در سال 57 هجری در شهر مدینه ستاره ای دیگر از ستارگان آسمان امامت و ولایت بدرخشید و با نور خود، عالم را منور نمود . نام او «محمد» و کنیه اش «ابوجعفر» بود که بعدها به «باقر» ملقب گشت .
پدرش امام زین العابدین پیشوای چهارم شیعیان و مادرش «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی بودند، از این جهت هم از نظر پدر و هم از نظر مادر فاطمی و علوی بوده است . آن حضرت در سال 94 بعد از فوت پدر گرامی اش عهده دار مقام امامت و زعامت شیعیان جهان شد و در سال 114 هجری در شهر مدینه رحلت نمود و در قبرستان بقیع در کنار قبر پدر و جدش به خاک سپرده شد . (1)
دوران پرفروغ امامت آن حضرت با برخی از خلفای بنی امیه مقارن بود که عبارتند از:
1 - ولید بن عبدالملک (86 - 96)
2 - سلیمان بن عبدالملک (96 - 99)
3 - عمر بن عبدالعزیز (99 - 101)
4 - یزید بن عبدالملک (101 - 105)
5 - هشام بن عبدالملک (105 - 125)
این دوران گرچه با ظلم و فساد و خوشگذرانی و هوسرانی دستگاه خلافت بنی امیه همراه بود و امام علیه السلام در شرائط سخت و دشواری به تبلیغ احکام و مبانی اعتقادی اسلام میپرداخت، ولی نسبتبه دوران زندگی دیگر ائمه علیهم السلام وضعیتی نسبتا آرام داشت . در آغاز امامت آن حضرت که با حکمرانی ولید بن عبدالملک مقارن بود، دستگاه خلافت بنی امیه در صدد کشورگشایی و گسترش قلمرو حکومت خود بود، از این رو جامعه اسلامی در داخل با فشارهای سیاسی کمتری همراه بود، همچنین «سلیمان» برادر «ولید» در مدت کوتاه خلافت خود درهای زندانهای عراق را گشود و تمام زندانیان بیگناه را که «حجاج بن یوسف» در بند کشیده بود، آزاد ساخت، و بعد از این دو «عمر بن عبدالعزیز» در زمان خلافتش خدمات زیادی را انجام داد، از جمله خدمات او عبارتند از: مبارزه با تبعیض و فساد (2) ، ممنوع کردن سب علی علیه السلام که از زمان معاویه - لعنة الله علیه - رواج پیدا کرده بود، (3) و برگرداندن فدک به خاندان اهل بیت علیهم السلام (4) . امام باقرعلیه السلام از این موقعیت نهایت استفاده را برد و زیربنای یک جنبش عظیم علمی و فکری را پایه گذاری نمود که بعد از ایشان در زمان امامت امام صادقعلیه السلام به تکامل رسید .
شخصیتی بینظیر
ائمه معصومین علیهم السلام در قلههای رفیع فضیلت و کمال چنان می درخشیدند که در طول قرنها چشمان تمام بشریت را خیره کردهاند، از این رو دوست و دشمن با دیدن این کمالات و فضائل نسبت به آنان سرتعظیم فرود آورده اند و لب به تحسین گشوده اند که با مراجعه به کتب مورخین و سیره نویسان اعم از شیعه و سنی، اعتراف به عظمت آن بزرگواران به وضوح مشهود است . امام باقرعلیه السلام نیز چنان عظمت معنوی خیره کننده ای داشتند که دانشمندان دیگر مذاهب را به تحسین وادار کرده است، از جمله ذهبی و صفدی از دانشمندان بنام اهل تسنن مینویسند: «وکان احد من جمع العلم والفقه والدیانة والثقة والسؤدد وکان یصلح للخلافة (5) ; [امام باقرعلیه السلام] از کسانی است که بین علم، فقه، دیانت، وثاقت و متانت جمع کرده و برای خلافت اهلیت داشته است .»
موقعیت ممتاز علمی
از ویژگیهای ممتاز امام باقرعلیه السلام موقعیت ممتاز علمی ایشان در بین تمام دانشمندان آن زمان بود که با اظهار گوشه هایی از علم لدنی خود، ضعف و حقارت علوم اکتسابی و بشری را آشکار ساخت و تمام دانشمندان را مجذوب قدرت علمی خود نمود تا جایی که بزرگترین دانشمندان، خود را در مقابل عظمت علمی امام حقیر میشمردند . عبدالله بن عطاء میگوید: «ما رایت العلماء عند احد اصغر علما منهم عند ابی جعفر; دانشمندان را از نظر علمی نزد هیچ کس کوچکتر از آنها نزد ابی جعفرعلیه السلام ندیدم .» سپس اضافه میکند: «لقد رایت الحکم عنده کانه مغلوب وکان عالما نبیلا جلیلا فی زمانه;
حکم [بن عیینه] را دیدم که نزد امامعلیه السلام مغلوبی بیش نبود و حال آن که «حکم» عالم برجسته و بزرگی در زمان خود بود .» (6) و در بعضی متون نقل شده که او گفته است: «کانه صبی بین یدی معلمه; [در مقابل امام باقرعلیه السلام انگار] «حکم» مانند کودکی دانش آموز نزد معلم خود بود .» (7)
این ویژگی امام چنان برجسته بود که به لقب «باقر» یعنی شکافنده علوم مشهور گردید . مورخین در توضیح این لقب امام مینویسند: «سمی الباقر لانه بقر العلم ای شقه فعرف اصله وخفیه; محمد بن علی، باقر نامید شد به خاطر اینکه او علم و دانش را شکافت و اصل و باطن علم را شناخت .» (8)
اعتراف دانشمند نصرانی به دانش امامعلیه السلام
هشام بن عبدالملک، امام باقرعلیه السلام را از مدینه به شام تبعید کرد، امامعلیه السلام در مدت حضور در شام، در میان مردم مینشست و سؤالات آنان را پاسخ میداد . روزی مشاهده نمود که عدهای از مسیحی ها به بالای کوهی میروند، امام فرمود: این گروه به کجا میروند؟ مردم پاسخ دادند: آنها در هر سال یک روز به نزد دانشمند خود میروند و سؤالاتشان را از او میپرسند . امام علیه السلام از علم و دانش او پرسید، مردم در پاسخ عرض کردند: او عالمترین آنهاست .
آن حضرت به اتفاق اصحاباش همراه با مسیحیها به بالای کوه رفتند . وقتی نزد آن عالم مسیحی رسیدند از امام پرسید: آیا تو از ما مسیحی ها هستی یا از امت مرحومه (مسلمانان) ؟ امام فرمودند: از امت مرحومه هستم . پس پرسید؟ آیا از دانشمندان آنان هستی یا از جاهلین آنها؟ امام فرمود: از جاهلین آنها نیستم . پس آن مسیحی رو به امام عرض کرد: آیا میپرسی یا بپرسم؟ امام فرمود: بپرس . هر سؤالی که نصرانی پرسید، امام علیه السلام جوابش را بیان فرمود، از جمله این سؤال را پرسید که: دو برادر در یک زمان متولد میشوند و در یک ساعت میمیرند و در قبر واحدی دفن میشوند ولی یکی از آنان 150 سال عمر کرده و دیگری 50 سال، این دو برادر چه کسانی هستند؟ امام فرمود: این دو برادر «عزیر» و «عزره» هستند که سی سال با هم زندگی کردند، پس به امر خدا «عزیر» صد سال مرد ولی «عزره» زندگی میکرد، پس خداوند «عزیر» را زنده کرد و بیست سال با هم زندگی کردند و با هم از دنیا رفتند . در این لحظه بود که دانشمند نصرانی رو به مسیحی ها کرد و گفت: «ما رایت احدا قط اعلم من هذا الرجل; هرگز احدی را عالمتر از این مرد ندیدهام .» «لا تسالونی عن حرف وهذا بالشام; تا زمانی که این مرد در شام است در مورد هیچ حرفی از من سؤال نکنید .» (9)
رسوایی هشام
روزی ابرش کلبی از هشام بن عبدالملک پرسید: «من هذا الذی احتوشته اهل العراق یسالونه; این شخص کیست که مردم کوفه او را در میان گرفته و سؤالات خود را از او میپرسند؟»
هشام در پاسخ گفت: «هذا نبی الکوفة وهو یزعم انه ابن رسول الله وباقر العلم ومفسر القرآن; او پیامبر کوفه است و خود را پسر رسول خدا و شکافنده علم و مفسر قرآن میداند .» سپس گفت: ای ابرش برو و از او سؤالی بپرس که پاسخ آن را بلد نباشد، ابرش همچنین کرد، ولی هر سؤالی که پرسید، امام بلافاصله پاسخی دقیق برایش بیان نمود، او که از احاطه علمی امام بهتزده شده بود، بلند شد در حالی که به آن حضرت میگفت: «انت ابن بنت رسول الله حقا; تو به حق پسر دختر رسول خدا هستی .» سپس به نزد هشام آمد و گفت: «دعونا منکم یا بنی امیة فان هذا اعلم اهل الارض بما فی السماء والارض، فهذا ولد رسول اللهصلی الله علیه وآله; ما را رها کنید ای بنی امیه، همانا این شخص عالمترین اهل زمین نسبتبه آنچه در آسمان و زمین است میباشد، پس او فرزند رسول خداست که صلوات خداوند بر او و آل او باد .» (10)
پیشگویی رسول خداصلی الله علیه وآله
پیشگویی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله در مورد امام باقرعلیه السلام برای جابر بن عبدالله انصاری و اینکه جابر در اواخر عمر توفیق زیارت امام باقرعلیه السلام نصیبش خواهد شد، بسیار معروف است که به صورت های مختلفی نقل شده (11) و خود جابر هم در مناسبت های مختلفی این پیشگویی را برای مردم بیان کرده است که به یک مورد از آنها اشاره میکنیم:
نقل شده که جابر بن عبد الله در مسجد رسول خدا مینشست و فریاد میزد: «یا باقر، یا باقر العلم» اهل مدینه میگفتند: جابر هزیان میگوید، جابر پاسخ میداد: به خدا قسم من هزیان نمیگویم، از رسول خدا شنیدم که فرمود: «انک ستدرک رجلا من اهل بیتی، اسمه اسمی وشمائله شمائلی، یبقر العلم بقرا; ای جابر مردی از اهل بیت من را درک میکنی که اسم او همانند اسم من است و شمائل و شکل او همانند شمائل من است، او علم را میشکافد، شکافتنی .» پس جابر میگفت: این فرمایش رسول خدا است که مرا به این کار وادار کرده است .
روزی جابر، امام باقرعلیه السلام را در حالی که خردسال بود مشاهده کرد، عرض کرد: ای پسر! روی خود را به سوی من کن، امام علیه السلام به سوی او برگشت . سپس عرض کرد: قسم به آن که جانم در دست اوست، شمائل و خصوصیات پیامبرصلی الله علیه وآله در این جوان است . از او پرسید: اسم تو چیست؟ امام فرمود: «اسمی محمد; اسم من محمد است .» جابر پرسید: فرزند چه کسی هستی؟ فرمود: فرزند علی بن الحسین علیهما السلام هستم، سپس عرض کرد: «یا بنی فدتک نفسی انت الباقر؟ ; جانم فدای تو باد، آیا تو باقر هستی؟ امام فرمود: آری . جابر سر مبارک امام را بوسید و گفت: «بابی انت وامی، ابوک رسول الله یقرئک السلام; پدر و مادرم به فدایت، پدرت رسول خدا به تو سلام میرساند» . امام علیه السلام فرمود: «علی رسول الله السلام ما قامت السماوات والارض وعلیک السلام یا جابر بما بلغت السلام; سلام بر رسول خدا مادامی که آسمانها و زمین پابرجاست و سلام بر تو ای جابر بخاطر سلامی که رساندی .» سپس جابر عرض کرد: «انت الباقر حقا، انت الذی تبقر العلم بقرا; تو به حق باقر هستی، تو کسی هستی که علم را حقیقتا میشکافی .» (12)
پایه گذاری نهضتبزرگ علمی
سه عامل بسیار مهم سبب شده بود تا ائمه قبل از امام باقرعلیه السلام نتوانند آن گونه که شایسته آنها است علوم خود را گسترش دهند و قوانین حیات بخش اسلام را به صورت کامل برای مردم بیان کنند . این عوامل عبارتند از:
الف) اوضاع سیاسی: در زمان امامت ائمه پیش از امام باقرعلیه السلام تبلیغات سوئی بر علیه خاندان عترت و طهارت صورت میپذیرفت، چنان که به دستور معاویه - لعنة الله علیه - بر منابر به امیرالمؤمنین علیعلیه السلام دشنام میدادند و چنان بر علیه این خاندان دروغ پردازی میکردند که بعد از شهادت آن حضرت در محراب نماز، مردم در خارج از کوفه گفتند: مگر او نماز هم میخوانده است . علاوه بر این روابط مردم با این خاندان تحت کنترل شدید حکام بنی امیه بود و پیروان آنان دستگیر و سپس شکنجه و زندانی میشدند و یا به قتل میرسیدند، از این رو شرایط به گونه ای بود که تبیین احکام و مبانی اسلامی توسط ائمه به آسانی ممکن نبود .
ب) منع کتابت و نقل حدیث: بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام، خلفا و حاکمان، به بهانه حفظ قرآن و مخلوط نشدن آیات الهی با احادیث نبوی و با شعار «کفانا کتاب الله; کتاب خدا ما را کفایت میکند» ، از نوشتن و نقل احادیثبه شدت ممانعت میکردند و هر کس که حدیثی را نقل میکرد او را توبیخ میکردند، حتی خلیفه دوم احادیثی را که نوشته شده بود جمعآوری کرد و آنها را سوزاند . (13) این امر سبب شد که ائمه نتوانند سنت پیامبرصلی الله علیه وآله را برای مردم بیان کنند . این دستور در زمان امام باقرعلیه السلام توسط «عمر بن عبد العزیز» لغو شد و لذا آن حضرت فرصتیافت تا به احیای سنت نبوی بپردازد .
ج) جهل و نادانی مردم: این عامل سبب شده بود که مردم از چراغهای فروزنده و روشنی بخش بیبهره بمانند به حدی که وقتی حضرت علی علیه السلام فرمودند: «فاسالونی قبل ان تفقدونی; (14) قبل از اینکه مرا از دست بدهید هر چه میخواهید از من سؤال کنید» ، سعد بن ابی وقاص گفت: بگو موهای ریش من چقدر است . این جهل و نادانی حسرت تمام اندیشمندان جهان را برانگیخته است که ای کاش ما مخاطب چنین شخصیتبزرگی بودیم و از محضر او بهرهمند میشدیم .
اما در زمان امام باقرعلیه السلام که اوضاع سیاسی کمی آرامتر شده بود و کتابت و نقل حدیث آزاد شده و مردم تا حدودی به ماهیت پلید حکام بنی امیه پی بردند، آن حضرت بزرگترین نهضت علمی جهان اسلام و تشیع را بنا نهادند و عالم اسلام را از علوم سرشار خود سیراب ساختند . در این عصر بود که تدوین فرهنگ شیعه شامل فقه، تفسیر و اخلاق آغاز شد . این رشد علمی موجب شد که درباره امام باقرعلیه السلام گفته شود: «ولم یظهر من ولد الحسن والحسین من العلوم ما ظهر منه من التفسیر والکلام والاحکام والحلال والحرام; (15) آنچه از دانشهایی همچون تفسیر، کلام، احکام و حلال و حرام از امام باقرعلیه السلام ظاهر گشت از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السلام ظاهر نگردید .»
از این رو رجال و شخصیت های بزرگ علمی آن روزگار از محضر امام باقرعلیه السلام کسب فیض میکردند و شاگردان زیادی در این دانشگاه بزرگ اسلامی تربیتیافتند . شخصیت هایی همچون «جابر بن یزید جعفی» ، «کیسان سجستانی» ، «ابن مبارک» ، «زهری» ، «اوزاعی» ، «هشام ابن حکم» ، «هشان ابن سالم» و حتی برخی از بزرگان اهل سنت مانند «ابو حنیفه» ، «مالک» و «شافعی» از آثار علمی آن حضرت بهرهمند شده و سخنان ایشان را بیواسطه وگاه با چند واسطه نقل نموده اند . همچنین علاوه بر مورخین و محدثین شیعه، بسیاری از مورخین و علمای اهل سنت همچون طبری، بلاذری، خطیب بغدادی، ابو نعیم اصفهانی و زمخشری، سخنان درر بار آن امام بزرگ را بیان نمودهاند و در کتب آنها جمله: «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» فراوان دیده میشود . (16)
عبادت و زهد
از ویژگیهای بارز و فضائل اخلاقی امام باقرعلیه السلام کثرت عبادت و همچنین زهد و بیرغبتی به دنیا بود . مورخین در مورد کثرت عبادت آن حضرت نوشته اند: «ان ابا جعفر کان یصلی فی الیوم واللیلة ماة وخمسین رکعة; همانا اباجعفر (امام باقر) در طول شبانه روز 150 رکعت نماز میخواند .» (17) این موضوع موجب شده بود که برخی مشهور شدن آن امام به «باقر» را علاوه بر وسعت علم، به خاطر کثرت سجود بدانند; چنان که سبط بن جوزی از علمای اهل سنت میگوید: «انما سمی الباقر من کثرة سجوده، بقر السجود جبهته، ای فتحها; (18) همانا آن حضرت به سبب کثرت سجود، باقر نامیده شد و کثرت سجود پیشانی آن حضرت را شکافته بود .»
از دیگر سجایای اخلاقی آن امام همام، کثیر الذکر بودن ایشان بود، چنان که لحظهای یاد خدا و ذکر حق را ترک نمیکرد . در روایتی از امام صادقعلیه السلام نقل شده که فرمودند: «وکان ابی علیه السلام کثیر الذکر، لقد کنت امشی معه وانه لیذکر الله وآکل معه الطعام وانه لیذکر الله; (19) پدرم کثیر الذکر بود، هنگامی که با او راه میرفتم، ذکر خدا میگفت و در هنگامی که با او غذا میخوردم، ذکر خدا میگفت .»
همچنین آن حضرت هیچ رغبتی به امور دنیوی نداشته و تمام وجود خود را معطوف پروردگار خویش میساخت و پیوسته شیعیان را نسبتبه زهد و پارسایی آگاهی میداد . آن حضرت در یکی از سفارشات اخلاقی خود به جابر جعفی میفرماید: «یا جابر من دخل قلبه صافی دین الله عزوجل، شغله عما سواه، یا جابر ما الدنیا؟ وما عسی ان تکون؟ هل هی الا مرکبا رکبته؟ او ثوبا لبسته، ان المؤمنین لم یطمئنوا الی الدنیا لبقاء فیها ولم یامنوا قدوم الآخرة علیهم ولم یصمهم عن ذکر الله ما سمعوا بآذانهم من الفتنة ولم یعمهم عن نور الله ما راوا باعینهم من الزینة ففازوا بثواب الابرار، ان اهل التقوی ایسر اهل الدنیا مؤونة واکثرهم لک معونة; (20)
ای جابر! هر کس که دین بدون پیرایه خداوند عزوجل در قلبش داخل شود، او را از غیر خدا مشغول میسازد . ای جابر! دنیا چیست؟ و چه چیز میتواند باشد؟ آیا جز مرکبی است که بر او سوار شدهای؟ یا لباسی که آن را پوشیدهای؟ همانا مؤمنین به دنیا برای باقی ماندن در آن اعتماد نمیکنند، و از آمدن آخرت، خود را ایمن نمیدانند و فتنه هایی که میشنوند گوشهای آنان را از شنیدن ذکر حق کر نکرده است و زینت های دنیائی که میبینند چشمشان را از دیدن نور خدا کور نکرده است، پس به ثواب ابرار نایل آمدهاند . همانا اهل تقوی از همه کممؤونهتر هستند و برای تو کمک کارترین میباشند .»
تواضع و حلم امام
غالب انسانها به گونهای هستند که به مجرد اینکه حظی از دانش آموختند، خود را برتر از دیگران میبینند و خودبینی و غرور وجود آنها را فرا میگیرد، ولی اولیاء الهی و سرآمد آنها ائمه معصومین علیهم السلام با آنکه علوم فراوانی داشتند، نسبتبه تمام اقشار مردم تواضع نشان میدادند . آری همیشه این گونه است که علم و دانش در صورتی که ناقص باشد، باعث هلاکت انسان میشود ولی ائمهعلیهم السلام که اعلم مردماند، در حلم و تواضع سرآمد دیگران بودند . امیر بیان، علیعلیه السلام در وصف آل محمدصلی الله علیه وآله میفرماید: «هم عیش العلم وموت الجهل یخبرکم حلمهم عن علمهم; (21) آل محمد مایه حیات علم و دانشند و باعث مرگ نادانی، حلم ایشان شما را از دانش و علم آنها آگاه میسازد .»
امام باقرعلیه السلام که در علم و دانش شهره آفاق بود، در حلم و تواضع نیز گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و به حق این فرمایش پیامبر گرامی اسلام را جامه عمل پوشانده بود که: «والذی نفسی بیده ما جمع شییء الی شییء افضل من حلم الی علم; (22) قسم به کسی که جانم در دست اوست، چیزی با چیز دیگری بهتر از جمع شدن حلم با علم جمع نشده است .»
روزی شخصی نصرانی رو به امام کرد و با وقاحت تمام گفت: «انتبقر» ولی امامعلیه السلام با کمال آرامش فرمود: «لا انا باقر; نه، من باقر هستم .» نصرانی گفت: «تو فرزند آن مادری هستی که آشپز بود .» امامعلیه السلام در جواب فرمود: «تلک حرفتها; آشپزی حرفه ایشان بوده است .» سپس آن نصرانی با کمال بیشرمی گفت: تو فرزند کنیز سیاه بدزبان هستی . امام علیه السلام فرمود: «ان کنت صدقت غفر الله لها وان کنت کذبت غفر الله لک; اگر تو راست میگویی خداوند او را ببخشد و اگر دروغ میگویی خداوند تو را ببخشد .» آن نصرانی وقتی چنین برخوردی را از امام دید از رفتار خود پشیمان شده و مسلمان شد . (23)
نکته بسیار مهمی که از این داستان میتوان آموخت این است که ما شیعیان باید این گونه فضائل اخلاقی را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم و با پیروی از آن امام بزرگوار و با اخلاق نیکو، دیگران را به اسلام و تشیع خوشبین سازیم .
فعالیت های سیاسی و تبلیغی
احاطه و آگاهی نسبتبه شرائط زمانی و مکانی عنصری تعیین کننده در رفتارهای انسانهای آگاه است . امام باقرعلیه السلام که مافوق زمان و مکان بود، با در نظر گرفتن نیازهای زمان و فراهم بودن زمینه های لازم، به ترویج و تبلیغ دین، تذکیه نفوس و تعلیم و تربیت انسانها میپرداخت . در این نوشتار به سه نمونه از فعالیتهای آن حضرت اشاره میکنیم:
1 - مبارزه با اسرائیلیات:
بعد از پیروزی اسلام، برخی از پیروان دیگر ادیان برای حفظ منافع خود اظهار اسلام کردند ولی در باطن مسلمان نبودند و عقائد خود را پنهان میکردند، از جمله آنان میتوان به «کعب الاحبار» و «عبدالله بن سلام» اشاره کرد، این افراد از آنجا که از حمایت خلفا هم برخوردار بودند مرجعیت علمی قشری از مردم ساده لوح را بر عهده داشتند و حتی برخی از علماء بزرگ اهل سنت از آنها مطالب زیادی را نقل کردهاند . از جمله فعالیت های این گروه این بود که افکار و خرافات و اسرائیلیات یهودیت را در قالب روایات اسلامی جعل کرده و وارد دین اسلام میکردند، از این رو ائمهعلیهم السلام با این حرکتخزنده و خطرناک به شدت مقابله نمودند .
برای نمونه برخی یهودیان از جمله «کعب الاحبار» میکوشیدند، برتری بیت المقدس بر کعبه را به مسلمانان بقبولانند، از این رو احادیث جعلی در این زمینه را رواج میدادند . روزی امام باقرعلیه السلام نشسته بود و فرمود: نگاه کردن به خانه خدا عبادت است، در آن حال شخصی از قبیله «بجیله» به نام «عاصم بن عمر» نزد امام آمد و گفت: کعب میگوید: «ان الکعبة تسجد لبیت المقدس فی کل غداة; کعبه هر صبحگاه برای بیت المقدس سجده میکند .» امامعلیه السلام از آن شخص که مجذوب کعب شده بود پرسید: نظر تو در مورد این سخن چیست؟ آن شخص عرض کرد: سخن کعب صحیح است . امام فرمود: تو و کعب الاحبار هر دو دروغ میگویید . آنگاه در حالی که به شدت ناراحتبود فرمود: «ما خلق الله عزوجل بقعة فی الارض احب الیه منها; خداوند مکانی محبوبتر از کعبه در روی زمین نیافرید .» (24)
2 - مبارزه با دستگاه بنی امیة:
یکی دیگر از شیوههای مبارزاتی آن حضرت این بود که مسلمانان را از وضع نابسامان و وحشتناک سیاسی آن زمان آگاه میساخت و در مناسبتهای مختلف، فساد و ظلم بنی امیه را آشکار مینمود و مردم را از داشتن کوچکترین مقامی در حکومت منع میکرد .
«عقبة بن بشیر اسدی» (یکی از شیعیان) نزد امام باقرعلیه السلام آمد و گفت: «عریف» (25) قبیله ما مرده است و افراد قبیله میخواهند مرا جای او برگزینند، نظر شما در این مورد چیست؟ امام در جواب فرمودند: «فان کنت تکره الجنة وتبغضها فتعرف علی قومک; اگر از بهشتبدت میآید و آن را دوست نداری، عریف قوم خود باش .» سپس فرمود: «یاخذ السلطان بامرء مسلم یسفک دمه فتشرکهم فی دمه وعسی ان لا تنال من دنیاهم شیء; حاکم، مسلمانی را گرفته و خون او را میریزد و تو در خون او شریک آنان خواهی بود و چه بسا از دنیایشان هم چیزی به دستت نیاید .» (26)
آن حضرت حتی در برخی اوقات مسلمانان را به اعتراض بر حکام تشویق مینمودند . در روایتی از ایشان نقل شده که فرمودند: «من مشی الی سلطان جائر فامره بتقوی الله ووعظه وخوفه کان له مثل اجر الثقلین من الجن والانس ومثل اجورهم; (27) کسی که نزد سلطان ظالمی رود و او را به تقوای الهی دعوت کرده و موعظه نماید و [از قیامت] بترساند، برای او پاداشی همچون پاداش جن و انس خواهد بود .»
3 - تبلیغ جایگاه اهل بیت:
آن حضرت همان طور که مردم را از پیروی حاکمان ظلمت و تاریکی برحذر میداشتند، ایشان را به سوی اهل بیت عصمت و طهارت فرا میخواندند و در مناسبتهای مختلف و با بیانات گوناگون، عظمت و بزرگی اهل بیت را بیان میکردند . روزی در حضور هشام به مردم فرمودند: «ایها الناس، این تذهبون واین یراد بکم؟ بنا هدی الله اولکم وبنا ختم آخرکم; ای مردم، کجا میروید و به کجا رانده میشوید؟ خداوند اولتان را به وسیله ما هدایت کرد و سرانجام کار شما را به ما پایان بخشید .» پس از پایان سخنان امام، هشام دستور داد ایشان را دستگیر و زندانی کردند . در زندان، دیگر زندانیها شیفته آن حضرت شدند و از این رو هشام دستور داد که امام را به مدینه بازگردانند . (28)
______________________________
1) الارشاد، شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی، ص262; بحارالانوار، مجلسی، موسسه الوفاء، ج46، ص213 .
2) تاریخ الخلفاء، سیوطی، مطبعة المدنی، ص232 .
3) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، منشورات مکتبة آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ج3، ص57 .
4) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادقعلیه السلام، ص321 .
5) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة الرسالة، ج 4، ص 402; تاریخ الاسلام، ذهبی، دارالکتاب العربی، ص 402; الوافی بالوفیات، صفدی، النشرات الاسلامیه، ج 4، ص 102
6) تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، مؤسسه اهل البیت، ص302; البدایة و النهایة، ابن کثیر دارالکتب العلمیة، ج9، ص323 .
7) الارشاد، همان، ص263 .
8) سیر اعلام النبلاء، همان، ص402; الوافی بالوفیات، صفدی، همان، ص102; تاریخ الاسلام، همان، ص263 .
9) بحارالانوار، مجلسی، همان، ص313 .
10) مناقب ابن شهر آشوب، دارالاضواء، ج 4، ص213; بحارالانوار، همان، ص355 .
11) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، ج54، ص276; بحارالانوار، مجلسی، همان، ص226 .
12) مناقب، ابن شهرآشوب، همان، ص212 .
13) الطبقات الکبری، ابن سعد، دارصادر، ج5، ص188; سیراعلام النبلاء، همان، ج5، ص89 .
14) نهج البلاغه، خطبه 93 .
15) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ص372; بحارالانوار، ج46، ص294 .
16) سیره پیشوایان، همان، ص307 .
17) سیر اعلام النبلاء، همان، ج4، ص403; تاریخ الاسلام، همان، ص464 .
18) تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، موسسه اهل البیت، ص302 .
19) حلیة الابرار، مؤسسة المعارف، ج3، ص402 .
20) همان، ص408; البدایة والنهایة، همان، ص322 .
21) نهج البلاغه، خطبه 239 .
22) بحارالانوار، همان، ج2، ص46 .
23) بحارالانوار، همان، ج46، ص289 .
24) الکافی، کلینی، دارالاضواء، ج4، ص254; بحارالانوار، همان، ص354 .
25) به کسی که از طرف حاکمان رئیس قبیله باشد و احوال قبیله را به آنها گزارش دهد عریف میگفتند .
26) حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص317، به نقل از رجال کشی، ص203 .
27) الاختصاص، شیخ مفید، انتشارات اسلامی، ص261 .
28) الکافی، همان، ج1، ص470 .