ای علوّ بارگاهت برتر از حدّ و قیاس
قصر قدرت چون بنای آسمان عالی اساس
عُشری از منظومه آیات اعجاز عقول
پنجهای از شاخسار نخل احسانت حواس
با رسول اللّه برون کردی سر از یک پیرهن
اتّحادت ظاهر است این نیست حرفی در لباس
تا به مهرت شد علم خورشید رو سوی تو کرد
گشت چون آیینه پیش اهل عالم روشناس
کمتر است از مهره خورشید از آن نوریکه کرد
رأی وقّادت ز مشکات نبوّت اقتباس
در شبستان تو هرکس از برای خدمت است
ماه بهر مشعل افروزی و کیوان بهر پاس
بیشه دین را تو آن شیری که شیر آسمان
از نهیب حملهات چون روبه افتد در هراس
قدرتت را با قدر جنسیتی بی اختلاف
رفعتت را بر قضا فوقیتی بی التباس
هر نفس بر نعمت مدحت سپاسی واجب است
من که غرق نعمتم حاشا که باشم ناسپاس
گر نبودی فارس میدان مدح اهل بیت
از گلستان سخن بویی نبردی بوفراس
هرکسی دارد ز درگاهت مرادی ملتمس
من که مدّاح تواَم دارم قبولی التماس
جز مدیحت نیست نقش نامه اعمال من
گر قبول خاطرت افتد زهی اقبال من
[588]
بند دوّم
- بازدید: 240