ای مطیع طوق فرمان تو چرخ چنبری
بندگان درگهت خورشید و ماه و مشتری
تا تو گشتی جلوهگر در آسمان شرع دین
کوکبی دیگر نشد طالع بدین نیک اختری
ماه نعل دُلدُلت در روشنی صد ره فکند
گرد خجلت بر رخ آیینه اسکندری
گاه سربخشی به دشمن گه سر اندازی به تیغ
با تو لاف جود و مردی نیست کار سرسری
گر نگشتی سدّ تیغت «برزخٌ لایبغیان»
کی شدی دین مسلمانی جدا از کافری
آن زبردستیکه از یک حملهات پامال شد
اصل و بنیاد حصار مشرکان خیبری
رایت نصرت به دستت داد سلطان رسول
یافتی بر سرفرازان قبایل سروری
از نمود خصم تا بود تو فرق است آن قدر
کز گزاف ساحران تا معجز پیغمبری
هر که بر آثار اعجازت ندارد چشم و گوش
می برد عمری به سر امّا به کوری و کری
جسم و جان اهل دین پرورده انعام توست
هست در شأن تو نازل آیت دین پروری
[589]
شمّه ای از معجزاتت در بیان ناید به شعر
فی المثل گر شیر پردازد کسی در شاعری
من کیم تا در ره مدحت ثناخوانی کنم
پیش دریای کمالت گوهرافشانی کنم
بند چهارم
- بازدید: 231