نماز آخر است و در غم هجرش سحر خونین مسافر رهسپار کوی جانان و سفر خونین ندای قد قتل از حضرت روح الامین آید منادی و منادی غرق خونست و خبر خونین فرود آمد بفرق داد تا تیغ ستمکاری تو گوئی گشت از شمشیر کین شق القمر خونین نمیدانم چه حالت رفت مولا را که شد محراب ز فریادش بفریاد و ز خون زیر و زبر خونین خوشا آن صبح و آن فزت و رب الکعبه را گفتن به قربانگاه عشق و عاشقی پا تا به سر خونین شهادت میدهد بر خون پاکش مسجد کوفه که شد محراب و صحن و منبر و دیوار و در خونین عدالت سر بزانوی غم است و داد میگرید که ما هم با علی مدفون شدیم اما جگر خونین چو نخل سر فراز قامتش در خاک مدفون شد نمیروید به نخلستان دگر نخلی، مگر خونین حدیث خون و شمشیر و فراق میر نخلستان بگوش چاه میگوید نسیم مویه گر خونین سرود از خون «وحیده» شعر زین رو شد کتاب و دفتر دل غرق خون و چشم تر خونین
وحیده مهدویان
منبع : مجله فرهنگ کوثر ، دی 1377 ، شماره 22