پيامبر، پيشاپيش فاطمه عليه السلام حركت مىكرد. جبرئيل و ميكائيل، سمت راست و چپش بودند. هفتاد هزار فرشته به دنبالش راه افتاده بودند تا عطر گام هاى دردانه پيامبر، مشامشان را بنوازد.
ملكوتيان به وجد آمده بودند.
آفتاب، روى شانه مدينه دست گذاشته بود و ابرهاى كدر را طرد مى كرد تا در روشنى، به خانه على عليه السلام برسند.
اينجا خانه على ست!
اينجا خانه على ست!
همه آمده اند، پيامبر، جبرئيل، ميكائيل...
حتى آنها كه پيامبر دست رد بر سينه شان زده بود و در پاسخ خواستگارى شان از فاطمه عليه السلام فرموده بود: «در انتظار فرمان خدا هستم».
همه آمده اند:
فاطمه نيز آمده است؛ آمده است تا تپش لحظه هاى مشتركش را در ساحت سرنوشت قدم بزند. آمده است تا شريك لحظه هاى سخت تنهايى على عليه السلام باشد.
آمده است تا در ازدحام نامرد شهر، گرد و غبار غربت على عليه السلام را بكاهد. آمده است تا عظمت انسان را در آينه عصمت، به تصوير بكشد.
اگر على عليه السلام نبود...
راستى اگر على عليهالسلام نبود، چه كسى هم كفو فاطمه عليه السلام بود.
اگر على عليه السلام نبود، پيامبر دست هاى فاطمه را در دست كه مى گذارد؟
اگر على عليه السلام نبود، خورشيد وجود ريحانه پيامبر، در محراب قلب كدام بشر مى درخشيد؟
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «اگر خداوند على بن ابيطالب عليه السلام را نمى آفريد، فاطمه عليه السلام را همسرى نبود».
نقى يعقوبى