از علی آموختم، دریا دلی
روز و شب گوید دل من: یا علی
هر که با نام علی شد آشنا
بی گمان او می رود راهِ خدا
می شود از خویشتن، آخر جدا
سر نهد بر آستانِ کبریا
[181]
از طلسمِ «من» ره اند جان خویش
«ما» شود، بیند رخِ جانان خویش
در نَوَردَد اَنفس و آفاق دل
عاقبت آرد به جا، میثاق دل
ای دل من، ای دل من، ای دلم
تو مگر عاقل شدی؟ من غافلم
بعد از این، تو در حقیقت زندهای
چون که از نام خدا آکندهای
در تو جاری خونِ اسرارِ ازل
در تو پنهان، معنی صدها غزل
تو به من آموختی، لب وا کنم
خویش را، در خویشِ خود، رسوا کنم
در وصالِ اصلِ خود، پویا شوم
حُجره حُجره، کو به کو، جویا شوم
هجرتی در خویش، تا پیدا کنم
عقل گیج و گنگ را گویا کنم
هفت وادی درون را، طیکنم
مسکنِ سیمرغِ حق را پیکنم
یافتم آخر تو را، ای مرغِ دل
در درونِ خود، ولی باشم خجل
من تو را دیوانه می پنداشتم
با خودم، بیگانه می پنداشتم
دور بودی از رگ و از ریشه ام
دورتر از حُجره اندیشه ام
در نظر، تالابی از خون بودهای
تو به چاهِ سینه، مدفون بودهای
وای من، ای وای من، ای وای من
این تو بودی، می نشستی جای من؟
این تو بودی، کز سرِ خرّم دلی
جای من آواز دادی، یا علی
ای دل، ای سیمرغِ اسرارِ نهان
بعد از این ما را فراسویت بخوان
چون که تو گویای اسرارِ حقی
تو همان پژواک نورِ مُطلقی
درسِ حق را بعد از این استادْ تو
اوّلین و آخرین استادْ تو
ما همه شاگرد و تو استادِ ما
از الف تا یا، برسْ فریادِ ما
حُجرهدارِ مکتب توحید شو
با طلوعِ نورِ خود، خورشید شو
تیمور گورگین
در خلوت علی / 323
آواز یا علی
- بازدید: 203