اشارات :: مرداد 1386، شماره 99
آسمان مدینه، در دستافشانی نور و آینه غرق است.
ستارهها در حوالی خانه مولا علی علیهالسلام ، گرد آمدهاند تا از رخسار فروزان ماهِ بنیهاشم، قدحهای نور بردارند.
اینک، زمان تولد کهکشان حماسه است و پنجره بیتاب قلبها، همه بر دستان نوگل علی علیهالسلام دخیل بستهاند.
امشب، در بوستانِ دامانِ امالبنین علیهاالسلام ، کانون تمام خوبیها و مردانگیها، گل داده است تا عالمیان، شیدا و مدهوش نسیم خوش جانبازیاش شوند.
امشب، مدحِ مرامِ آسمانی عباس علیهالسلام ، محفلِ شبانه قدسیان را برکت میدهد.
امشب، هدیه خدایِ مهربان به پسران فاطمه علیهاالسلام ، برادری است از جنس وفای اباالفضل؛ برادری که شجاعت و غیرتِ علی علیهالسلام در چشمانش جاری است و ارادت و محبت فرزندان زهرا علیهاالسلام ، در سینه پاکش فوران میکند.
باب الحوایج
آفتابِ عشق، از ابتدای نام بلند تو طلوع میکند، ای مرید دلداده حسین!
فصل چراغانِ نیکیها و فضیلتها، از حوالیِ سبزِ حضورِ تو متولد میشود، ای پدر خوبیها و فضائل، خاک، سر برمیدارد تا بر پیشانی بلند و مردانه تو سجده آورد، ای عبدصالح خدا!
در نگاه تو، نسیم عطرآگین بهشت شناور است و در بازوان دلیرت، غیرتی علیوار جولان میدهد!
بعد از آمدنت، تفسیر ادب و متانت را باید در دیدگانِ نجیبِ تو جُست.
با آمدنت، دیگر لحظهها، نگرانِ غربت حسین علیهالسلام نیستند.
تا تو هستی، زینب علیهاالسلام ، به همت برادرانه تو دلگرم است. تا تو هستی، علی علیهالسلام با خیال آسوده، دستان حسینش را به گرمی دستهای ارادتِ تو میسپارد.
یا بابالحوائج! تا تو باشی، نخلهای تنهای مدینه، به بازوان ستبر تو تکیه دارند و بغض تمام حاجتها، به شفاعت دستانِ بریده تو گشایش مییابند.
رشک بهشتیان
آسمان، خم میشود تا بر بازوان تو، بارانِ بوسه ببارد. پلکِ خیس ابرها، درست در جایی میچکد که پدرت علی علیهالسلام ، بر حواشی آن، یک دشتِ پرشکوفه از بوسه، به یادگار میگذارد.
تو آمدهای؛ با صلابتی که نسب آن، به شجاعانِ «کلابی» میرسد و ارادت به کودکان فاطمه علیهاالسلام که از مشیِ عارفانه امالبنین علیهاالسلام حکایت دارد.
تو میآیی، تا مشقِ شمشیرِ دلیرانه پسر حیدر، لرزه بر پشت اهالیِ مکاره صفین بیاندازد.
تو میآیی تا سینه فراخ تو، گنجینه علم لدنی بوتراب علیهالسلام شود. اینک ای علمدار شوریده حسین علیهالسلام ، ای سقایِ بیمشک نینوا!
به یمن معراجِ چشمانت که در لحظه وداع، در دامانِ صمیمیتِ یاس، لاهوتی شد، به میمنتِ نذر آسمانی مادرت که دستانِ سپید تو را به قربانگاه حسین فاطمه میکشاند، به شادباش نگاهِ خواهرانه زینب علیهاالسلام ، به قنداقه کوچک تو و به شرافت آن مقامِ بهشتی تو که تمام شهیدان در حسرت آنند، کام تشنه ارادتمان را به حلاوتِ زمزمِ وصالِ خود سیراب کن!
استوار و سربه زیر
مهربان و باسخاوت و دلیر
باشکوه و استوار و سر به زیر
مثل هرچه قله پایدار
مثل ماه، ماهِ نیمه، پرتلألؤ، پر ز نور
یادگار فاتح بزرگ خیبر و حُنین
یکهتاز عرصه وفا، و پاسدار حرمت حسین
با توام برادر صبور و سربلند من
مرهم دل غمین و قلب دردمند من!
ای شبیه رودهای پرخروش
ای درست مثل سایه درخت، دلپذیر
مایه امید هرچه دردمند و بیکس و اسیر!
فتح قله زمان به دست توست
ای وفا و صبر و استقامت از تو یادگار
مثل ابر، پر سخاوتی
بر دل تمام عاشقان ببار
فاطره ذبیحزاده
متن ادبی «کهکشان حماسه»
- بازدید: 1581