تسلیم کن به اهل دل از کف عنان دل
تا زین جهان برند تو را در جهان دل
ایمان به فضل اهل دل آور که مأمنی
بهرت بنا کنند به دارالامان دل
بینی دو نقطه کون و مکان را به زیر پای
باشد اگر عروج تو در لامکان دل
روشن گر آسمان جهان از کواکب است
روشن بُوَد به نور خدا آسمان دل
عنقا عجب مبر که مقامش بوَد به قاف
عرش است جای مرغ بلند آشیان دل
هیچ التفات نیست به باغ جنان تو را
بینی اگر طراوت باغ جنان دل
گلهای رنگرنگ دمد گر به طرف باغ
گلهای معرفت دمد از بوستان دل
در هر سحر برون رود از شهر بند طبع
سوی خدای لابه کنان کاروان دل
وز بهر خلق عالمی از آن سفر بُوَد
هر خیر و خوبی و برکت ارمغان دل
بی شک به یک نفس گذرد از نُه آسمان
گردد رها چو تیر دعا از کمان دل
بس اهل ظلم و جور که رفت آب و خاکشان
یکسر به باد از دم آتشفشان دل
در بزم اهل دل جدل و قیل و قال نیست
شرح دل است گوش دل است و زبان دل
بی عشق لاف دل مزن این خود مسلّم است
دل آنِ عشق باشد و عشق است آنِ دل
دل راست نزد اهل یقین وصفها ولی
در حقّ هر دلی مبر ای جان گمان دل
جوئی اگر به معرفت دل وسیلهای
بنما به عشق شیر خدا امتحان دل
هر دل نکرده مهر علی را به جان قبول
مشتی گِل است و هیچ ندارد نشان دل
در وصف او بیان نبی از غدیر خم
آید همی به گوشِ دلِ صاحبانِ دل
باشد چو آفتاب درخشان به روز حشر
پرورده هرکه گوهر مهرش به کان دل
[487]
بینی رخش در آینه دل معاینه
سازند اگر عیان به تو راز نهان دل
چون کعبه کز ظهور علییافت عزّ و شأن
باشد هم از ظهور علی عزّ و شان دل
دانند اهل دل که برای وصال اوست
بی گاه و گاه ناله و شور و فغان دل
چون دل به او رسید بیابد سکون بلی
در این مقام ختم شود داستان دل
چون دل فرو نشیند و بر آسمان رود
در مدح آن مبین فرقان، بیان دل
دل کشتی است و لنگر دل مهر مرتضی ست
دل زورق است و لطف علی بادبان دل
در آستان اوست از این رو نهاده اند
رو خلق عالمی همه بر آستان دل
دل میهمان اوست سر خوان معرفت
هستند عارفان همگی میهمان دل
همچون صغیر روی نتابی ز دل اگر
نعمت علی دهد به تو روزی ز خوان دل
محمّدحسین صغیر اصفهانی
دیوان / 52
عشق شیر خدا
- بازدید: 174