157؛ اصول کافی مقدمه ، ج 1، ص 18؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 199.
22 - رجال، نجاشی، ص 67؛ علامه، ص 65؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 12.
23 - رجال، شیخ، ص 428.
24 - همان، ص 444 (کان من القواد)
25 - رجال، نجاشی، ص 67؛ رجال، شیخ، ص 444؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 48؛ خلاصه، علامه، ص 16.
26 - الفهرست، شیخ طوسی، ص 145.
27 - رجال، نجاشی، ص 185؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص 188.
28 - رجال، شیخ طوسی، ص 494.
29 - معجم الرجال، ج 17، ص 9؛ (روی عن الفقیه علیه السلام).
30 - المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 185؛ معجم الرجال، ج 17، ص9.
31 - رجال، نجاشی، ص 67؛ (شیخ القمیین فی زمانه، ثقة، عین، فقیه، صحیح المذهب.)
32 و 33 - معجم الرجال، ج 17، ص 333.
34 - رجال، نجاشی، ص 241؛ الفهرست، شیخ، ص 145.
35 - سرائر، مستطرفات، ابن ادریس، ج 3، ص 601، چاپ جامعه مدرسین.
36 - همان، ص 602.
37 - همان، ص 603.
38 - التهذیب، شیخ طوسی، ج 2، ص 40.
39 - همان، ص 58.
40 - همان، ص 71.
41 - همان، ص 109.
42 - سرائر، مستطرفات، ج 3، ص 604.
43 - التهذیب، شیخ طوسی، ج 1، ص 101.
44 - تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 1، ص 467.
45 - همان، ج 2، ص 125.
46 - همان، ج 2، ص 112.