نویسنده: ولید عرفات
ترجمه: مصطفی صادقی
ماجرای بنی قریظه و کشتار صدها نفر از یهودیان مدینه به دست مسلمانان، یکی از حوادث جنجالی و قابل بررسی در سیره نبوی است که تا دوران معاصر نقدی جدی متوجه آن نبوده و مورخان آن را نقل و نویسندگان آن را تفسیر و توجیه کردهاند. به نظر میرسد در پی ایرادات مستشرقان و بویژه یهودیان به این رویداد، برخی محققان در صدد رد جزئیات آن از جمله تعداد کشتگان برآمدهاند. ولید عرفات نویسنده معاصر از این جمله است که با رد گزارش ابن اسحاق و اشکال به راویان وی، معتقد است داستان آبشخوری دیگر دارد که به قرنها پیش از اسلام برمی گردد. نوشتار حاضر شرح و تفصیل گفتاری از اوست که توسط ترکی بن فهد آل سعود در مجلة الجمعیة التاریخیة السعودیة (سال سوم، ش 5) به چاپ رسیده است. پیش از این، خلاصه این مطلب به صورت سخنرانی در مجموعه بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ طرح شده و در مجموعه مقالات آن کنفرانس به صورت خلاصه چاپ شده بود.
فهد بن ترکی در مقدمه این مقاله مینویسد:
حادثه بنی قریظه از جمله حوادثی است که مستشرقان روی آن حساسیت زیادی دارند. از آن جمله ویلیام مولر در کتاب حیاة محمد (The Life Muhammad) این داستان را به صورت فوق العاده دراماتیک وصف کرده است.
در این زمینه، اساس روایت ابن اسحاق است که نیاز به تأمل جدی دارد. برای مثال وقتی ابن اسحاق میگوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنی قریظه را در مدینه در خانه دختر حارث زنی از بنی النجار زندانی کرد، سپس چندین خندق کنده دستور داد آنان را آوردند و در حالی که گروه گروه آنان را میآوردند سرهایشان را قطع کرد و در میانشان دشمن خدا حیای بن اخطب و کعب بن اسد بودند، و اینها ششصد یا هفت صد و برخی تا هشتصد و نهصد نفر گفتهاند .
وی سپس در باره چگونگی کشتن آنان ادامه میدهد که همچنان ادامه داشت تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این کار فراغت یافت (ابن هشام، تحقیق طه عبدالرؤف سعد، دارالجیل، 1411، 4/200 – 201).
برکات احمد در جزئیات این روایت مناقشاتی کرده و گفته است که مگر نمیشد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها را به مدینه نیاورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند. و نکته دیگر این که مگر خندق از قبل در نزدیک مدینه نکنده بودند. چه لزومی داشت تا دوباره خندق بکنند؟ahmad,) Barakat: Muhammad and the Jews, New Delhi, p.84-5)
این پرسشها و مانند آنها مسائلی است که باید طرح شود.
هنگام ظهور اسلام سه قبیله یهودی در یثرب سکونت داشتند و علاوه بر آنان گروههایی از جمله در خیبر و فدک ( شمال مدینه) میزیستند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدا امید داشت که یهودیان یثرب با اسلام که دین توحیدی بود از در دوستی و تفاهم در آیند زیرا آنها هم پیروان دین آسمانی بودند، اما یهودیان وقتی پیشرفت اسلام را دیدند موضع مخالف گرفته و از در دشمنی با آن در آمدند. نتیجه این نزاع ، بیرون راندن آنان از جزیره العرب بود. مورخان گویند بنی قینقاع (ابن هشام، تحقیق السقاء و دیگران، 2/47 – 49) و سپس بنی نضیر (السیرة النبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، 3/145) مسلمانان را به زحمت انداختند . از این رو بوسیله ایشان محاصره شده و پس از تسلیم شدن از مدینه اخراج و اموال منقولشان تصرف شد. در فرصت دیگری، آنان از خیبر و فدک هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بنی قریظه- سومین قبیله یهودی – با قریش وهم پیمانان او که برای نابودی اسلام به مدینه حمله کردند همراه شد . این حرکت در تهدید اسلام خطری بزرگ بود. پس از شکست آنان، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یهودیان را محاصره کرد همانگونه که بنی نضیر را محاصره کرده بود. بنی قریظه با طولانی شدن محاصره تسلیم شدند اما برخلاف بنی نضیر به حکم سعد بن معاذ که از قبیله اوس و هم پیمان بنی قریظه بود، تن دادند. سعد حکم کرد که مردان بالغ کشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآیند . بنابراین گودالهایی در بازار مدینه حفر شد و مردان بنی قریظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار کشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفتهاند .
با دقت در این داستان، اشکالاتی برآن امکان پذیر خواهد بود و میتوان گفت استدلال بر اینکه ششصد یا هشتصد یا نهصد نفر از بنی قریظه اعدام شدهاند صحیح نیست و این گزارش به منابع اسلامی افزوده شده است و در فرهنگ یهود اصل و نمونه ای برای آن هست. در حقیقت میتوان بر گشت این گفتهها را در تاریخ قدیم یهود جستجو کرد.
در اینجا ابتدا به منابع عربی پرداخته و روایات یهودی را در آنها نقد و بررسی میکنیم . آنگاه به نمونه اصلی آن در تاریخ یهود اشاره خواهیم کرد.
قدیمیترین تألیفی که در دست ماست و بیشترین جزئیات حادثه بنی قریظه را در بردارد سیره ابن اسحاق است که مورخان بعدی در بیان رویدادهای متعدد برآن تکیه کرده و از آن اخذ کردهاند، اما ابن اسحاق در سال 151 ، یعنی 145سال پس از واقعه بنی قریظه از دنیا رفته است.
مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل کرده و به منابع مبهم او توجه نکردهاند.
البته برخی به عدم اقناع خود از این واقعه اشاره کردهاند، اما زحمت نقد و بررسی آن را به خود ندادهاند . ابن حجر عسقلانی این واقعه و گزارشهای مربوط به آن را انکار میکند و از آن به « حکایات غریب» تعبیر میکند (تهذیب التهذیب:4/45). معاصر ابن اسحاق یعنی مالک بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگویی متهم کرده و او را به جهت نقل چنین روایاتی، دجَال ( آنکه راست و دروغ را به هم میآمیزد) میشمارد . مورخان و سیره نویسان، قوانین سختگیرانه محدثان را رعایت نکردهاند و اینکه تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت کرده باشند را رعایت نکردهاند. اینها در روایات سیره نبوی بسیار سهل گیرانه تر از برخوردی که با احادیث نبوی دارند برخورد کردهاند.
نکته مهم آن است که منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدینه و برخورد با بنی قریظه از یهودیان تازه مسلمان شده است.
در مقابل این منابع متأخر غیر معتبر، قرآن – تنها منبع اصیل و معاصر حادثه – به گونه ای بسیار کوتاه به حادثه اشاره میکند : و انزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا ( 26 احزاب ) و هیچ اشاره ای به تعداد کشتگان نمیکند.
ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را اینگونه ذکر میکند: یکی از موالی آل زبیر و دیگرانی که متهم به کذب نیستند بخشهایی از این گزارش را از عبد الله بن کعب بن مالک زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابی بکر و محمد بن کعب قرظی و دیگر عالمان مسلمان آوردهاند. بنا بر این روایت ابن اسحاق مجموعه ای است مرکب از این روایات. در جای دیگر ابن اسحاق از عطیه نیز نقل کرده است و او فردی از بنی قریظه است که عفو شامل حالش شد. قابل توجه اینکه عطیه از خاندان زبیر بن باطا عضو بارز بنی قریظه و کسی است که در جریان بنی قریظه نقش داشت.
این روایت با توصیف تلاشهای سران یهود برای انعقاد پیمان با نیروهای دشمن علیه مسلمانان آغاز میشود و در آن فهرستی از اسامی این سران آمده است: 3 نفر از بنی نضیر 2 نفر از قبیله وائل – که قبیله ای دیگر از یهود است – و افراد دیگری از این دو قبیله که نامشان ذکر نشده است .این افراد پس از آنکه قبایل اطراف مدینه یعنی غطفان و مره و فزاره و سلیم و اشجع را برای مبارزه علیه مدینه تحریک کردند به مکه رفتند و در آنجا نیز موفق شدند قریش را به سوی یثرب به حرکت درآورند. هنگامی که نیروهای محاصره کننده مدینه جمع شدند حیای بن اخطب یکی از رهبران بنی نضیر نزد بنی قریظه - که هنوز در مدینه سکونت داشتند - رفت و به رغم نظر کعب بن اسد رهبر بنی نضیر، آنان را قانع کرد که پیمان خود را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقض کنند. حیای چنین تصور میکرد که مسلمانان قدرت مقابله با نیروهای مهاجم را ندارند و سیادت و آقایی بنی قریظه و دیگر یهودیان به زودی باز خواهد گشت . لیکن محاصره مدینه به شکست انجامید و قبایل یهود طعم همدستی با دشمن را چشیدند.
موضع علما و مورخان نسبت به روایت ابن اسحاق همراه است با قبول آمیخته به تردید در برخی قسمتها و ردّ و انکار در برخی بخشهای دیگر. اما آنچه پذیرفتهاند همانند پذیرش گزارشهای سیره و داستان نبردهاست که به نسلهای بعدی منتقل شده اما معیارهای نقد و بررسی که در فقه و حدیث به آن توجه میشود در اینجا اعمال نشده است. به همین جهت، تحقیق و بررسی درباره راویان گزارشهای سیره را ضروری ندانستهاند و به بیان سلسله روات به صورت متصل و غیر متصل اهمیت ندادهاند. چنانکه این موضوع در سیره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه که راوی ثقه و اتصال راویان، موضوعی مهم در آن به شمار میرود و به همین دلیل مالک که از فقهاست به ابن اسحاق توجه چندانی ندارد و مورخان بعدی و مفسران هم یا سخن ابن اسحاق را تکرار کرده یا به بخشهایی از آن اشاره کردهاند. علاوه بر آنکه مورخان با این روایت به سردی برخورد کردهاند . مثلاً طبری که حدود 150 سال پس از ابن اسحاق آمده‘ بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل میکند در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده است بلکه عبارتی آورده که تردید برانگیز است. او میگوید: واقدی گمان کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد گودالهایی برای بنی قریظه بکنند.
ابن قیم در زاد المعاد ضمن اشاره ای بسیار گذرا به این داستان درباره رقم کشتگان حرفی نزده اما گویا ابن کثیر درباره آن تردید جدی داشته که تاکید میکند: داستان را گزارشگری مورد اعتماد همچون عایشه نقل کرده است!
آنچه هست خود روایت نمیتواند سهل گیرانه یا با تردید مورد قبول قرار گیرد.
ابن اسحاق به عنوان یک مؤلف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدی قرار گرفته است:
مورد اول آن است که کتاب مشتمل بر روایات یا قصههای ساختگی و نادرست و غیر مطابق با قواعد نقد است؛ و مورد دوم پذیرش قطعی او نسبت به کشتار بنی قریظه است.
مالک از محدثان و فقهای نخستین، آشکارا از وی به دروغگو و دجال و کسی که روایاتش را از یهودیان میگیرد تعبیر میکند . مالک با به کارگیری معیار مخصوص به خود روش ابن اسحاق را رد میکند و منابع و روش وی را دارای اشکال میداند. طبیعی است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوری اخبار امثال این ماجرا نپذیرد.
ابن حجر، از نسلهای بعدی، دیدگاه مالک را چنین شرح میدهد که ردّ مالک نسبت به ابن اسحاق به دلیل روایاتی است که او در موضوعات نبردهای صدر اسلام از یهودیان نقل میکند که آنان هم از پدران خود روایت کردهاند. ابن حجر روایات محل تردید را با عبارات استواری مانند این عبارت «مثل هذه الروایات العجیبة، کقصة قریظة و النضیر» وصف میکند. به نظر نمیرسد که صریح تر از این تعبیر برای رد آن اخبار به دست آورد.
لازم است قرآن کریم را به عنوان تنها منبع معتبر و معاصر در برابر مصادر متأخر و مشکوک و راویان متروک قرار دهیم . چنان که پیش تر گفته شد قرآن به گونه ای بسیار مختصر در آیه 26سوره احزاب به این حادثه اشاره کرده و فقط از کسانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشتهاند سخن میگوید . اگر کشته شدگان در این حادثه 600 تا900 نفر بودند رویدادی مهم تلقی و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره میشد که از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاکار بنی قریظه، فقط طبیعی است که بیش از این مقدار در قرآن اشاره نشود.
علاوه بر آنچه گفته شد که گزارشهای مربوط به واقعه، بسیار متأخر از اصل واقعه و همچنین غیر قابل اعتماد است و بررسی درباره آنها صورت نگرفته و علاوه بر آنکه قرآن اشاره ای به کشتار جمعی نکرده است، دلایل دیگری در ردّ این موضوع میتوان به شرح زیر بیان نمود:
الف: حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولین فتنه مجازات شوند، چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است . کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن بخصوص آیه «لا تزر وازره وزر اخری» سازگار نیست .
ب: داستان کشتار بنی قریظه با حکم قرآن در خصوص اسیران جنگی مخالف است که میفرماید: یا منت گذاشته آزادشان کنید یا از آنان فدیه بگیرید ( سوره محمد آیه 4)
ج: بسیار بعید است بنی قریظه کشته شوند در حالی که با مجموعههای قبلی یهود که پیش یا پس از آنان تسلیم شدند با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آنها داده شود. ابوعبید بن سلام در کتاب الاموال (ص 247) چنین نقل میکند که وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد برخی گروهها یا خاندانها بودند که در دشمنی با رسول الله افراط میکردند با این حال پیامبر فقط با این کلمات آنان را خطاب کرد که چیزی بیش از توبیخ نبود: ای خاندان ابوحقیق، دشمنیتان را با خدا و رسولش می دانم اما این باعث نمیشود بیش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم .... آن حضرت این سخن را پس از غائله بنی قریظه فرموده است.
اگر این مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودالهایی برای این امر حفر کرده باشند پس چرا آثاری از آن یا کمترین علامتی که بر این واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنین کشتار عظیمی رخ داده بود فقها آن را به عنوان یک مبنا مورد استناد قرار میدادند، در حالی که برعکس، مبنای آنان بر اساس آیه «لا تزر وازره وزر اخری» است. نمونه آن گزارشی است که ابو عبید در الاموال – که کتابی فقهی و نه تاریخی است – چنین نقل میکند: زمانی که عبد الله بن علی، حاکم شام، گروهی از اهل کتاب را قلع و قمع کرد دستور داد به محل دیگری کوچ کنند؛ اوزاعی فقیه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حکم الهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمیشوند بلکه بالعکس است.
اگر اوزاعی داستان بنی قریظه را پذیرفته بود بر اساس آن حکم میکرد.
آنچه در این جریان دیده میشود اینکه از اشخاص معینی نام برده شده و سپس همانها کشته شدهاند، بخصوص که برخی از ایشان به دشمنی شدید علیه مسلمانان وصف شدهاند. نتیجه منطقی آن است که این چند نفر که رهبری ماجرا را بر عهده داشتهاند مجازات شده باشند نه همه قبیله.
مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان میدهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده و سپس به عنوان کار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. همانگونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از او که فرمود «حکم الهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده و طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصههایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل کند.
مطالب دیگری نیز دراین گزارش هست که پذیرش آن را مشکل مینماید: مانند اینکه گفته میشود صدها نفر از بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند.
به هر حال منبع واقعی داستان نادرست کشتار بنی قریظه، فرزندان یهود مدینهاند که ابن اسحاق از ایشان اخذ کرده و مورد اعتراض شدید علما و مورخان قرارگرفته و مالک او را دجال دانسته است.
بنابراین مصادر قصه بسیار مشکوک و جزئیات آن با روح اسلام و احکام قرآن ناسازگار است به گونه ای که نمیتوان آن را تصدیق کرد. چون راویان مورد اعتماد بر آن خرده گرفتهاند و قرآن هم آن را تأیید نمیکند. به نظر میرسد اساساً تأیید آن ناممکن باشد. نه راویان موثقی آن را نقل کردهاند و نه ادله آن را تأیید میکند و این نشان از آن دارد که این داستان واقعاً مشکوک است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که این، داستانی مشابه و نمونه ای در تاریخ قدیمی یهود دارد که میتوان این گزارش را نسخه ای از همان نقل کهن دانست. در آن حادثه گفته میشود انقلابیون یهود علیه رومیان قیام کردند، اما پس از تخریب معبد آنان در سال 73 میلادی و فرار متعصبان (الغیوریین ، Zealots) و افراطیهای (السکاری ، Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada) ماجرا به قتل عام ایشان پس از محاصرهشان انجامید .
آنگاه برخی از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گریختند و بنا به یک نظریه همانها به یثرب آمدند و در آنجا ساکن شدند و آنان که ماندند گزارش آن را به نسلهای بعدی منتقل کردند.
کسی که در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت کرده است فلافیوس جوسیفوس(flavius josephus) است که سمتی در روم داشته اما یهودی بودن خود را پنهان میکرده است. جزئیات این واقعه شباهت زیادی به داستان بنی قریظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسکندر، هشتصد یهودی را دستگیر و در مقابل زن و فرزندشان کشت. چنانکه عده فراوان دیگری از یهودیان، در ماجراهای دیگر کشته شدند. آنچه جلب توجه میکند تشابه شمار کشتگان است در ماسادا کشته شدگان را 960 نفر گفتهاند که 600 نفرشان انقلابیون یهود بودند.
تشابه دیگر اینکه وقتی از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان الیعازر مانند آنچه کعب بن اسد در میان بنی قریظه پیشنهاد کرد، از دوستان خود خواست که زنان و کودکان خود را بکشند تا بدون دغدغه آنان، به سختی مبارزه کنند یا حتی پیشنهاد شد به کشتن همدیگر دست زنند.
تشابه میان این دو گزارش آن هم در جزئیات، جلب توجه میکند. مشابهت تنها در خودکشی دسته جمعی نیست بلکه در اعداد و ارقام نیز هست. اینها تقریباً برابر است. برجستگی نام اشخاص و تشابه نامهایی هم که در آن داستانها آمده محل توجه است.
به نظر میرسد اصل داستان بنی قریظه از این واقعه گرفته شده و فرزندان یهود که به یثرب آمدند، آن را حفظ کرده و آن را با داستان بنی قریظه آمیختهاند . بسا کسی که تاریخ قدیم و جدید یهود در این واقعه را به هم آمیخته، همان کسی است که ابن اسحاق از او نقل کرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسی آن را آوردهاند.
توجه به این مطالب وقتی جالبتر میشود که مشابه این داستانها را در قرون معاصر و ماجرای هولوکاست و مظلوم نماییهای یهودیان روی این مسئله را مشاهده کنیم.